مدرس درجستجوي شوهر براي دختران خادم امامزاده سليمان
مدرس درجستجوي شوهر براي دختران خادم امامزاده سليمان

مدرس به عنوان نماينده علما ومجتهدين براي نظارت بر قوانين در مجلس اول شوراي ملي حضور داشت . وي تا پايان دوره اول مجلس که يکي دو ماه مي شد عازم زادگاهش روستاي «اسفه »اصفهان شد و درآنجا به انجام خدمات ارزنده اي همچون احداث ومرمت  اماکن عمومي نظير حمام و آسياب همت گماشت ، […]

bigpic_4249مدرس به عنوان نماينده علما ومجتهدين براي نظارت بر قوانين در مجلس اول شوراي ملي حضور داشت . وي تا پايان دوره اول مجلس که يکي دو ماه مي شد عازم زادگاهش روستاي «اسفه »اصفهان شد و درآنجا به انجام خدمات ارزنده اي همچون احداث ومرمت  اماکن عمومي نظير حمام و آسياب همت گماشت ، او در جريان اين اقدامات عام المنفعه، گاري تک اسبه اي براي حمل و نقل آجر و سنگ تهيه نمود که همان گاري بارکشي را به دليل سرماي سخت زمستان با سرپوش پارچه اي مجهز نمود و به اتفاق فرزندش سيد اسماعيل مدرس، علي خادم و سورچي به همراه اثاثيه اي مختصر و ضروري نخست به اصفهان و از آنجا به عزم تهران حرکت کرد.

اين گاري بارکش  ساده و بي آلايش پس ازاين که توسط عده اي از رجال نامدار ومعاريف شهر اصفهان مشايعت گرديد، با وجود سختي راه، نامناسب بودن وسيله، سردي هواي زمستان و بارش برف، مسافرتاريخ ساز خود را به امام زاده سليمان در حوالي نطنز مي رساند. مدرس از فرط خستگي شبي را در يکي از اطاق هاي امام زاده به سر مي برد. متولي امامزاده پيرمرد فقيري بود که با وجود تنگ دستي از سيد و همراهانش به نحو شايسته و آبرومندانه اي پذيرايي مي کند. مدرس از وضع ظاهر وي به ناداري و ناتواني مالي اش پي مي برد و براي اطمينان خاطرازاو وضع زندگي اش را جويا مي شود. خادم امام زاده لب به سخن مي گشايد و از گرفتاري و پريشان حالي خويش مي گويد و در ضمن سخنان خود به دخترانش اشاره مي کند که فقير ومعيل هستم، دو دختر بزرگ دارم که هنوز کسي به خواستگاري آنها نيامده است، از اداره ي آنها ناتوان شده ام، روزگارم به سختي مي گذرد. مدرس با تمام شدن سخنان متولي ، خدمتکار خود را به روستاي نزديک امام زاده فرستاد و کدخداي آبادي را احضار مي کند. پس از ورود کدخدا و مذاکرات مفصل بين او و مدرس، وي تحت تأثير کمالات معنوي مدرس قرار مي گيرد و پيشنهاد سيد را مبني بر شوهر دادن آن دو دختر قبول مي کند و همان شب دو نفر از جوانان روستا با تلاش کدخدا آمادگي خود را براي خواستگاري از دختران متولي امام زاده اعلام مي کنند. مدرس آن دو دختر را به عقد آنان درآورده و فوراً قباله نکاح را نوشته و پس از امضاء تحويلشان مي دهد. کاروان حامل مدرس پس از دو شب توقف در اين محل به حرکت خود ادامه داده و بعد از توقف کوتاهي در کاشان، قم و ري ، وارد تهران مي شوند. مدرس در کوچه باغ سراج الملک، خانه اي جهت سکونت اجاره نموده و چون ديگر با گاري کاري نداشت، آن را به سورچي بخشيد تا در تهران به فروش رسانيده و مبلغ آن را خرج بازگشت خود کند.

ماخذ:علي مدرسي، مدرس شهيد نابغه ملي ايران، بنياد فرهنگي وانتشاراتي بدر، ص51-52