به بهانه ي برپايي نمايشگاه کتاب ( گفتاري در کتاب نخواني کودکان )
به بهانه ي برپايي نمايشگاه کتاب ( گفتاري در کتاب نخواني کودکان )

  محمدطاهر گاراژيان اکنون نه هنگام سخن گفتن درباره ي کتاب است و نه زمان کنکاش درلزوم کتاب خواني. که هر دوي اين مطالب تا حد نخ نما شدن  مطرح شده اند. مي خواهيم بدانيم جواب کودکان و نوجوانان به اين پرسش چيست؟ چرا تا آن حد که بزرگ تر ها  انتظار دارند، کتاب نمي […]

 

محمدطاهر گاراژيان

305-11اکنون نه هنگام سخن گفتن درباره ي کتاب است و نه زمان کنکاش درلزوم کتاب خواني. که هر دوي اين مطالب تا حد نخ نما شدن  مطرح شده اند. مي خواهيم بدانيم جواب کودکان و نوجوانان به اين پرسش چيست؟ چرا تا آن حد که بزرگ تر ها  انتظار دارند، کتاب نمي خوانيد؟

و  اينک جواب بچه ها:

1- فرزندتان مي گويد پدر عزيزم، مامان نازنيم،  شما خيلي سرگرم اينترنت، تلگرام، تلويزيون و اتلاف وقت در بازار و کوچه مي شويد. يادتان باشد براي رشد فرهنگي پدرها و مادرها هم ، کتاب اصل است. شبکه هاي مجازي ، مثل چيپس و پفک اند،  سيري کاذب ايجاد مي کنند. واکنش شما در برابر اين سخن راني عالمانه چيست؟ تادير نشده  تسليم حقيقت شويد و با شجاعت اين تسليم جوان مردانه را اعلام کنيد که اول نوبت بزرگ ترهاست که کار را شروع کنند.

2- اگر عکس ها و نمودارهاي کتاب هاي درسي کيفيت نداشته باشد، يا کتاب هايي که برايم مي خريد چاپ خوبي نداشته باشد يا صفحه هاي آن پُرمطلب باشد، من نمي خوانم. همين اول گفته باشم .باز نگين چي شد چي نشد، از کتاب هايي با صفحات پُر خوشم نمي آيد .

3- تازه مطالعه بايد هدفمند و متنوع باشد . من هم لازم نيست فقط کتاب هايي که شما صلاح مي دانيد بخوانم پا فشاري مقاومت مي آورد اما پيش نهادي که ارائه مي دهيد، شايد در تصميم گيري من اثر کند. مگر  شما مي خواهيد استقلال و فرديت مرا ازمن بگيريد و فکرم را قالبي و کهنه پرورش دهيد که اين قدر روي حرف هاي خودتان پا فشاري مي کنيد؟

4-  شما براي من به جاي کتاب، «قلمبه نامه» تهيه  مي کنيد. مي خواهيد متن ها و شعر هاي سخت حفظ کنم کودک فيلسوف نما يا کودک عارف نما  يا سياست زده بحران ايجاد مي کند. ولي شما فکر مي کنيد او دانشمند است.

5- از کودکتان بپرسيد که به نظر ايشان پدر و مادرشان در روز، ماه و سال چند صفحه کتاب مي خوانند. بعد به ما بگوييد. بخوان .بخوان. شما بزرگ تر ها هم  اگر حاصل مطالعات خودتان را يادداشت کنيد و به کار ببنديد بهتر است. خواندن تنها کافي نيست .مقاومت نکنيد. با هم گفت و گو کنيد و به فکر هم احترام بگذاريد. خوب؟

6- خواهرزاده ي شما از آموزشگاه برگشته به شما مي گويد اگر جامعه به تو بها نداد و خشونت ورزيد و به شما احترام نگذاشت، شما سعي کن خيلي آشفته نشوي و خودت، خودت را ترميم کني. راست مي گويد او خودش اين را تجربه کرده است. بپذيريد. شما چگونه آرامش را به کودکان هديه مي کنيد تا بتوانند به مطالعه  شان برسند؟

7- اگر ما فرزندان کتاب نمي خوانيم بايد شما بزرگ تر ها به اين حقيقت برسيد که متهم ايد و شکست خورده ايد. با يک گام عقب نشيني از فيلم ، سريال و بازي؛ کارتان را شروع کنيد و خزنده پيش برويد. بايد دست هاي شما دست کش داشته باشد يعني مخفي باشد يا اصلا ديده نشود مثل سازمان هاي جاسوسي بزرگ جهان هوشمندانه عمل کنيد و اگر نه دستتان پيش ما رو مي شود و به قول معروف ماست تان نمي بندد بعد….

8- بزرگ ترهاي عزيز! مخاطب شما کودک هست. نادان نيست. شما هم به ابزارهايي مثل مطالعه و مشاوره با آگاهان مسلح شويد. دست خالي مي شود دعوا راه انداخت و بعد التماس کرد که بيا آشتي کنيم  ولي پيروزي در کار نخواهد بود. اگر فرزندان شما تحريمتان کردند مسئوليت شما نمي گذارد که شما رهايشان کنيد پس از اول پا برجا و آماده پيش برويد و براي گفت و گو با فرزندان تان از مشاوري کار کشته کمک بگيريد.

9- پدران مادران! از پروپاگاند و غوغا  براي ترويج مطالعه استفاده نکنيد و  بدانيد  ائتلاف شما با همسرتان اگر خيلي آشکار باشد و تبليغات کنيد به ورشکستگي ايدئولوژيک خواهيد رسيد. نرم ، خزنده و بدون بد و بي راه بي هيچ اخم و قيافه پيش برويد. تا بتوانيد به حرف هاي هم فکر کنيد.

10- براي هر فعاليتي، نيازها و رغبت هاي مرا در نظر بگيريد. مثلا: اگر من خوب طناب نمي زنم شايد قصه خوب مي گويم. شما چرا مي خواهيد من خوب کشتي بگيرم حال آن  که وزنم نصف يک کودک معمولي است. نمي توانم سر جايم بنشينم مي فهميد؟ تمرکز ندارم. اگر مي دانم زمينه ي يک کار پر جنب و جوش سبک و راحت را برايم فراهم کنيد. شما مرا وادار مي کنيد. من وحشت زده مي شوم. خوي و عادت خوب آرام آرام پيدا مي شود . نه يک باره.  هِي به من فشار نياوريد که بخوان. بخوان . خوب شد ؟ فهميديد؟ يا هنوز بگم؟

11- اگر چشم هاي من ضعيف بشه، مشکل دقت و تمرکز هم خواهم داشت. يک برنامه ي تست چشم  برايم داشته باشيد ديگه؛  مرسي. اگر افسرده و غمگينم اول اونو درمان کنيد فقط نگيد درس بخوان؛ کتاب بخوان؛ مسابقه برنده شو.

12- ما و شما در مورد استفاده از تلويزيون براي سرگرمي و ساکت نگه داشتن ديگران هم عقيده ايم ولي حقيقتش هر دوتامون اشتباه مي کنيم بايد برنامه ها را کنترل کنيم، بعضي ها را که با  برنامه ي زندگي مان سازگار است انتخاب کنيم. قانع هم باشيم يک نفر که نبايد  همه ي شبکه هاي داخل و خارج را ببيند. تا وقتي براي مطالعه داشته باشيد، وقتي براي مطالعه!

13- حالا خيلي هم تسليم بي قيد و شرط نباشيد تا لوس نشوم. من دوست دارم بين کار، بازي و مدرسه ام تعادل باشد بعضي وقت ها هم مي خواهم وظيفه هاي يک آدم بزرگ را به صورت تمرين و تجربه انجام دهم اين برام خيلي خوبه. گاهي محترمانه به کار هاي با ارزش وا دارم کنيد. ولي اندازه نگه داريد.

14- شما بزرگ ترها يه چيزي تان مي شود. اين دوگانگي گفتار و رفتار شما بر خاسته از هويت شکننده و لغزان شماست آن را به من تحميل نکنيد. مرا ببخشيد. خيلي عالمانه شد؟ منظورم اين است که اگر مي خواهيد من درس بخوانم پس چرا به پسر عموجان مي گوييد: داري مي خواني که به کجا برسي؟ آن هايي که درس خوانده اند بيکارند. من فکر مي کنم درس خوان هاي بي دست و پا، در آينده از گرسنگي مي ميرند و دلم برايشان مي سوزد آن وقت است که من تصميم مي گيرم کلاه بردار و کلک باز و خالي بند شوم تا مثل بعضي ها موردعلاقه  شما و همه دوستانم باشم . خوب همين خوبه واقعا؟

15- چند جور کتاب توي خونه روي ميز و تو قفسه بگذاريد فقط ديوان حافظ و ديکشنري کافي نيست.

16- باباي مهربانم چشمانتان را باز کنيد امروز هم هدايت جهان در دست کساني است که دانش توليد مي کنند هنوز هم دانايي و توانايي به هم دوخته است ولي شما براي توجيه تنبلي هاي خودت هي از خرابي جامعه و مشکلات دوران کودکي و جواني مي گويي و پدر و مادرت را متهم مي کني من مي بينم که شما خيلي شبيه بابابزرگ و مامان بزرگ هستي پس از خودت  و بزرگ ترها بدگويي نکن. بد آموزي دارد.

17- حالم به هم مي خوره، وقتي مي گوييد، همين کتاب را تمام کن. بعد برو بازي. بعد تند تند مي خوانم  نمي فهمم چي خوندم .فکر نمي کني، يک قسمتش را بخوانم با دقت بخوانم بعد برم بازي بهتر باشه؟

18- هنرمندهاي تلويزيون و فوتباليست  ها را ببينيد همه هم با آن ها عکس مي گيرند. اگر زورتان مي رسد با آن ها بگوييد کتاب بخوانند تا من هم بخوانم من آنها را خيلي دوست دارم. آنها الگوي من هستند.

19- باباي خوب من شما دستور زبان که خوانده اي مي داني که پيام هايي مثل : «کتاب هايمان را بخوانيم» از «کتابت را بخوان» بهتر شنيده مي شود پس ظاهر حرف هايتان  را درست کنيد.

20- من هم مثل پسرخاله جان از فشار روشنفکران بر کله هاي مردم خسته شده ام و گاهي به آموزش در عالم خواب فکر مي کنم. بگذار يد گاهي خودم امتحان کنم ببينم مي شود در خواب هم کتاب خواند؟ نمي دونم. شايد بشه، شايد نشه.

21- ما خودمون هم فرق ميان فيلم و واقعيت را مي دانيم. خيلي يادآوري نکنيد . به شعورمان توهين مي شود اگر ديديد خيلي فانتزي شده ام اون وقت يک فکري بکنيد و گرنه نترسيد؛  من عروسک قهرمان و شکست ناپذير نمي شوم. ولي بفرماييد هر کس مي خواهد براي من کاري کند اول برود کمي مطالعه کند بعد بيايد سخن راني کند.

22- بابايي و ماماني باهم اگر بد صحبت کنيد من در آينده ازدواج نمي کنم، بي اعتماد هم مي شوم لطفا همديگر را دوست داشته باشيد. شما دعواهاتون را براي ما مي آوريد ، خنده هايتان را براي خودتون و نهايتا دوستانتان . واقعا که! اون وقت مي خواهيد من هر روز ساعتي را آرام در صندلي بنشينم و کتاب بخوانم و يک نقاشي بکشم و طرح هايي درباره ي خانواده، مديريت جهان، انسان معاصر، فرهنگ بشري و اين ها بدهم. اول خودتان آرامشتان را حفظ کنيد.

23- اين مدرسه هم کله ي ما رو به جاي جعبه و سطل اين جور چيزها گرفته. شما نمره  ي بيست مي خواهيد. معلم  عزيزم فقط  همان جمله ها و کلمه هاي کتاب درسي را مي پسندد . کتاب ها پر از چيزهايي است که من کاربرد آن را در زندگي نمي بينم . بعضي درس ها ، يک چيز را  هي تکرار مي کنند. آن قدر تکرار مي کنند که من خسته مي شوم. لطفا براي نظام آموزشي کاري بکنيد وگرنه هر جاي ديگر هزينه کنيد بخار مي شود. به هوا مي رود .دود مي شود .نابود مي شود، زخم اصلي را درمان کنيد. شاعرا نه شد. نه؟ ببخشيد.ولي  يکي در اتوبوس مي گفت: يک سردار انگليسي که  ناپلئون ، امپراتور فرانسه را شکست داده گفته « من ناپلئون را در زمين هاي بازي مدرسه شکست دادم نه در ميدان جنگ » پس براي اين که ما بيشتر وقتمان در مدرسه بگذرد و مدرسه برايمان لذت بخش باشد  برنامه ريزي کنيد.

24- لطفا پيش از آنکه بگوييد ، بچه فلاني اين جوري کرد. خانواده ي فلاني اون جوري بود. يک قطره يا قرص ضد تهوع براي من تهيه کنيد، خيلي من رو کوچک کرده ايد يا به قول خودتان تحقير نموده ايد. شما خوبي مرا مي خواهيد خوب قبول. من هم صادقانه با شما صحبت مي کنم . بچه ي ترسو و کم رو نيستم پررو و جسور هم نيستم فقط حرف خود تان را به خودتان يادآوري کردم  از اين که همه ي نوشته ي من را خوانديد سپاس گزارم.

25-  راستي اعتراف کنم. اين ها حرف هاي خودم نبود. من از روي ياد داشت هاي بابام نوشتم. ايشان هم از مجله ي صبح آزادي . ضميمه ي 14 . و کتاب آزادي و تربيت دکتر محمود صناعي و يک تعداد کتاب و مجله ي کودکانه که هميشه روي ميز و  کف اتاقش ريخته وگاهي مي خواندشان، برداشت کرده بود. شک داشت نوشته را به نشريه بفرستد يا نه. من در مقابل کار انجام شده قرارش دادم. خودشان مي فرمايند هر چيزي حتي استبداد و دخالت اگر به جا و به اندازه باشد، دارو و درمان است. مي گويد همه چيز نسبي است. غير از خدا که حقيقت مطلق است ولي من معني اين حرف او را هنوز نفهميده ام. اما حس مي کنم حرف خوبي است. از همان حقيقت مطلق مي خواهم همه ي ما را از نا اميدي دور کند.