احسان اسحاقی _ سر دبیر برخی کارشناسان هشدار می دهند که جامعه ایرانی در آستانه یک «فروپاشی اجتماعی» قرار گرفته که می تواند بسیاری از پیوندها و مایه های انسجام جامعه ما را به مخاطره بیفکند. این که در برابر این «احتمال خطیر» چه باید و چه می توان کرد، در تخصص اهل علم جامعه […]
احسان اسحاقی _ سر دبیر
برخی کارشناسان هشدار می دهند که جامعه ایرانی در آستانه یک «فروپاشی اجتماعی» قرار گرفته که می تواند بسیاری از پیوندها و مایه های انسجام جامعه ما را به مخاطره بیفکند. این که در برابر این «احتمال خطیر» چه باید و چه می توان کرد، در تخصص اهل علم جامعه شناسی است و اندیشمندان و اندیشه ورزان دیگر حوزه ها هم به تناسب موضوع می توانند، به آسیب شناسی و چاره اندیشی در این حوزه کمک کنند. اما به نظر می رسد اکنون نیازمند یک اجماع عمومی بر سر اصل مساله هستیم. دردمندان جامعه باید فوریت این موضوع را درک کنند و نشانه های بحران را، در رفتارهای روزمره مردم دریابند.
یکی از نشانه های خطر که می توان در رفتار روزمره ما به ارزیابی آن نشست، «فقدان گفت و گو» در میان مردم ماست. امتناع «گفت و گو» به یک شکاف زبانی بین ما تبدیل شده و کار را به جایی رسانده که «انسان ایرانی» را از گفت و گوی عقلانی و چارچوب مند عاجز ساخته است. این برای کشوری که بخش زیادی از مردم آن مدارج تحصیلی دانشگاهی را طی کرده اند، نشانه دردناکی است. آیا نظام آموزشی ما از مدرسه تا دانشگاه و حوزه قادر به آموزش مهارت های گفت و گوی خرد محور نیست؟ آیا تربیت انسان ایرانی به گونه ای است که بیش از آن که به مفاهمه تن در دهد، اِعمال «زور» و زبان تحکم (و تن دادن به آن!) را بر می گزیند؟ اگر چنین است چاره چیست؟
برای روشن شدن ابعاد خطیر مساله، ذکر چند مثال از رفتارهای روزمره در جامعه ما کافی به نظر می رسد؛ استفاده از ضرب و شتم و زورگویی برای اقناع فرزند و همسر در خانواده، عدم توجه به استدلال و استنتاج های منطقی در تصمیم گیری های مدیریتی و تکیه بر امتیازاتی نظیر طول سابقه، قرابت خونی و غیرخونی با اصحاب قدرت در مناسبات اداری، خوی دیکتاتوری و برچسب زنی و هتاکی و افترا و اهانت در مواجهه سیاسی با رقیب را می توان از مصادیق مشهود و رایج «امتناع گفت و گو» در جامعه امروز ما دانست.
از سویی، امتناع گفت و گو، ریسک را در جامعه بالا می برد و پیامد افزایش ریسک در هر حوزه ای «عدم اعتماد» است. اعتماد ریشه انسجام اجتماعی است و به عبارتی، نتیجه کبرای فقدان و امتناع گفت و گو، از میان برداشته شدن انسجام اجتماعی است.
اگر قاضی در دادگاه، به جای برگزیدن شیوه گفت و گوی خرد محور و مبتنی بر قانون و اجازه برخورداری متهم از حقوق قانونی خویش، از اهرم هایی که در اختیار دارد، برای واداشتن متهم به کُرنش استفاده کند و خود را در صدور رای (حکم و قرار) محتاج استدلال و استنتاج های حقوقی نداند، «امنیت قضایی» شهروندان به خطر افتاده و اعتماد عمومی به آرا و تصمیمات قضایی (حتی تصمیمات عادلانه) از میان می رود.
اگر سیاستمداران و کنش گران سیاسی، تهییج، برچسب زنی و انگ زدن به رقیب، هیاهو و جنجال را جایگزین استدلال (به عنوان رکن گفت و گوی عقلانی) کنند، «امنیت سیاسی» جامعه دستخوش تلاطم می شود و بی اعتمادی شهروندان به ساز و کارهای سیاسی برای اصلاح امور منجر به انسداد سیاسی شده و کم تر خردمندی است که آخر و عاقبت انسداد سیاسی را در نیابد.
بارها شنیده ایم که برای جامعه ای که نیازمند توسعه است، «امنیت» به عنوان بستر اصلی توسعه و سرمایه گذاری، از نان شب واجب تر است. فقدان و امتناع گفت و گو در جامعه، چنان که گفته شد، امنیت را و بالمآل توسعه را ناممکن می سازد.
متاسفانه برخی تریبون های رسمی و غیر رسمی این روزها مدام در کار بازتولید ادبیات «ضد گفت و گو» هستند و بر شیوه های ناپسندی همچون برچسب زنی و افترا و غوغا آفرینی اصرار دارند؛ بی توجه به آن که این رفتارها، انسجام اجتماعی را نشانه گرفته است. آیا زمان آن نرسیده است که عقلای قوم، با در نظر گرفتن خطرات فروپاشی اجتماعی، مانع تداوم این رفتارها شده و طرحی درافکنند که زبان گفت و گو در جامعه ایرانی تقویت شود؟
در روزهای اخیر در نیشابور شاهد ایجاد هجمه ای سیاسی به بهانه دفاع از اعتقادات بودیم که در لوای آن بسیاری از پرده های حرمت و اخلاق دریده شد. بر صغاری که گوی بازی را از یکدیگر می ربودند، حرجی نیست، اما کبار شهر را وظیفه ای دیگر است؛ فراهم کردن زمینه گفت و گویی آزاد اندیشانه وبه دور از تحکم و اتهام زنی در چارچوب مناقشه اصلی نه تنها می تواند آرامش را به جامعه بازگرداند و دل های عزاداران و متدینین حقیقی را آرام سازد، بلکه بالاتر از آن قادر است زمینه مفاهمه را میان مردم فراهم سازد.
فراموش نکنیم که بزرگ ترین میراث به جامانده از فرهنگ ایرانی، میراث زبانی ماست و نیز محصولاتی فکری که مدارس قدیمه و حوزه های علمی و دانشگاه ها فراهم نموده اند. حتی پیشنهاد «کرسی های آزاد اندیشی» نیز، که برای برخی مدعیان، تنها لغلغه زبان شد و در پستوی رفتارهای امروزین ما خاک می خورد، نیازمند تعمیق فرهنگ گفت و گو و برطرف ساختن موانع آن است. نازایی و سترون شدن جامعه علمی در یافتن راه حل برای مسایل مبتلابه یکی از پیامدهای رفتارهای خردگریزانه است که در جا زدن و بازماندن از قطار توسعه را به دنبال دارد.
زنهار باید داد که در سطح عمومی، امتناع گفت و گو، به مخاطره افتادن انسجام اجتماعی را به دنبال داشته و در سطح علمی، بازماندن از توسعه و پیشرفت را به عنوان پیامد ناتوانی از یافتن و به کار بستن راه حل های علمی برای چالش های مختلف جامعه. تا دیرتر از این نشده است، برای نجات خود و جامعه مان، «برخیزیم» و به گفت و گو «بنشینیم».