روزي كه آشوريان شهر شوش را ويران كردند
روزي كه آشوريان شهر شوش را ويران كردند

تقويم تاريخ ايران     اپريل سال 693 پيش از ميلاد (در بيشتر كتابهاي تاريخ عهد باستان؛ 17 اپريل)، و پيش از تاسيس يک دولت واحد در ايران، ارتش آشور بانيپال (حکمران مناطقي در شرق مديترانه به پايتختي نينوا ـ موصل ـ در شمال عراق امروز) شهر شوش را متصرف شد و ويران ساخت. دولت […]

تقويم تاريخ ايران

 

12

 

اپريل سال 693 پيش از ميلاد (در بيشتر كتابهاي تاريخ عهد باستان؛ 17 اپريل)، و پيش از تاسيس يک دولت واحد در ايران، ارتش آشور بانيپال (حکمران مناطقي در شرق مديترانه به پايتختي نينوا ـ موصل ـ در شمال عراق امروز) شهر شوش را متصرف شد و ويران ساخت. دولت همدان [دولت طايفه ايراني ماد ساکن مناطقي از محور ري در جهت غرب ايرانزمين] چند دهه بعد با كمك دولت بابل (به مرکزيت جنوب عراق امروز)، دولت ستمگر آشور را كه به صورت يك امپراتوري درآمده بود برانداختند و از صفحه روزگار پاك كردند.

دولت همدان سپس چند گروه ايراني [از طايفه ماد]را به سرزمين آشور منتقل كرد و در آنجا سكني داد تا مانع احياء آن دولت ستمگر شوند و كردهاي عراق، تركيه و سوريه فرزندان همان مادها هستند كه فرهنگ ايراني خودرا همچنان حفظ كرده اند.

شوش در دوران هخامنشيان بازسازي و پايتخت اداري و زمستاني ايران شد و كاخ آپادانا در آن بنا گرديد. داريوش بزرگ پس از ساختن آپادانا در شوش، بر يك لوح سنگي اين جمله را نوشت كه به يادگار مانده است: «به نام اهورامزدا، من اين كاخ را در شوش ساختم». كار ساختن كاخ در سال 521 پيش از ميلاد پايان يافت. شهر شوش در 110 كيلومتري شمال اهواز و 280 كيلومتري جنوب خرم آباد قراردارد.

 

انتخاب دمكراتيك اردوان سوم به پادشاهي ايران

بيستم اپريل سال نهم ميلادي مِهستان (سناي ايران) اردوان سوم كه تنها از جانب مادر به اشك يکم سردودمان اشكانيان پيوند مي خورد به شاهي ايران برگزيد. انتخاب شاهان اشكاني لزوما وراثتي نبود، راي اكثريت مِِِهستان شرط تعيين شاه بعدي بود، ولي چون شاه بعدي عمدتا در زمان حيات شاه وقت نامزد مي شد و او پسر و يا برادر و برادرزاده خود را ترجيح مي داد سلطنت از خاندان اشكانيان خارج نمي شد؛ مگر اين كه شاه وقت پيش از تعيين شاه بعدي به مرگ ناگهاني از اين دنيا مي رفت

بركناري خسروپرويز كه اشتباهاتش ايران را برباد داد

خسروپرويز آغازگر فرهنگ شکني و سياست هايي شد که ادامه يافت ، بي اعتنايي به تجربه تاريخ

به نوشته برخي از مورخان اروپايي و به استناد مدارک منتقل شده از قسطنطنيه به ايتاليا در سال 1453، بيستم اپريل سال 589 ميلادي خسروپرويز كه در پي درگيري با اسپهيد بهرام مهران (بهرام چوبين) از سلطنت بركنار شده بود از تيسفون (پايتخت وقت ايران) رهسپار شمال آناتولي شد تا از امپراتور روم شرقي براي بازگشت به قدرت كمك بگيرد كه با اين كار خود لكه ننگي در تاريخ ايران باقي گذارد؛ زيرا كه به خاطر مقام، بر ضد هموطنان به بيگانه متوسل شده بود ـ عملي مغاير فرهنگ ايرانيان و خلاف تصور آنان. خسروپرويز كه پس از بازگشت به قدرت، تا آغاز سال 628 ميلادي سلطنت كرد بعدا (بدون توجه به وضعيت روز جهان، اصول و مصالح عمومي) براي پاك كردن اين لكه، با روم شرقي وارد يك رشته جنگ غيرضروري شد كه همين عمل دو امپرتوري را ناتوان ساخت؛ نخست به عمر امپراتوري ايران و سپس روم پايان داد.

مورخان در اين نكته متفق القولند كه خسروپرويز با لشكركشي هاي غير ضروري و تصرف نقاط دوردستي چون اسكندريه مصر و نيز رنجاندن و ازدست دادن ژنرالهايي چون بهرام چوبين و شهربراز، برانگيختن خشم مسيحيان با انتقال صليبي كه مسيح در مارس سال 33 ميلادي در اورشليم به آن مصلوب شده بود از فلسطين به تيسفون و بدون پاسخ گذاردن نامه حضرت محمد (ص)، كشور را تضعيف و در برابر انبوهي دشواري ها، مخالف و معاند قرارداده بود. به اين ترتيب، اشتباهات يك فرد، يك امپراتوري كهن را برباد و مسير تاريخ جهان را تغييري كلي دا  در قرون هفدهم تا نوزدهم در مدارس اروپايي «پرورش زمامدار» و اينك در دروس تاريخ استراتژي و پاليسي، كارهاي خسروپرويز (تحت عنوان اشتباهات سياسي ـ نظامي خسرو دوم) وسيعا و از ديد انتقادي تدريس مي شود تا مديران بعدي كشورها؛ چنان اشتباهاتي را مرتكب نشوند كه در قرن بيستم هم ويلهلم دوم، نيكلاي دوم، هيتلر، گورباچف و … شدند…