تنظیم: فروغ خراشادی برداشتی آزاد از مقاله‌ی استاد حسن نیرآبادی با عنوان: پژوهشی پیرامون نورومیتولوژی اسطوره و اسطوره شناسی از دیرباز به عنوان موضوع قابل توجه، ذهن انسان های پوینده را به خود مشغول داشته است. گرچه اسطوره را از دیرباز در حوزه خیال و افسانه بررسی می کرده اند اما زمانی که روان شناسی، […]

تنظیم: فروغ خراشادی

برداشتی آزاد از مقاله‌ی استاد حسن نیرآبادی با عنوان: پژوهشی پیرامون نورومیتولوژی

اسطوره و اسطوره شناسی از دیرباز به عنوان موضوع قابل توجه، ذهن انسان های پوینده را به خود مشغول داشته است. گرچه اسطوره را از دیرباز در حوزه خیال و افسانه بررسی می کرده اند اما زمانی که روان شناسی، زیست شناسی، انسان شناسی، مردم شناسی و ادبیات ملل با یکدگر وارد همکاری شدند، دستاوردی به نام «نورومیتولوژی» حاصل شد.

پرسش این است که اسطوره و چگونگی پدیدآیی آن در ذهن انسان‌ها در میان ملل و ادوار پیشین چگونه بوده است؟

برای پاسخ به این موضوع کلی، چند پرسش دیگر را باید بررسی کرد:

  • آیا اسطوره شکلی از آگاهی انسان است؟
  • اسطوره ها تا چه اندازه متاثر از ساختار و فیزیولوژی مغز ما هستند؟
  • آیا ممکن است شکل و محتوای اسطوره ها نزد انسان، نخستین تجربه های تماس با جهان پیرامونی او و حاصل کارکرد مغزش باشد؟
  • آیا این تاثیرپذیری تا امروز ادامه داشته است؟
  • آیا خصلت نخستی ها، تغییر زیستگاه در «سرده هومو1»، استفاده از ابزار و در نهایت توانایی کنترل آتش، ابزار سازی پایه ای اساسی برای به وجود آمدن و شکل گیری اساطیر است؟
  • آیا پرداختن به اسطوره دستاوردی برای روند فرگشت بشر دارد؟

 

دیرینه شناسان قدمت انسان (سرده هومو) را نزدیک 7 میلیون سال تخمین زده اند؛ انسان راست قامت را بین 2میلیون تا 100هزار سال پیش احتمال داده اند و انسان خردمند(هوموساپینس) را حدود 100 هزار سال پیش و انسان با فرهنگ و هنر را از 35 تا 40 هزار سال قبل در شرق افریقا، خاورمیانه و آسیا تقریب زده اند.

در فلات ایران در حدود 40 تا 35هزار سال پیش نوع خاص انسان ساکن شده است که سابقه کشف آثارشان تا 4000 سال می رسد. به همین ترتیب در سایر نقاط زمین نیز انواع دیگری یک‌جانشین یا کوچ‌نشین بوده اند.

اسطوره از مغز آغاز شده ست

نورومیتولوژی پاسخ می دهد که اسطوره برخاسته از تخیل مغزی مردمان در زمانه‌ی خاصی نسبت به جهان پیرامون خود و برگرفته از میدان اندیشه او در آن زمان و خاستگاه مطلوب او از پدیده های پیرامونی است؛ قهرمان مطلوبش را می ساخته و با تصورات خود درمی آمیخته است. به این ترتیب، اسطوره و سیر تکامل و تطور آن، ما را به فرایند پردازش مغزی در ادوار پیشین و در ادامه به نقش آن در آینده نوع انسان سوق می دهد.

اسطوره های آغازین هر ملتی، آسمان، زمین، آب و آتش بوده اند؛ واژه «آسمان» که از آسیا(سنگ) و «آس» با پسوند «من یا مان» به دست آمده است، اشاره به سنگی دارد که به رنگ زمردین ، سبز یا آبی، به شکل گنبد بوده است! گنبد های فیروزه ای و زمردین بر همین مبنا با حفظ جنبه ی مینوی، نزد ملل مورد توجه است.

ساختار مشترک؛ خاستگاه مشترک

وقایع کتاب «هومر» مربوط به 12 قرن پیش از میلاد و وقایع بخش کهن شاهنامه متعلق به حدود 1000 سال پیش از میلاد بر طبق تحقیقات «کریستن سن» شرق‌شناس دانمارکی و اسطوره های هندی مانند «ایندرا»، «رامایانا» و «مهابهاراتا» نیز به ابتدای شکل یابی تمدن های این اقوام برمی گردد.

ایندرا، رستم و آشیل از نظر ویژگی های اسطوره ای شباهت هایی دارند. با مطالعه زندگی این اسطوره ها می توان پی برد که آن اقوام در آن مقطع و بعدها، چه تصوری از رخدادها داشته اند؟ «یَشت‌ها» در اوستا، گیلگمش و سرودهای مذهبی یونان ،چین، مصر، افریقا، اسکیموها، تولتک ها، مایاها، اینکاها و … اشتراکات ساختاری دارند.

 

اسطوره معنا بخش تجربه های زیستی ما ست

«کاسیرر» و «شیلینگ» مدعی هستند که به جای آن‌که شاعران و افراد را سازنده اساطیر بنامیم، باید آگاهی انسان را سرچشمه  منشاء اساطیر دانست.

در واقع شاید بتوان گفت: اسطوره شیوه خاصی از شکل گیری آگاهی در مقطعی از زمان است نه برخاسته از داده های مادی؛ و بشر در فراگرد شکل گیری اساطیر با اشیاء رو به رو نمی شود بلکه با قدرت هایی که در درون آگاهی او سربر کشیده اند، مواجه می شود بنابراین به نظر می رسد تا انسان آگاه است، او را از اسطوره گریزی نیست!

«تامس نیگل» معتقد است: آگاهی جنبه ذهنی تجارب ماست؛ پس وقتی ما اسطوره را شکلی از آگاهی فرض می کنیم، در واقع به اسطوره این قدرت را می دهیم تا بتواند تجربه های ما را از جهان خارجی معنا بخشد(اصل خفاش بودن ــ پژواک یابی)

«اِدلمن» می گوید: آگاهی شامل فعالیت یک منطقه خاص از مغز یا نوع خاصی از نورون ها نیست بلکه حاصل یک ارتباط دینامیک و سیال بین گستره وسیعی از نورون هاست(سیستم تالاموکورتیکال) و مغز با چرخه‌ی سیستمی و مطابق نظریه TNGS2 و «ارتباط بازگشتی»3 اطلاعات موازی به صورت آینه وار در مغز متصل می شود. در نتیجه ارتباطات حاصل از اصل بازگشتی نوعی همزمانی بین چرخه های فعال در تمام مغز به وجود می آید. آگاهی اولیه یعنی آن چیزی که در جانداران ابتدایی تر دیده می شود، توسط یک فعالیت غنی بازگشتی بین قسمت های پیشین مغز با قسمت های قدامی‌ترکه توانایی ارزش گذاری را دارد به آگاهی برتر بدل می شود. خواب دیدن، رویا و اسطوره در این پروسه قابل تعریف است.

 

نورومیتولوژی این ادعا را ندارد که تنها مغز دخیل دراسطوره سازی است بلکه ساختار مغز در کنار سایر فرایندهای فرهنگی و ارتباطات انسان شناسی و تحولات قوم شناسی و سایر عوامل تکوینی، موقعیت های زندگی و … دست به دست هم داده و اسطوره ای را شکل داده اند.

 

اسطوره، جهان و حیات اجتماعی؛ اَبَرانسان

ناگفته پیداست که سه مساله‌ی کلیدیِ «زیستگاه هوموها، کشف آتش و ایجاد ابزار و زبان»  از دیدگاه نورومیتولوژی باعث فرگشت هوموها شده است.

کنترل آتش و فرایند ساعت بیولوژیک انسان تاثیر خود را بر سرنوشت فرهنگی و اسطوره ای بشر گذاشته است.

زبان و سنگ نگاره ها نمادهایی هستند که تجلی گر مغز انسان در دوران خاصی بوده اند

از سویی اسطوره الگوهایی چون رژیم غذایی، آداب، آئین های انسانی، کار، تحصیل علم و هنر و … را شامل می شود بنابراین نوعی کارکرد کنترلی بر فعالیت ها دارد. تجربه‌ی جهان پیرامونی عملا در مسیر فرگشت انسان به چیزی به نام حیات اجتماعی ختم می شود پس می توان به ماهیت تجربه انسانی، با رویکرد تکاملی بنگریم؛ حیاتی که زبان در آن نقشی مهم داشته است.

قدرت اسطوره ها و این مساله که مغز توانایی ساختهای متفاوتی دارد به کمک فناوری های نوین که باز محصول همان مغز تکوین یافته است، به فناوری هوش مصنوعی ختم شده است که با ادغام با بدن بیولوژیک ما ، می تواند انسان جدیدی را به وجود آورد که شاید بتوان به او «اَبَرانسان» گفت.

  • نوع و قسم هومو
  • تبادل های دائمی فکر شونده اطلاعات موازی بین مناطق مغز
  • انسان گونه خردمند در ادغام با ماشین و ربات