فروغ خراشادی وقتی از کودک همسری سخن می گوییم، لااقل در عرف پذیرفته شده جهانی، مساله مشخص است: هر انسانی زیر 18 سال براساس قوانین بین الملل کودک محسوب می شود و ازدواج او قانونی نیست! اگر چه ایران هم به این کنوانسیون جهانی پیوسته، اما بر اساس قوانین داخلی کشور، مقدور است دختران و […]

فروغ خراشادی

وقتی از کودک همسری سخن می گوییم، لااقل در عرف پذیرفته شده جهانی، مساله مشخص است: هر انسانی زیر 18 سال براساس قوانین بین الملل کودک محسوب می شود و ازدواج او قانونی نیست!

اگر چه ایران هم به این کنوانسیون جهانی پیوسته، اما بر اساس قوانین داخلی کشور، مقدور است دختران و پسران با شرط و شروطی زیر این سن ازدواج کنند، بی آن که واقعا قادر به ازدواج باشند؛که خود نقیضه ای خوفناک است!

هر ساله شمار زیادی از مادران و پدران از ترس «ترشیده شدن» دخترانشان آن ها را به شوهر می دهند؛ شمار کمتری از این والدین، فرزندان پسرشان را به خاطر مصالحی مجبور به ازدواج می کنند. کم است شمار ازدواج هایی که با میل و اراده‌ی طرفین، زیر سن قانونی انجام شود؛ که حتی در صورت رضایت دختر و پسر هم، لازم است خانواده ها، به حداقلِ سنِ 18 سال برای ازدواج پایبند بمانند.

اما دلیل اصرار کارشناسان برای پرهیز از ازدواج های زودرَس چیست؟ مگر نه این که جمعیت به سرعت در حال پیر شدن است و زاد و ولد رو به کاهش گذاشته است؟

چنان‌که می دانیم در امر ازدواج، علاوه بر بلوغ جسمی و جنسی، بلوغ فکری شرط لازم است؛ هنگامی که دختری با عروسک ش پای خطبه عقد می نشیند، زمانی که پاهایش از صندلی آویزان است و حتی نوک انگشتان پاهایش به زمین نمی رسند، وقتی هنوز لباسش را مادرش انتخاب می کند (یعنی از انتخاب پوشش خود به تنهایی عاجز است یا اجازه تصمیم گیری در این مورد را ندارد) نخستین پرسشی که از ذهن می گذرد، چیست؟

دختری که حتی آثار بلوغ جسمانی در او ظاهر نشده است، چگونه می تواند دریابد شوهر و شوهرداری یا فرزند آوری چیست؟

بیایید فرض کنیم شمار خانواده هایی که دختران نابالغ یا نوبالغ شان را به خانه «بخت!!» می فرستند، کم باشد (که آمارها نشان می دهد در نیشابور زیاد است) یعنی ازدواج های زیر سن قانونی محدود به دخترانی بالای 15 سال باشد؛ پس مساله حل است؟

نگاهی به رفتار دختران 15 ساله نشان می دهد اگر آن ها به بلوغ فکری و قوه تصمیم گیری رسیده بودند، دولت به ایشان اجازه می داد نه در انتخابات ریاست جمهوری، بلکه دست کم در انتخابات شورای روستایشان شرکت کنند!

همین دختران که تا امروز در ولایت پدر بوده اند، بی درنگ به ولایت همسر در می آیند؛ در حالی که باید نسل آینده را پرورش دهند؛ یعنی مادرانی که هرگز در زندگی برای خود تصمیم نگرفته اند، باید نسلی تصمیم گیرنده تربیت کنند!

دخترانی که گاه فرق بین عروسک بازی و بچه پروری را نمی دانند؛ به ناگاه زیر بار زندگی باید وظایفی را به دوش بکشند که درباره اش درک یا دانشی ندارند؛ فرصتی هم نداشته اند تا در مدرسه اطلاعات مختصری در آن خصوص به دست آورند.

نکته دردآور ماجرا این است که به تازگی شمار والدینی که حاضر می شوند دخترشان را زیر سن قانونی به ازدواج مرد یا پسری گاه هم سن خودشان درآورند، رو به فزونی گذاشته است و تاسف بارتر این که این والدین بی سواد یا کم سواد هم نیستند؛ چندی پیش از پسر دانشجویی شنیدم که با یک دختر 11 ساله نامزد شده بود! با پدر و مادر معلمی دیدار کردم که دختر 15 ساله شان را به یک مرد 31 ساله شوهر داده بودند و دخترک در 16 سالگی مادر شده بود!

استاد دانشگاهی را ملاقات کردم که دختر 19 ساله اش پس از 3 سال، در دوران عقد جدا شده بود و رئیس اداره ای را دیدم که دختر 14 ساله اش را به ازدواج یک پسر 17 ساله درآورده بود و دخترک در 17 سالگی در به دلیل بارداری ناچار به ترک تحصیل بود در حالی که روز و شب آرزو می کرد بتواند طلاق بگیرد!

این ها تنها بخشی از ماجراست؛ بخش بزرگتر ماجرا بر مسئولان و تصمیم گیران پوشیده نیست و با ابطال یک عقدنامه یا ده تا، مشکل حل نمی شود.

این موضوع، مطالبه‌ی جدی، هر روزه و دامنه دار فعالان حقوق کودک و کنشگران حوزه زنان را می طلبد و همت نمایندگانی که در مجلسِ قانون گذاری، قانونی را به صلاح جامعه وضع نمی کنند یا دست‌کم قدمی برای اصلاح قانون ناکارآمد برنمی دارند!