مجید نصرآبادی جامعهی انسانی براساس نظم اجتماعی و بواسطهی هنجارهای اجتماعی اداره میشود هنجارهای اجتماعی الگوها و شیوههای تعیین کنندهی رفتار، در کنش متقابل میان انسانها هستند که پیروی از آنها موجب تعادل و نظم در جامعه میگردد. چنانچه هنجارها قدرت تنظیم کنندگی خود را بر رفتار افراد جامعه از دست داده و افراد نسبت […]
مجید نصرآبادی
جامعهی انسانی براساس نظم اجتماعی و بواسطهی هنجارهای اجتماعی اداره میشود هنجارهای اجتماعی الگوها و شیوههای تعیین کنندهی رفتار، در کنش متقابل میان انسانها هستند که پیروی از آنها موجب تعادل و نظم در جامعه میگردد. چنانچه هنجارها قدرت تنظیم کنندگی خود را بر رفتار افراد جامعه از دست داده و افراد نسبت به هنجارهای موجود بیتفاوت شوند جامعه دچار وضعیتی آنومیک میشود. به سخنی دیگر میتوان این تعریف را با مفهوم «اخلاق» برابر دانست.
آنومی مسئله دوران مدرن است و بیشتر در جوامعی که در حال گذر از سنت به مدرنیته هستند، ظهور بیشتری دارد.
واژه آنومی (Anomie) ریشه یونانی-لاتین دارد و در آن A بهمعنای “بی” (حرف نفیکننده) و nomos بهمعنی قاعده، نظم، قانون یا هنجار میباشد. بنابراین آنومی از نظر ریشه لغوی بهمعنای فقدان هنجارها و قوانین است. آنومی در فارسی معادلهایی چون نابهنجاری و نابسامانی یافته است. آنومی در تعریف ساده، «بیهنجاری» و اصطلاحاً به وضعیتی گفته میشود که انجام امور فارغ از هرگونه هنجاری صورت پذیرد.
آنومی غالباً به عنوان یک وضعیت (حالت) «بی هنجاری»، «بی قاعدگی» (عدم انتظام و التزام) یا آشفتگی (تضاد) هنجاری است. نخستین کاربرد این مفهوم در معنای جدید آن از سوی ژان ماری گویییو فیلسوف فرانسوی بود. او در آثار خود نخست مفهوم آنومی اخلاقی و سپس مفهوم آنومی دینی را مطرح ساخت. واژه آنومی در متون جامعهشناسی ابتدا توسط امیل دورکیم و سپس با فاصله زمانی بیش از پنجاه سال توسط رابرت مرتن مطرح گردید.
مرتون معتقدست که جامعه برای همهی افراد یک الگوی زندگی مناسب را تعیین و در آنها درونی میکند اما وسایل دستیابی به این اهداف را در اختیار همگان به صورت برابر قرار نمیدهد و همین مسئله ریشهی بروز آنومی در جامعه است. مرتون بر این باور است که انحراف (کژرفتاری) برای این پیش می آید که جامعه دستیابی به برخی اهداف را تشویق میکند ولی وسایل ضروری برای رسیدن به این هدفها را در اختیار همه اعضای جامعه قرار نمیدهد در نتیجه برخی افراد یا باید هدفهای خاصی را برگزینند و یا برای رسیدن به اهدافی که فرهنگ جامعهشان تجویز کرده، باید وسایل نامشروعی را بکار گیرند. بدین ترتیب از نگاه مرتون آنومی حاصل شکافی است که بین اهداف فرهنگی و وسایل دستیابی به این هداف پیش می آید.
جدیدترین نسخهی تئوری آنومی مربوط است به نظرات استیون مسنر و ریچارد روزنفلد که مطابق این نظریه جرم در جوامعی اتفاق می افتد که توازن نهادهای آنها بر هم خورده و ارزشهای اقتصادی به سایر نهادهای غیر اقتصادی وارد شدهاند. از نظر این دو آنومی به این خاطر گسترش یافته است که نهادهایی که می باید تأکید مفرط بر موفقیت مالی را کنترل کنند (خانواده و آموزش و پرورش) تضعیف شده و خود حامل ارزشهای اقتصادی گشتهاند. در چنین جوامعی که اقتصاد نهاد مسلط است ارزشهای فرهنگی، موفق شدن به هر وسیلهی ممکن را تشویق می کنند. چهار ارزش فرهنگی عمده که مورد تأکیداند عبارتند از: پیشرفت، فرد گرایی، جهانگرایی و بت وارگی پول.
آنومی را یک وضعیت (حالت) بیهنجاری یا بیقاعدگی که بهطور کلی مضر است تعریف میکنند. روشن است که در این تعریف، آنومی صفت جامعه است تا صفت فرد و از نوعی خلاء یا فقدان نظام هنجاری حکایت میکند. اما از نظر امیل دورکیم آنومی به معنای «فساد و انحراف اخلاقی» است. اخلاق از نظر دورکیم چیزی نیست جز التزام (احساس تکلیف، وظیفه و تعهد نسبت به قواعد) و مطلوبیت (احساس مطلوب و مفید بودن قواعد). پس آنومی عبارت از حالتی است که در آن قواعد اجتماعی (هنجارها) برای عاملان الزامآور نیست وپیروی ازآنها برای ایشان مطلوبیتی ندارد. بیهنجاری در دو سطح قابل تمیز است: بیهنجاری در سطح فردی؛ بیهنجاری در سطح اجتماعی.
هر جامعه تلاش دارد تا اهداف و آرزوهای مردم خود را محدود کند اگر جامعهای آنومیک شود نمیتواند برخواستها و آرزوهای جامعهی خود اعمال کنترل کند. بیهنجاری هنگامی که در سطح اجتماعی مطرح میگردد به حیطه سیاسی نیز وارد میشود. به بیان دیگر، آنومی سیاسی عبارت از وضعی است که قواعد با هنجارهای جامعهی سیاسی به ویژه قوانین اساسی که حقوق و وظایف متقابل دولت و شهروندان را مشخص میسازند، دیگر برای کنشگران (دولت و شهروندان) الزامآور نیستند و پیروی از آنها مطلوبیتی ندارد. نتیجه ی چنین وضعی آنومی سیاسی است.
از نظر دورکیم آنومی در جامعه مدرن، معادل «گناه» در مفهوم دینی آن است. گناه تن دادن به عمل شّر است در مقابل عمل خیر. گناه حاصل فساد اخلاقی است و گناه برای فرد مؤمن همراه با رنج کشیدن درونی است، رنج کشیدن یا عذاب وجدان به خاطر تخطی از فرمان خداوند. دورکیم مفهوم آنومی را به عنوان معادل غیر دینی (سکولار) گناه به کار برده که آشفتگی یا به هم ریختگی تصورات جمعی است. آنومی نوعی توهین به مقدسات، در معنای غیر دینی آن است. وقتی به نظر دورکیم، کیش فرد (اصالت فردگرایی) یا کیش حقیقت (حقیقتجویی)، تصورات جمعیِ مقدسِ جامعه مدرن هستند، آنومی توهین به منزلت انسان و کیفیت مقدس و منزه حقیقت است.
از نظر دورکیم مفهوم مترادف آنومی، «ضد اخلاق بودن یا فساد اخلاقی است» و دومین واژه مترادف آنومی «شرّ» است زیرا سبب «رنج کشیدن» می شود. آنومی عکس «حالت سلامت اخلاقی» یا «اخلاقیّت» است و می توان آن را حالت بیماری اخلاقی یا به تعبیر دورکیم، شّر دانست. آنومی که از نظر دورکیم یک «حالت جمعی» است با «وجدان جمعی» که آن را به تعابیر دیگر «سرشت اخلاقی»، «وجدان ا خلاقی» و «روح جمعی» بیان می کند، مرتبط است. آنومی «ناتوانی از خودداری ورزیدن» در مقابل شهوات سرکش و سیری ناپذیر و زیاده خواه است. به بیان دیگر، اخلاق به معنای توانایی «نه» گفتن به میل سرکش و زیاده طلب بشر است. آنومی ناخرسندی از «کل قواعد اخلاقی»، «نفرت از کل نظم» و به معنای توهین به اخلاق یا توهین به مقدسّات است.
دورکیم معتقدست آنومی سیاسی هنگامی در جامعه سیاسی به وجود می آید که رابطه بین دولت و فرد (مغز و قلب / ایده و اراده) بر هم خورده باشد. همان طور که در فرد تصورات بر اراده و خواسته افراد قید وبند می گذارند و آن را محدود می سازند، دولت نیز اندامی است که نمایندهی تصورات جمعی است و وظیفه آن محدود ساختن و مانع عنان گسیختگی اراده مردم است که «شهوت فزون طلبی» و «اشتیاق به لایتناهی» در آنان وجود دارد. وظیفه ی نخست و اصلی قدرت اداری یا دولت، مواظبت در محترم شمرده شدن اعتقادها، سنتها و اعمال جمعی است؛ یعنی میکوشد تا از وجدان عمومی در برابر دشمنان داخلی و خارجیاش دفاع کند. پس قدرت اداری بدینسان به نماد، به مظهر زندهی وجدان عمومی در چشم همگان تبدیل می شود. از آنجا که قدرت مذکور چیزی جز مشتقهای از نیروی در نبود وجدان عمومی نیست، ناگزیر از همان خواص برخوردار است.
اما منظور از آنومی سیاسی، حالتی است که رابطه بین فرد و دولت برهم خورده است، آنومی سیاسی حالتی است که در آن اراده افراد از تصورات جمعی یا قواعد جامعه سیاسی سرپیچی و تخلف میکنند. نکته اصلی در سرپیچی و تخطی از قواعد و مقرراتی است که دولت نمایندگی آنها را برعهده دارد. دراینجا بیش از آن که فقدان هنجارها یا قواعد مسأله باشد، عدم التزام به آنها، مسأله است. بنابراین، اتفاقاً در این تعبیر از آنومی، قواعد موجود است ولی تمایل یا گرایشی جمعی به سرپیچی کردن و تخطی از آنها وجود دارد. این تعبیر از آنومی سیاسی، خاص گروهها و فعالان سیاسی نیست، بلکه همه مردم را در بر میگیرد.
آنومی از نظر دورکیم همیشه با خودخواهی مرتبط است و وضعیتی غیر اخلاقی است که در آن جامعه چنان ساخت مییابد که اراده فرد بر جامعه حاکم است. برای آنکه افراد در جامعه رفتار اخلاقی داشته باشند، وجود قواعد کافی نیست بلکه قواعد باید درست و عادلانه باشند، زیرا گاهی اوقات خود این قواعد منشأ شّراند.
وظیفه اساسی دولت مهار اراده خودخواهانه شهروندان یا توده مردم است، زیرا دولت به تعبیر دورکیمی آن مظهر وجدان جمعی یا تصورات جمعی است. اگر دولت نتواند این خواستهها، فزون طلبیها و شهوات سیری ناپذیر را مهار کند، نتیجه چیزی جز آنومی نیست. اما چگونه می توان مانع آنومی سیاسی شد؟ از نظر دورکیم درمان آنومی از طریق حاکم کردن «اخلاق» ممکن میگردد و اخلاق چیزی نیست مگر «دستگاهی از تصورات جمعی» پس راه درمان آنومی سیاسی حاکم کردن اخلاق سیاسی به تعبیر دورکیمی آن است و این اخلاق سیاسی چیزی جز مجموعه تصورات یا قواعد جمعی سیاسی و به بیان روشنتر قوانین اساسی و اداری نیست. آنومی سیاسی عبارت از وضعی است که این اخلاق سیاسی تضعیف شده است. اما شهروندان هنگامی به قواعد اجتماعی التزام مییابند که قواعد را «عادلانه» بدانند. بنابراین مهمترین وظیفه دولت در قبال شهروندان برقراری عدالت است.
منابع:
احمد رجب زاده و مسعود کوثری، آنومی سیاسی در اندیشه دورکیم، مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، دوره نوزدهم، شماره اول، زمستان 1381 (پیاپی 37)، صص 45-31.
احمد رجب زاده و مسعود کوثری؛ آنومی سیاسی در ایران با تکیه بر نظر شهروندان تهرانی، نامه علوم اجتماعی، شماره 21، مهر 1382؛ ص 320.
راب استونز، متفکران بزرگ جامعه شناسی؛ مهرداد میردامادی، نشرمرکز: 1379.
ویلیام آوتویت و تام باتامور؛ فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم؛ حسن چاوشیان، نشر نی.
فاطمه فريدونی، مقاله: بي هنجاری Anomie؛ سایت پژوهه پژوهشکده باقرالعلوم.
آرش حیدری و دیگران، آنومی یا آشفتگی اجتماعی: علل و پیامدها؛ ھمايش ملی«اشتغال، نظم و امنیت»،١٣٩١.