مجید نصرآبادی زندگیِ سنجیده نشده، ارزش زیستن ندارد اخلاق ساخته شده تا نیازها و گرایش‌های انسان را خدمت کند فلسفۀ اخلاق یکی از کهن‌ترین شاخه‌های فلسفی است و امروزه به عنوان زیر مجموعه فلسفه و گاه از آن با تقسیم بندی «فلسفۀ مضاف یا انضمامی» یاد می‌شود. گستره فلسفه اخلاق در زندگی بشر در وجه فردی و بین […]

مجید نصرآبادی

زندگیِ سنجیده نشده، ارزش زیستن ندارد

اخلاق ساخته شده تا نیازها و گرایش‌های انسان را خدمت کند

فلسفۀ اخلاق یکی از کهن‌ترین شاخه‌های فلسفی است و امروزه به عنوان زیر مجموعه فلسفه و گاه از آن با تقسیم بندی «فلسفۀ مضاف یا انضمامی» یاد می‌شود. گستره فلسفه اخلاق در زندگی بشر در وجه فردی و بین فردی آن مورد بررسی قرار می‌گیرد.

اجتماعی بشری از یک مجموعۀ ارزشی و نظام فکری اخلاقی تنظیم شده است و بناست که این گونه پایدار بماند. اگر نظامهای فکری اخلاقی بشر را مطالعه کنیم، وجوه مشترک فراوانی میان این نظام‌ها خواهیم یافت. گروهی اصول اخلاقیِ جهانیِ عینی وجوددارند که در نزد همۀ مردمان مشترک هستند، مانند دفاع از جان بی گناهان، حق مالکیت و پرهیز از تحمیل رنج و آسیبِ غیر ضروری. نظامهای حقوقی از یک بستر اخلاقی برخاسته‌اند که متأثر از تاریخ، جغرافیا، دین، اسطوره، زبان و شیوۀ تولید اقتصادی است.

فیلسوف استرالیایی، جان مکی، در کتاب «اخلاق: اختراع درستی و نادرستی» موضعی منفی پیرامون اخلاق می‌گیرد و معتقدست که ارزش‌های اخلاقی را که محترم می‌شماریم، اختراع جامعه هستند؛ ما باید تصمیم بگیریم چه نوع ارزشهای اخلاقی را بپذیریم و چه موضع اخلاقی‌ای بگیریم. اخلاق اختراعی ناب نیست آن گونه که جان مکی ادعا می‌کند، ولی شامل کشف نیز هست. شاید بتوان اخلاق را با توسعۀ پدیدۀ چرخ مقایسه کنیم؛ هر دو آفریده‌هایی هستند بر پایۀ جلوه‌های کشف شدنی. چرخ اختراع شد تا جابجایی چیزها را با کمترین اصطکاک آسان کند. ساختمان چرخ با قوانین فیزیک هماهنگی دارد تا حرکت را سهل و آسان کند و هر چیزی به خوبی چرخ نمی‌توانست کار کند. بر همین قیاس، اخلاق ساخته شده تا نیازها و گرایش‌های انسان را خدمت کند؛ نیازِ جان به در بردن و زنده ماندن، اقبال به زر و زور و شادکامی. اخلاق ایده آل بایست نقشه و راهنمای رسیدن به شادی فردی و تناسب اجتماعی به شمار آید. بشر برترین تلاش ذهنی‌اش را به کار گرفته تا اصول اخلاقی را کشف کند که بهترین شکل دست یابی به بهزیستی فردی و جمعی است. چنانچه ساختمان چرخ به قوانین فیزیک وابسته است، ساختمان اخلاق نیز وابسته به طبیعت بشر و خواص کشف شدنیِ وجود ما است. بر پایۀ این روح کشف اخلاقی است که اخلاق: شناسایی درستی و نادرستی  سنجه‌ای ازتئوری‌های اصلی فلسفۀ اخلاق را آشکار می‌کند.

اخلاق چیست؟ چرا به اخلاق نیازمندیم؟ فعل «خوب» چیست و ما چگونه آن را درمی‌یابیم؟ آیا به سود ماست که اخلاقی باشیم؟ رابطۀ میان اخلاق با دین و قانون چیست؟ نسبت میان اخلاق و اتیکت (آداب اجتماعی) چیست؟ چگونه اخلاقی زندگی کنیم؟ اخلاق آن شاخۀ از فلسفه است که به مسئلۀ «چگونه باید زندگی کنیم» با باوری از مفهوم «خوب» و با مفاهیمی مانند «درستی» و «نادرستی» می‌پردازد. اخلاق، الگوی رفتارارتباطی درون شخصی و بین شخصی مبتنی بر رعایت حقوق طرف ارتباط است.

فلسفه چیست؟ مجموعه فعالیتی است که با ابراز شگفتی نسبت به جهان اسرارآمیز آغاز می‌شود و یک جستجو و کنکاش خردمندانه را برای فهم آن شگفتی‌ها می‌آغازد. فلسفه در جستجوی عقل و حقیقت است و این کوشش به زندگی‌ای ختم می‌شود که با اخلاق پرشور و با تمامیت عقلانی سپری شده است. سقراط می‌گوید: «زندگی سنجیده نشده ارزش زیستن ندارد.» فلسفه با آن تیزبینی و جستجوگری‌اش هیچ جلوه‌ای از زندگی را نادیده نمی‌گیرد. فیلسوفان مفاهیم را ساده می‌کنند و سپس تحلیل می‌کنند و گزاره‌ها و عقاید مربوطه را می‌آزمایند. مطالعۀ اخلاق در درون فلسفه زیر مجموعه‌های خودش را دارد و البته ریز کردن حوزۀ اخلاق کار مخاطره‌ آمیزی است. ابتدا باید سخنی پیرامون دو واژۀ مربوط به کلمۀ اخلاق Moral/Ethical بگوییم و تفکرات وابسته به آنها را توضیح بدهیم. اغلب این دو واژه در جای یکدیگر به کار برده می شوند. هر دو واژه معنی خود را از واژۀ «عرف» Custom به معنای «رفتار عادی» می‌گیرند. واژۀ نخستین از ریشه لاتینی Mores  و آن دیگری از ریشه یونانی Ethos می‌آید. تقسیم بندی کلیدی در مطالعۀ اخلاق شامل «اخلاق توصیفی» Descriptive Morality ، «فلسفۀ اخلاق یا تئوری اخلاقی» Moral Philosophy  «اخلاق کاربردی» Applied Ethics است.

نخست؛ «اخلاق توصیفی» به اعتقادات و باورهای عملی، آداب و رسوم، اصول، کارها و اعمال مردم و فرهنگها ارجاع می‌دهد. جامعه‌شناسان توجه خاصی به اصول مسلم اخلاقی در میان گروه‌های اجتماعی در جهان می‌کنند و به عنوان واقعیات فرهنگی نگاه می‌کنند. واقعیاتی از قبیل آن‌چه مردم در کشورهای مختلف می‌خورند یا چگونه لباس می‌پوشند. دوم؛ «فلسفۀ اخلاق» که «تئوری اخلاقی» نیز نامیده می‌شود به آن کوشش سیستماتیکی اشاره می‌کند که مفاهیم اخلاقی را بفهمد و اصول و تئوری‌های اخلاقی را توجیه کند. مفاهیم کلیدی اخلاق را از قبیل «درست»، «نادرست» و «مُجاز» تحلیل می‌کند. منابع محتمل اخلاق مانند خدا، عقل بشری یا گرایش به شادی و شاد بودن را کشف می‌کند. «فلسفۀ اخلاق»  می‌کوشد تا اصول رفتار درست را تبیین کند که ممکن است به مثابه راهنمای عملی برای افراد یا گروه‌ها به کار رود. سوم؛ «اخلاق کاربردی» با مسایل جنجالی اخلاق دست و پنجه نرم می‌کند به مانند مسئلۀ سقط جنین، رابطۀ جنسی پیش از ازدواج، مجازات مرگ، مرگ شفقت آمیز برای دردهای بی درمان Euthanasia یا نافرمانی. مطالعۀ جامع‌تر اخلاق، همۀ این سه زیر مجموعه را در بر می‌گیرد و به شکل مهمی آن سه را به هم وصل می‌کند. فلسفۀ اخلاق بسیار با اخلاق کاربردی درهم تنیده است؛ تئوری بدون هیچ کاربردی عقیم و بیهوده است و عملِ بدون تئوری کور و باطل است. در مناظرۀ مربوط به سقط جنین تفاوت آشکار و عمده‌ای میان دو طرف وجود خواهد داشت اگر یکی از دانش تئوریهای اخلاقی بی بهره باشد. آگاهی اخلاقی یک ضرورت اساسی برای نسل بشر است تا بتواند دوام بیاورد و شکوفا شود. اگر بنا باشد ما به عنوان مردمی آزاد و متمدن همچنان برقرار بمانیم، بایستی موضوع اخلاق را از گذشته جدی‌تر بگیریم. تئوری اخلاقی ما را از بلای تعصب ورزی و احساسات رها می‌کند. نظریۀ اخلاقی مفاهیم مربوط را روشن می‌سازد، بحث موضوعی را طراحی و ارزیابی می‌کند و ما را راهنمایی می‌کند که چگونه زندگی کنیم. مطالعۀ اخلاق نه تنها استفاده ابزاری دارد بلکه فی نفسه در غایت خودش هم ارزشمند است. اخلاق در مقام مقایسه با موضوعات بهنجار Normative دیگر اصول اخلاقی متوجه استاندارد کردن یا روشمند ساختن رفتار هستند؛ آنها نه متوجه چگونگی رفتار بلکه آن چیزی‌اند که رفتار باید آن گونه باشد. من عمر خود را چگونه باید سپری کنم؟ در این موقعیت چه کار درستی باید انجام داد؟ آیا رابطۀ جنسی پیش از ازدواج از دید اخلاقی مُجاز است؟ آیا سقط جنین جایز است؟ اخلاق یک وجه عمل‌گرای هدایت گونه، یا بهنجار دارد که با نهادهای دیگر بشری به مانند دین، قانون، و اتیکت شریک است. اما اخلاق از هر سه این امور جدا است.