چگونه خلیفه عباسی را به نمد مالان سپردند
چگونه خلیفه عباسی را به نمد مالان سپردند

آنچه بر سر تو خواهد آمد نیز به تقدیر خداست هلاکوخان مغول نوه ی چنگیز در سی ام  ذی القعده 653 هجری برابر با اول ژانویه 1256 میلادی در ادامه فتوحات جدش به همراه 129 هزار مرد جنگی ازرود جیحون گذشت وتقریباً بدون هیچ مقاومتی بخش های شمالی فلات ایران را تصرف کرد و به […]

آنچه بر سر تو خواهد آمد نیز به تقدیر خداست

هلاکوخان مغول نوه ی چنگیز در سی ام  ذی القعده 653 هجری برابر با اول ژانویه 1256 میلادی در ادامه فتوحات جدش به همراه 129 هزار مرد جنگی ازرود جیحون گذشت وتقریباً بدون هیچ مقاومتی بخش های شمالی فلات ایران را تصرف کرد و به پیشرفت خود به سوی غرب ایران ادامه داد. رکن الدین خورشاه،آخرین رئیس اسماعیلیه در الموت، سعی می کرد تا به هر صورتی هلاکو و مغولان را از تصرف قلاع اسماعیلیه منصرف کند،اما در سال 654ق ، قلعه الموت به تصرف درآمد و حکومت اسماعیلیه بعد از 170 سال به پایان رسید و به دستور منگوقا آن ، برادر هلاکو، رکن الدین خورشاه کشته شد. هلاکو بعد از شکست اسماعیلیه ، برای انقراض خلافت عباسی عازم بغداد شد و در این عزیمت بزرگانی چون عطاملک جوینی ، خواجه نصیرالدین طوسی و ابوبکر سعد اتابک در رکابش بودند .
دراین ایام؛ دربارخلفای عباسی در دو طرف دجله در بغداد به عیش و نوش مشغول بودند و از این که دشمن نافرمانی چون خوارزمشاهیان نابود شدند خوشحال بودند و با آن همه سپاه هیچ اقدامی برای دفاع از مردم بی دفاع نکردند . ابواحمد عبدالله مستعصم که در سال 640ق به خلافت رسیده بود و آخرین خلیفه عباسی محسوب می شد مردی بی کفایت ،بی تدبیر و عشرت طلب بود و تدبیر امور را به وزیرخود مؤید الدین علقمی ـ که به پندار بعضی خود و یارانش در اندیشه برانداختن خلیفه بودند ـ سپرده بود. ابن کثیر که برای خلیفه عباسی خیلی متأثر است ، می نویسد : تعداد سربازان خلیفه از مرز بیست هزار نفرتجاوز نمی کرد.همین تعداد هم در نهایت سختی و ذلت به سر می بردند،به طوری که در خیابان ها و درهای مساجد گدایی می کردند. به گفته مورخان هنگامی که قوم غارتگر مغول در دروازه های شهر بغداد بودند، خلیفه در کاخ خود با کنیزکان و زن های آوازه خوان مشغول خوش گذرانی بود.(1)
سیاست سست و متزلزل مستعصم عباسی و وزیرش ، که قادر به تصمیم مشخص و قاطعی نبودند،بستن یک پیمان مسالمت آمیز را با مغولان غیرممکن ساخت . به علاوه ظلم و ستم عباسیان بر عموم مردم و فساد حاکم بر دستگاه خلافت ، زمینه مساعدی را برای سقوط بغداد و خاندان ظالم عباسی فراهم آورد.
هلاکو در روز دهم رمضان سال 655ق. ایلچیانی پیش خلیفه عباسی فرستاد و از او خواست شخصاً به خدمت آید یا ابن علقمی و دو ندیمش سلیمان و دوات دار صغیر را برای رسانیدن پیام به نزد او فرستد. خلیفه دو نفر دیگر را فرستاد و هلاکو را تهدید کرد ودستور داد که به خراسان برگردد. هلاکو بار دیگر توصیه خود را تکرار کرد و این بار به تدبیر ابن علقمی قرار شد هدایایی برای هلاکو فرستاده شود و به نام وی در بغداد خطبه و سکه رایج گردد؛ولی دوات دار مانع شد و سلیمان خلیفه را به تجهیز لشکر واداشت . سرانجام مغولان در چهارم صفر 656ق. وارد شهر بغداد شدند و پس از تصرف این شهر آن را به آتش غارت و بیداد سپردند و مردم را به تیغ بی دریغ گذراندند .«مغولان به قدری کشتند که از خون کشتگان نهری روان گشت »(2)
هلاکو پس از تصرف بغداد فرمان غارت بغداد را نیز صادر کرد و مستعصم مجبور شد به دست خود کلید خزائن اجدادی را به هلاکو بسپارد . خواجه نصیر نوشته است که هلاکو طبقی زر پیش خلیفه نهاد و گفت بخور. او گفت زر نتوان خورد . گفت پس چرا نگه داشتی و به لشکریان ندادی ؟ و این درهای آهنین را چرا پیکان نساختی و به کنار جیحون نیامدی تا من از آب نتوانم گذشت ؟ خلیفه گفت تقدیرخدا چنین بود . هلاکو گفت پس آنچه بر سر تو خواهد آمد نیز به تقدیر خداست .(3) این بی تدبیری ندیمان ، تاوان سختی داشت وعلاوه بر این که بغداد قتل عام  وغارت شد ؛ خلیفه را نیز به نمد و نمدمالان سپردند  . تصمیم گرفته شد تا خلیفه را در نمدی بپیچند و به تدریج با ضرب چوب و لگد بکشند تا در صورت ظهور حادثه ای احتمالی ،دست از کار بکشند. (4)

1-ابن کثیر،البدایه و النهایه (قاهره : مطبعه العاده ، 1351ق) ج13-14 ، ص 225.
2-عبدالله بن فضل الله ،وصاف الخضره ، تاریخ وصاف (تهران : وزارت فرهنگ و آموزش عالی و موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 72-1366) ج1 ، ص 37.

3- محمد جوینی ، تاریخ جهانگشای جوینی ، تصحیح علامه محمد قزوینی (تهران : انتشارات زوار) ج3 ، ص 288.

4- شیرین بیانی ،مغولان و حکومت ایلخانی در ایران (تهران : سمت ، 1379)ص 158.

تلخیصی از مقاله :خواجه نصیرالدین طوسی و فتح بغداد،فصلنامه تاریخ اسلام،سال نهم ،پاییز و زمستان 1387 ، شماره مسلسل 35-36