نشانگان تفکر خیامی در زندگی مردم نیشابور فروغ خراشادی/ پس از فیتز جرالد انگلیسی که خیام نیشابوری را به غربیان شناساند، افراد و گروه هایی در جستجوی رد پا و نشانه های زیست، اندیشه، ریاضی، نجوم و فلسفه ی او به این دیار سفر کرده اند. آخرین نمونه از این سفرها، به حدود ده سال […]

نشانگان تفکر خیامی در زندگی مردم نیشابور

فروغ خراشادی/ پس از فیتز جرالد انگلیسی که خیام نیشابوری را به غربیان شناساند، افراد و گروه هایی در جستجوی رد پا و نشانه های زیست، اندیشه، ریاضی، نجوم و فلسفه ی او به این دیار سفر کرده اند. آخرین نمونه از این سفرها، به حدود ده سال پیش باز می گردد که نتیجه اش، ساخت مستندی برای بخش جهانی بی بی سی شد. اما معروفیت خیام در جهان، بیش از هر چیز، مرهون نوع نگاه وی به زندگی بوده است. نگاهی مرگ اندیشِ زندگی باور، به دور از مصلحت اندیشی و موقعیت سنجی؛ خیام انسان فانی را به در دم زیستن فرا می خواند و خود نیز، “ابن الوقت” است.

اگر چه اندیشمندانی، به ویژه از اوایل قرن بیستم، در راه شناخت بیشتر خیام، پژوهش هایی انجام داده اند، اما همواره موضوع این پژوهش ها، خود حکیم بوده است.

از این رو وقتی در آغازین روزهای اردیبهشت 97 تیمی از نشریه ی ” آنگاه” برای آشنایی بیشتر با مردم شهر خیام، راهی نیشابور شدند، گل از گلمان شکفت به ویژه که مبنای تحقیق آنان، نه خود خیام، بلکه تاثیر اندیشه ی خیامی بر مردم این خطه از خراسان بود. سرپرستی این تیم ۴ نفره را “بهارک محمودی” کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی و دکترای ارتباطات، بر عهده داشت.

خیام نامه و شماری از محققان و مدرسان دانشگاهی نیز, این تیم ۴ نفره را در سفر کوتاهشان همراهی کردند که از آن جمله می توان به لیلا پاپلی یزدی، عمران گاراژیان و هادی بکاییان اشاره کرد.

چون مبنای این پژوهش، بر مردم شناسی و تاثیرات زیست – فرهنگی حضور خیام بر اندیشه، سبک زندگی و نگرش مردم نیشابور استوار بود، ما هم “دیدار نامه” را به همین مسأله محدود می کنیم.

هر کس ز سر قیاس چیزی گفتند

شیوه ی تحقیقاتی گروه، گفت و گوی مستقیم با مردم کوچه و خیابان از اقشار مختلف بود. در میان سوال شوندگان، از زنان خانه دار، تا دانش آموزان پشت کنکور و از کسبه و صنعتگر  تا گردشگران و هنرمندان به چشم می خوردند.

نخستین رویارویی این گروه، با علی سلطانیان بود. او که از کسبه ی قدیمی و سرشناس بازار است، علاوه بر نویسندگی، نیمی از حجره اش را به کتاب اختصاص داده و با هزینه ی شخصی، کتابخانه ی وزینی بنیان نهاده است.

اگر چه گرایش او به حوزه ی عرفان وعطار است، اما به گفته ی خودش و از دید ناظران، نفس عملش خیامی ست. سلطانیان در کنار کاسبی و حجره داری، کتاب دار این کتابخانه ی ارزشمند است و به مردم مشتاق، کتاب امانت می دهد.

در میان پرسش شوندگان نیشابوری، شماری خیام را فقط به عنوان ریاضی دان معرفی می کردند. این گروه، اهمیت او را به دانشمند بودنش می دانستند.

شماری هم او را به دلیل آن که مذهبش با مذهب رسمی امروز جامعه، یکی نبوده، بدون توجه به برهه ی تاریخی روزگار خیام و مذهب غالب آن روزگار، مورد نکوهش قرار می دادند.

در میان همشهریان، عده ای او را فقط شرابخواری ضد دین و لا ابالی می دیدند و جمعی هم از او به خاطر آن چه منش و روش شادخواری و شادنوشی اش می خواندند، مانند یک مرشد یاد می کردند.

از میان نیشابوریان، کسانی هم از “امام شهر” بودنش گفتند. از عرفانی که در رباعیاتش هست و از کژفهمی ما ایرانیان، نسبت به این ادبیات عرفانی…

تیم “آنگاه” با مردم زادگاه خیام، روستای معموری، نیز گفتگو کردند؛ روستاییانی که هنوز برای خیام، باغ و حق آب قائلند و از او مانند “اسطوره ای از فراسوهای قرون” یاد می کنند. داستان های آمیخته به افسانه می گویند و همین که زاده ی زادگاه اویند، برایشان کافی ست.

سبزه ی خاک ما تماشاگه کیست؟!

“آنگاه” چندین ساعت را هم در آرامگاه خیام و در جمع مشتاقان او گذراند و در این بازه زمانی، با سه مرد شیرازی گفتگو کرد؛ جوانان دهه ی ۵۰ خورشیدی که هر سال، به عشق خیام می آیند. مردانی که شاید بیش از بسیاری از همشهریان خیام از او می دانند و می خوانند. بر منش و روشش زندگی می کنند و رفاقتی ۵۰ ساله را با رباعیات خیام، تازه نگه می دارند.

با آن لهجه ی شیرین و صورت های آفتابی، از دیزی ناهارشان، لقمه می گیرند و تعارف می کنند. می گویند: به قول همشهری ما؛ “اگر شراب خوری، جرعه ای فشان بر خاک”؛ این خاک، همان خاک آدم است؛ اصلا خود آدم است؛ خیام هم می گوید : تا سبزه ی خاک ما تماشاگه کیست؟! همه خاکیم، در خاک می رویم و از خاک می روییم؛ پس همین لحظه را هم خاکی باشیم…

اما جستجوی “آنگاه” در میان مردمان خیام، آنان را با جوانانی رو به رو می کند که اصولا از خیام فقط این را می دانند که: خیام یه تقریحگاه امن و مطمئنه! کاری نداریم کی بود و چی گفت؛ به ما این جا خوش می گذره. میگن خود خیام هم خوش گذرون بوده؛ دمش گرم!

تیم آنگاه اصرار داشت تا با کتابفروش باغ خیام هم گفتگو کند؛ می گفتند: از تهران که راهی شدیم، چند تن از دوستمان سفارش کردند با ” آقای خادمی” صحبت کنیم. منتظر می مانیم تا بیاید و بالاخره “او” آمد!

کتابفروشی از پدر به پسر، بیش از بیست سال است که پا برجاست و همه ی روز برای نیوشندگان خیام، موسیقی مورد علاقه شان را پخش می کند. از او می پرسند: خسته نشدی همه ش صدای شاملو و شجریان؟! می گوید: هر بار چیز تازه ای می شنوم!

“آنگاه” می پرسد: تاثیر خیام بر زندگیت چیست؟ می گوید همه ی زندگی اش، انتخاب شغلش، همسرش و لحظه لحظه اش، با خیام، از خیام و برای خیام است.

می گوید: می خواستم رئیس شوم؛ کارآفرین شوم اما یک جمله زندگی ام را عوض کرد. پس از درسم، برگشتم به نیشابور، به کتابفروشی؛ به خیام. از خیام و خیام شناسان که می گوید، چشم هایش می درخشد؛  چشم های “آنگاه” یان هم!

یگانه نابغه ی آن دوران

در پایان روز نخست، خیام نامه نشستی با حضور دکتر هادی بکاییان ترتیب داد تا در خصوص عصر خیام و تاثیر آن دوره بر ظهور این نابغه ی شرق، گفتگو شود.

در این جلسه، بکاییان با استناد به اشعار خیام گفت: بسامد کلمات نشان دهنده ی سیاست عصر، پیشه ی مردمان و علاقمندی آنان است. ما می دانیم “سفالگری” و تولید شراب، از شغل های اصلی مردم روزگار خیام بوده است.

همچنین می دانیم به نجوم، رمل و اسطرلاب و زیج، گرایش زیادی وجود داشته است.

خیام در عصر مناقشات مذهبی، دوره ی تفرقه بینداز و حکومت کن و زمانه ی استفاده ی ابزاری از دین می زیسته است. همچنان که در دوره ی آزادی، نوابغ زیادی سر بر می آورند، خیام یگانه نابغه ی عصر محدودیت است.

او “ابن الوقت” است؛ در صدد ارائه ی تصویری آرمانی از “خود” انسان است.

ادبیات خیام، مینی مالیستی، مبتنی بر روشن بینی و یاس فلسفی ست؛ او بر اساس تصاویر عینی، روایت می کند و به عنوان شخصیتی آوانگارد در جهان شناخته شده است.

اما در خصوص مردم عصر خیام، باید بگویم آن ها شباهت زیادی به مردم امروز دارند؛ البته با پوشش متفاوت! خیام در میان مردم عصر خودش، مانند امروز، تنهاست. تفکر و فلسفه ی خیام و تاثیرش بر فلسفه ی غرب، فراموش شده است و امروز هم در رفتار جامعه، انعکاس شایانی از فلسفه ی خیام مشاهده نمی شود.

شادی بیرونی و رضایت درونی

بکاییان از نبود عنصر شادی در عصر خیام و در میان مردمان آن روز می گوید؛ همچنین از مفهوم شادی در شعرحکیم. او می افزاید: هنگامی که خیام از شادی حرف می زند، به نوعی رضایت درونی اشاره می کند. شادی گذران, حاصل عمر گذران است، از آن رو شاد زیستن را گرامی می دارد چرا که زندگی یگانه است و این رضامندی، مرگ اندیشی را در دل خود جای داده است.

بکاییان در گفتگو با محمودی می گوید: هر زمان، یک رباعی از خیام باب می شود؛ متناسب با مقتضیات روز جامعه؛ گاهی طنز پشت این رباعیات از نظر پنهان می ماند و می بینی مردم از یک رباعی، در جهت عکس منظور و مقصودشان استفاده می کنند.

برای شاهد مثال این گفته, طاهر گاراژیان می گوید:

در رباعی” آنان که محیط فضل و آداب شدند…” طنزی باریک در نقد مدعیان “همه چیز دانی” وجود دارد اما ببینید که چگونه به اشتباه برای تکریم مقام افراد از آن استفاده می شود!

زاد راه و زندگی

پایان سفر تیم پژوهشی ” آنگاه”  اما، با یک اتفاق بدیع همراه بود؛ در میانه ی بازار محلوج فروشان، پیرمرد دوات گری، که حدود ۸۰ سال، سن داشت، توجه همه را جلب کرد. پیرمردی استخوانی که ضربات مداوم ” میلیاردها چکش” فرم اسکلتش را تغییر داده بود، برایمان از خیام گفت. او رباعیات فراوان از بر داشت و برای هر کدام هم، قصه ای می گفت. از زندگی اش تعریف کرد که چگونه با این رباعیات در آمیخته و چگونه پس از آن سفر، خیام زندگی اش را تحت الشعاع قرار داده است! گفت: توی قطار تهران – مشهد بودم؛ جوان بودم. زن و زندگی نداشتم. خانم مسنی به من گفت اهل کجایی؟ گفتم نیشابور! گفت از خیام، شعری بخوان. گفتم بلد نیستم. نگاهش مرا شرمنده کرد. نیشابور که رسیدم، رفتم رباعیات را خریدم و خواندم. خیام شد زاد و زندگی ام…

ره توشه ی فرهنگی”آنگاه” از سفر نیشابور، هر چه باشد، مردم این شهر را با خودشان و تاثیر بزرگان بر زندگی شان، بیشتر آشنا می کند. از سویی یادآور این نکته است که صرف حضور آرامگاه یک فرد سرشناس، در یک محدوده ی جغرافیایی، مردم آن دیار را الزاما بر شیوه ی او نمی برد.

اما همچنان این امید را هم زنده می کند که اگر چه روندگان راهش اندک شمارند، اما کسانی که بر آن مرام و مسلک او طی طریق می کنند، رهروانی آهسته و پیوسته اند.

پژوهش در فرهنگ اجتماعی مردمِ یک محدوده ی جغرافیایی از آن کارهایی ست که نبودش، به روشنی احساس می شود اما همین که گهگاه “دستی از آستین برون آید و کاری بکند”،  تنور دلمان را گرم می کند.