نگاهی به تاریخ آموزش و پرورش جهان  ( از سقراط تا ارسطو )
نگاهی به تاریخ آموزش و پرورش جهان  ( از سقراط تا ارسطو )

ترجمه : حبیب ا… قربانی اگر فروردین، ماه آغاز شکوفایی و رویش و دهش جهان طبیعت است ماه مهر، ماه شکوفایی و رویش ِ عشق و خرد در جهان انسان ها است. در ایران خزان طبیعت با بهار تعقل و دانش و دوراندیشی توام است و زنگ مدارس، به زندگی ایرانیان رنگ مهربانی و یگانگی […]

ترجمه : حبیب ا… قربانی

اگر فروردین، ماه آغاز شکوفایی و رویش و دهش جهان طبیعت است ماه مهر، ماه شکوفایی و رویش ِ عشق و خرد در جهان انسان ها است. در ایران خزان طبیعت با بهار تعقل و دانش و دوراندیشی توام است و زنگ مدارس، به زندگی ایرانیان رنگ مهربانی و یگانگی برای پیشرفت و تکامل می بخشد. جوامع انسانی با کمک عقل و اندیشه، دانش و معرفت تولید می کنند و هر کجا دانش و بینش باشد ادب و هنجارهای اجتماعی اولویت می یابند و چنانچه غالب رفتارهای اعضای یک جامعه بر مدار قواعد اخلاقی و قوانین پذیرفته شده صورت بگیرد، رشد و توسعه در دسترس جامعه خواهد بود. جامعه ی عقب مانده، جامعه ای است که به زنگ مدارس و بایسته های نظام تعلیم و تربیت بی توجه بوده و آنها را به فراموشی می سپرد. به همین خاطر از دیرباز نظام آموزش و پرورش مورد توجه اندیشمندان گشورها بوده است. در این یادداشت، به میمنت آغاز فصل رویش آینده سازان ایران، نگاهی گذرا به تاریخ و دیدگاه های آموزشی خواهیم داشت.

آموزش و پرورش و به طور کلی نظام آموزشی به خاطر نبرد انسان برای بقا و آگاهی به وجود آمده است. آموزش می تواند به دو شکل رسمی و غیر رسمی باشد. آموزش و پرورش غیر رسمی به روند عمومی جامعه پذیری مرتبط است که به وسیله ی آن انسان دانش و مهارت لازم را برای زندگی در اجتماع به دست می آورد. آموزش و پرورش رسمی سرمایه گذاری مستقیم جامعه است که به وسیله ی آن معلمین دانش آموزان را در مکان های خاص و در رشته های گوناگون آموزش می دهند.

قبل از اختراع خواندن و نوشتن، مردم در محیطی زندگی می کردند که لازم بود برای زنده ماندن در برابر حوادث طبیعی، حیوانات وحشی و انسان های دیگر بجنگند. اقوام نانویسا برای بقا به تدریج مهارت هایی را فرا گرفتند که درون الگوهای فرهنگی جان می گرفت. لازمه ی حرکت به سوی آینده، انتقال این تجربیات، مهارت ها و آموخته ها از بزرگسالان به بچه ها بود. آموزش های اولیه درباره ی جمع آوری غذا، تهیه ی پناهگاه، ساخت اسلحه و ابزار، یادگیری زبان، پذیرش ارزشها،  هنجارها و مناسک مذهبی بود. از طریق آموزش مستقیم غیر رسمی، والدین، بزرگترها و روحانیون، مهارت ها و قواعدی را که برای زندگی به عنوان یک بزرگسال لازم بود را به بچه ها می آموختند. درس هایی که به صورت غیر رسمی آموزش داده می شد در نهایت دستورالعمل های اخلاقی که رفتار اجتماعی را سازمان می داد، به وجود آورد. 

مردمی که قبل از اختراع خط زندگی می کردند، اقوام نانویسا، از سنت شفاهی یا قصه گویی برای انتقال فرهنگ و تاریخ شان از یک نسل به نسل دیگر بهره می گرفتند. در طول قرن ها انسان ها یاد گرفتند که نمادها و علامت ها را برای بیان عقاید و افکار خود به وجود آورند. به تدریج این نمادها به صورت خط تصویری و الفبا توسعه یافت و انسان زبان نوشتاری را ابداع کرده، خیز بزرگ فرهنگی به سوی سواد آموزی برداشت.

در فرهنگ مصر باستان که حدود 3000 سال قبل از میلاد شکوفا شد، موبدان در مدرسه معبدها، نه تنها اصول مذهبی بلکه نوشتن، علوم گوناگون، ریاضی و معماری را آموزش می دادند. مشابه مصر در هند، چین و بین النهرین نیز روحانیون به کار آموزش رسمی مشغول بودند.

تاریخ نگاران به یونان باستان به عنوان یکی از ریشه های اصلی آموزش و پرورش رسمی غرب نگاه می کنند. ایلیاد و اودیسه، اشعار حماسی که توسظ هومر و حدودا در قرن 8 قبل از میلاد نوشته شد، سنتی فرهنگی را به وجود آورد که به یونانیان احساس هویت گروهی بخشید. در ذهن یونانیان، حماسه های نقل شده توسط هومر، اهداف آموزشی مهمی را دنبال می کرد. جنگ جویان افسانه ای یونان در اشعار حماسی هومر، به عنوان الگو و مدلی برای یونانیان جوان به حساب می آمدند.

یونان باستان به دولت شهرهای کوچک و اغلب رقیب، آتن، اسپارت و تبس، تقسیم شده بود. در آتن بر یک جامعه ی دموکراتیک و آموزش آزاد تاکید می شد ولی فقط یک سوم از مردم آتن آزاد بودند. فقط پسران شهروندان آزاد می توانستند به مدرسه بروند. آتنی ها معتقد بودند که انسان آزاد باید آموزش آزاد داشته باشد تا بتواند وظایف شهروندی و شخصی اش را انجام دهد. آموزش زنان وابسته به سیاست ها و رسوم دولت شهرها بود. در آتن که زنان حقوق قانونی و اقتصادی نداشتند بیشتر زنان به مدرسه نمی رفتند هرچند برخی از دختران توسط معلمین خصوصی آموزش می دیدند. اسپارت بزرگترین دشمن آتن، دیکتاتوری بود که از آموزش و پرورش برای تربیت نیروی نظامی و تمرین جنگی استفاده می کرد. برخلاف آتن، دختران اسپارتی بیشتر به مدرسه می رفتند. اما آموزش آنان ورزش هایی بود که بتواند آنها را به مادر و همسر خوبی برای سربازان اسپارتی تبدیل کند.

سوفیست ها در یونان معلمان سرگردانی بودند که در 400 سال قبل از میلاد آموزش را شروع کردند. آنها ادعا می کردند می توانند هر موضوع یا مهارتی را به هر کس که دوست دارد آن را یاد بگیرد، آموزش دهند. ایشان در تدریس دستور زبان، منطق و علم سخنوری، موضوعاتی که بعدها هسته ی اصلی علوم انسانی را تشکیل داد، تخصص داشتند. سوفیست ها بیشتر علاقمند بودند که شاگردان شان را برای مباحث جدالی و اقناعی و بردن مجادله ها آماده کنند تا اینکه اصول حقیقی و اخلاقی را به آنان آموزش دهند.

برخلاف سوفیست ها، سقراط در جستجوی کشف و آموزش اصول جهانی حقیقت، زیبایی و نیکی بود. او که در 399 قبل از میلاد بدرود حیات گفت مدعی بود که دانش حقیقی درون هر انسانی وجود دارد و لازم است معلمین آن دانش را به سطح ضمیر خود آگاه فرد بیاورند. به روش آموزش او روش سقراطی می گویند که سعی می کند با پرسش های حساب شده، دانش آموزان را به تفکر عمیق درباره ی معنای زندگی، حقیقت و عدالت رهنمون کند. گفته می شود مادر سقراط ماما بوده است و به همین خاطر او تلاش می کرد مانند مادرش، کمک کند علم و آگاهی افراد از درون خودشان شکوفا گردد.

در سال 387 قبل از میلاد، افلاطون که از شاگردان سقراط بود در آتن یک مدرسه به نام آکادمی تاسیس کرد. او به یک جهان غیر متغیر و ثابت از ایده های کامل و بی عیب با مفاهیم کلی اعتقاد داشت. او بیان می کرد که چون دانش حقیقی در هر کجا و هر زمان یکسان است، پس باید مانند حقیقت ثابت باشد. آرمان آموزشی افلاطون در کتاب جمهوری مطرح شده است. در این کتاب جامعه به وسیله شاه فیلسوف ِ نخبه هدایت می شود. جنگ جویان دومین طبقه در این جامعه ی آرمانی هستند. پایین ترین طبقه را کارگران تشکیل می دهند که باید غذا و سایر محصولات را برای همه ی مردم جمهوری تهیه کنند. در نظام آموزشی جامعه ی آرمانی افلاطون، هر طبقه ای باید نوع متفاوتی از آموزش را فرا بگیرد تا برای نقش خود در جامعه آماده گردد.

ارسطو در 335 قبل از میلاد مکتب خاص خودش را ابداع کرد. اعتقاد به این که موجود انسان ذاتا عقل گرا است از مباحث اصلی ارسطو است. وی فکر می کرد مردم می توانند قوانین طبیعی را که جهان را هدایت می کند کشف کرده و از آن قوانین در زندگی خود استفاده کنند. ارسطو همچنین معتقد بود مردمی که آموزش می بینند و برای تصمیم گیری به دنبال دلیل می گردند، بهتر می توانند یک زندگی اعتدالی داشته و از خطرات اجتناب کنند.                                                                                

در شماره ي قبل خيام نامه، به مناسبت آغاز ماه مهر و شروع سال تحصيلي، نگاهي گذرا به نحوه ي شکل گيري مدارس و تاريخ نظام تعليم و تربيت داشتيم. به ياد داريد که تاثير ابداع خط بر شکل گيري مدارس مورد توجه قرار گرفت و نظريات انديشمندان يونان و روم باستان به طور خلاصه طرح گرديد. سوفيست ها، سقراط، افلاطون و ارسطو هر يک به بعدي از دانش بشري و نحوه ي يادگيري و انتقال آن توجه داشتند. سوفيست ها توانايي دانش آموزان در سخنوري و پيروزي در مجادله را اولويت آموزشي خود مي دانستند، سقراط بر دانش حقيقي نهفته در درون انسان ها تاکيد مي کرد، افلاطون دانش را همچون حقيقت ثابت مي انگاشت و ارسطو، عقل گرايي و درک قوانين حاکم بر طبيعت و استفاده از آن براي تکامل و پيشرفت انسان را هدف خود قرار داده بود. اميد است ما نيز با درک و فهم آنچه در تاريخ زندگي بشر بر تعليم و تربيت گذشته است بتوانيم در جهت رشد نظام آموزشي خود قدمي هر چند کوچک بر داريم. بخش دوم ادامه ي تاريخ تعليم و تربيت در دنيا است که همانند نخستين بخش از دايره المعارف انکارتا سال 2009 ميلادي اقتباس شده است.

کوانتيليون، از مربيان با نفوذ رومي قرن اول ميلادي معتقد است که تعليم و تربيت بايد بر اساس مراحل تکامل فرد و از کودکي تا بزرگسالي تداوم داشته باشد. او براي هر مرحله سر فصل ها و مطالب ويژه اي را طراحي کرد. وي به معلمان توصيه کرد که محتويات آموزشي بايد با سن و توان دانش آموزان براي يادگيري متناسب باشد. کوانتيليون از معلمان درخواست کرد انگيزه ي دانش آموزان را براي يادگيري با جالب و جذاب ساختن دروس افزايش دهند.

تعليم و تربيت باستاني يهوديان

تعليم و تربيت در بين مردم يهود، تاثير عميقي بر آموزش و پرورش غرب داشته است. يهوديان باستان براي «کلام نوشتاري» احترام زيادي قايل بودند و باور داشتند که خداوند در کتاب مقدس، «حقيقت» را براي آنها آشکار ساخته است. بيشتر اطلاعات از اهداف و روش هاي تربيتي يهوديان عهد قديم از کتاب مقدس و تلمود، کتابي درباره ي قوانين مذهبي و مدني، به دست آمده است. رهبران مذهبي يهوديان که به خاخام معروف هستند، به والدين توصيه کردند اعتقادات مذهبي، قوانين، آداب اخلاقي و مهارت هاي شغلي را به فرزندان شان آموزش دهند. پسران و دختران با مذهب از طريق مطالعه تورات، مهمترين کتاب مذهبي يهوديان، آشنا مي شدند. خاخام ها در مدارسِ درون کنيسه ها، تدريس مي کردند.

آموزش و پرورش در قرون وسطي

در دوره قرون وسطا که تقريبا از قرن 5 تا 15 ميلادي به طول انجاميد، جامعه و آموزش و پرورش غربي به شدت تحت تاثير مسيحيت، به ويژه کليساي کاتوليک رومي، قرار داشت. کليساي مقدس، کليسا ها و مدارس صومعه اي را در سطح ابتدايي اداره مي کرد. آموزش در صومعه ها و کليسا ها انجام مي شد. بخش عمده تدريس در اين مدارس به يادگيري زبان لاتين، زبان روم قديم که توسط کليسا در مراسم و تعاليم ش مورد استفاده قرار مي گرفت، اختصاص داشت. کسي حق نداشت انجيل را به زبان مادري اش ترجمه يا آموزش دهد. همچنين روحانيون مسيحي فرصت هاي محدودي براي آموزش زنان در کليسا ها فراهم کردند. آنها کتابخانه ها و مدارس را براي کمک به تربيت راهبه ها براي پيروي از قوانين مذهبي جوامع خود تاسيس کرده بودند. بازرگانان و کساني که به صنايع دستي مشغول بودند نيز تعدادي مدرسه تاسيس کردند تا آموزش صنايع خاص را محور کار قرار دهند. همچنين شواليه ها در زمينه ي تاکتيک هاي نظامي و مبارزات انتخاباتي مطالبي درس مي دادند.

مانند دوران يونان و روم باستان، در قرون وسطي فقط اقليتي از مردم به مدرسه مي رفتند. در مدارس افرادي که قصد ورود به زندگي مذهبي کشيش ها، راهب يا راهبه ها را داشتند ثبت نام مي کردند. در آن زمان اکثريت قريب به اتفاق مردم افرادي بودند که به عنوان دهقان و کارگر کشاورزي در املاک ارباب (فئودال) خدمت مي کردند. رعايا اجازه نداشتند در مدارس حضور يابند. بنابراين اکثريت مردم معمولا بي سواد بودند.

در قرن دهم و اوايل قرن يازدهم، تعليم و تربيت عربي-اسلامي تأثير قابل توجهي بر آموزش و پرورش غربي داشت. مربيان غربي از تماس با محققان مسلمان در شمال آفريقا و اسپانيا، روش هاي جديدي براي تفکر در مورد رياضيات، علوم طبيعي، پزشکي و فلسفه ياد گرفتند. سيستم اعداد عربي در اين زمينه اهميت زيادي داشت و زير بناي رشد و توسعه ي غرب گرديد. محققان مسلمان آثار انديشمندان با نفوذ يوناني مانند ارسطو، اقليدس، گالن و بطلميوس را به عربي ترجمه کرده بودند. از آنجايي که بسياري از اين آثار در قرون وسطي در اروپا نابود شده بود، شايد اگر دانشمندان مسلمان مانند «ابوعلي سينا» و «ابن رشد» آنها را با ترجمه به عربي حفظ نکرده بودند، براي هميشه از بين مي رفتند.

در قرن يازدهم ميلادي، دانشمندان قرون وسطي مکتب مدرسي، يک جنبش فلسفي و آموزشي که از روح انساني و مستقيما از کتاب مقدس تغذيه مي کرد را به وجود آوردند. پس از برخورد اروپائيان با آثار ارسطو و ديگر فيلسوفان يوناني به وسيله ي انديشمندان مسلمان، پيروان اين مکتب تلاش کردند الهيات يوناني را با الهيات مسيحي آشتي دهند. مکتب مدرسي با کارهاي توماس آکويناس متفکر دومينيکن در قرن 13 ميلادي که در دانشگاه پاريس تدريس مي کرد، به اوج خود رسيد. اکويناس اقتدار مذهب مسيح را با دلايل يوناني ارسطو درباره ي هستي، آشتي داد. او معلم را کسي معرفي مي کرد که با ايمان، عشق و آموزش سر و کار دارد.

کار آکويناس و ديگر پيروان مکتب مدرسي در موسسات آموزش عالي و دانشگاه هاي قرون وسطي صورت گرفت. دانشگاه هاي معروف اروپايي مانند پاريس، آکسفورد و …کمبريج با احياي روشنفکري قرون 12 و 13 و با کمک مکتب مدرسي توسعه يافتند. نام دانشگاه از کلمه لاتين universitas يا انجمن ها مي آيد که با انجمن هايي که دانش آموزان و معلمان براي بحث در مورد مسائل علمي به وجود آوردند، قرابت دارد. دانشگاه هاي قرون وسطي مدرک ليسانس و مطالعات حرفه اي مانند الهيات، قانون و پزشکي ارائه مي کردند.

آموزش و پرورش در دوره رنسانس

در قرن 14 ميلادي رنسانس، يا تولد دوباره يادگيري، در اروپا آغاز شد و در قرن 15 ميلادي به اوج خود رسيد. در اين دوره محققان بيشتر به جاي توجه به مفاهيم دينيِ کلاسيک يونان و روم به ويژگي هاي انساني آثار محققان اين دوره علاقه نشان دادند. به عبارت ديگر به جدايي دين از سياست و امور دنيوي بيشتر از امور ديني تمرکز کردند. مربيان انسان گرا الگوهاي خود را در سبک ادبيِ نوشته هاي کلاسيک ها پيدا کردند. رنسانس در ايتاليا مخصوصا در هنر، ادبيات و معماري يک نيروي بسيار قدرتمند به وجود آورد. در ادبيات، آثار نويسندگان ايتاليايي مانند دانته، پترارچ و اهميت زيادي پيدا کردند.

مربيان انسان گرا روش هاي تدريس را براي آماده سازي افراد مستعد و روشن فکر آماده کرده بودند. در اين زمينه اراسموس، انسان گراي هلندي، تاثير زيادي داشت. اراسموس معتقد بود که شناخت و درک معناي ادبيات مهمتر از حفظ آن است، همانگونه که در بسياري از مدارس ديني قرون وسطي شناخت و درک معناي مفاهيم مذهبي اهميت بيشتري داشت. وي به معلمان توصيه کرد به مطالعاتي مانند باستان شناسي، نجوم، اساطير، تاريخ و کتاب مقدس بپردازند.

اختراع صنعت چاپ در اواسط قرن بيستم کتاب را به طور گسترده اي در دسترس عموم مردم قرار داد و ميزان سواد را افزايش داد. اما با اين حال تاسيس مدارس در دوره ي  رنسانس خيلي زياد نبود. مدارس ابتدايي به فرزندان طبقه ي متوسط  آموزش مي دادند، در حالي که در طبقات پايين تر اگر مدرسه اي هم وجود داشت دانش آموزان تعليم کمتري مي ديدند. كودكان اشراف و طبقات بالاي جامعه در مدارس متوسطه به تحصيل مشغول بودند.

در دوره رنسانس فرصت هاي آموزشي براي زنان، به ويژه براي طبقات بالا، تا حدودي بهبود يافت. برخي از دختران خانواده هاي ثروتمند به مدارس دربار مي رفتند يا در خانه با معلمين خصوصي تعليم مي ديدند. برنامه درسي مورد مطالعه ي زنان در اين دوره هنوز محدود به هنر، موسيقي، صنايع دستي، رقص و شعر بود. براي دختران طبقه کارگر، به ويژه دهقانان روستايي، آموزش و پرورش به آموزش وظايف خانگي مانند آشپزي و دوخت محدود مي شد.

معلمان قرن هفدهم روش های متفاوتی برای نظریه پردازی درباره ی آموزش و پرورش ایجاد کردند. از بین آنان کمینیوس تاثیر گذار تر بود. کمینیوس، اسقف فراری کلیسایی اهل چک که به دلیل آزار های مذهبی به لهستان، مجارستان، سوئد و در نهایت هلند پناه برده بود، فلسفه ی جدید به نام «دانش جهانی» ایجاد کرد. این دانش برای فهم و صلح در سراسر جهان طراحی شده بود. او به معلمان توصیه می کرد تا از حواس دانش آموزان برای یادگیری کمک بگیرند. به همین خاطر او برای یادگیری جذاب کتابی به نام «دروازه ی گشوده ی زبان» با هدف آموزش زبان لاتین به دانش آموزان به زبان مادری شان نگاشت. این کتاب شامل تصاویری است که اشیاء را در هر دو نام لاتین و بومی آنها برچسب گذاری کرده است.

جان لاک، فیلسوف انگلیسی، آموزش و پرورش در بریتانیا و آمریکای شمالی را تحت تاثیر خود قرار داد. در سال 1690 میلادی، وی ادعا کرد که در هنگام تولد ذهن انسان مانند یک تابلو رها یا سنگ خالصی است که به تدریج با دانشی که به کمک حواس به دست می آوریم شکل می گیرد. به اعتقاد لاک انسان ابتدا با یادگیری ایده های ساده شروع کرده و سپس آنها را با ایده های پیچیده تر ترکیب می کند. به باور او کسانی که نخست ایده های ساده را یاد می گیرند به راحتی می توانند به درک و دانش برسند. لاک یادگیری و آموزش را برای آماده سازی افراد جهت مدیریت امور سیاسی، اقتصادی و سیاسی مفید می دانست. بر اساس دیدگاه جان لاک یک آموزش صحیح در اوایل کودکی آغاز شده و شامل خواندن، نوشتن، ریاضیات، تاریخ، مهارت های جسمی، بازی ها و مکالمه ی زبان های خارجی به ویژه زبان فرانسه بود.

عصر روشنگری

عصر روشنگری در قرن 18 باعث تغییرات مهمی در آموزش و پرورش و نظریات مربوط به آن شد. در این دوره که به دوران دلایل عقلی نیز مشهور است، اندیشمندان آموزش و پرورش معتقد بودند مردم می توانند با استفاده از دلایل منطقی و قدرت تفکر انتقادی شان، زندگی و جامعه خود را بهبود ببخشند. ایده های عصر روشنگری تأثیر قابل توجهی بر انقلاب آمریکا (1783-1775) و سیاست های آموزشی اولیه در آنجا داشت. به طور خاص، فیلسوف و دانشمند آمریکایی بنجامین فرانکلین بر اهمیت آموزش و پرورش علمی و عملی در مدارس آمریکایی تأکید کرد. علاوه براین توماس جفرسون، رئیس جمهور سوم ایالات متحده، بر اهمیت آموزش مدنی به شهروندان دموکراتیک تأکید داشت. در واقع اصول روشنگری که آموزش را به عنوان ابزاری برای اصلاح و بهبود اجتماعی در نظر می گرفت، ویژگی های اساسی سیاست های آموزشی آمریکا است.

آموزش و پرورش در قرن نوزدهم

پایه گذاری آموزش و پرورش مدرن در قرن نوزدهم انجام گرفت. یوهان هاینریش پستالوژی، مربی سوئدی، با الهام از کار فیلسوف فرانسوی ژان ژاک روسو، یک روش آموزشی مبتنی بر دنیای طبیعی و حواس را توسعه داد. پستالوژی در سوئیس و آلمان برای آموزش کودکان و آموزش معلمان مدارسی را تاسیس کرد. او تأکید کرد که مدارس باید خانه های امن و دوست داشتنی داشته باشند.

پستالوژی مانند لاک و روسو اعتقاد داشت که اندیشه آغاز شده با احساس و تدریس باید از حواس استفاده کند. او اعتقاد داشت که باید کودکان اشیاء را در محیط خود مطالعه کنند. «درس اشیاء» که شامل تمرینات در فرم یادگیری، تعداد و زبان است، این گونه بود که دانش آموزان باید فرم شیء را شناسایی و تشخیص داده، اشیا را شمارش کرده و آنها را نامگذاری کنند.

پستالوژی اصول زیر را به تدریس استفاده کرد: (1) قبل از معرفی مفاهیم انتزاعی با یک شیء خاص شروع کنید. (2) قبل از آموزش چیزهای دور از اشیاء نزدیک و در دسترس استفاده کنید.  (3) قبل از معرفی مجموعه های پیچیده، تمرینات آسان را شروع کنید و (4) همیشه به تدریج، اما به طور انبوه و به آرامی تدریس را ادامه دهید. هنری برنارد، مدرس آمریکایی، اولین کمیسر آموزشی ایالات متحده، در اواخر قرن نوزدهم، ایده های پستالوژی را به ایالات متحده معرفی کرد.

یوهان هربرت، فیلسوف آلمانی بر آموزش اخلاقی تاکید کرد و روش تدریس بسیار ساختار یافته را طراحی کرد. هربرت مدعی بود که شخصیت خوب با دانش همخوانی دارد در حالی که سوء رفتار می تواند نتیجه ی آموزش نا کافی باشد. او می خواست در کنار خواندن و نوشتن، تاریخ، جغرافیا و ادبیات را در برنامه درسی مدارس بگنجاند. پیروان هربرت بر مبنای کار او، یک روش آموزشی پنج مرحله ای را طراحی کردند: (1) آماده شدن دانش آموزان برای درس جدید، (2) ارائه درس جدید، (3) تعلیم درس جدید با ایده هایی که قبلا مورد مطالعه قرار گرفته بود ( 4) استفاده از نمونه هایی برای نشان دادن نکات مهم درس و (5) دانش آموزان را امتحان کنید تا مطمئن شوید که درس جدید را آموخته اید.

فریدریش فروبل، مربی دیگر آلمانی، اولین کودکستان را به نام (Kindergarten) ایجاد کرد، یک نوع آموزش پیش دبستانی که به معنای “باغ کودک” در آلمان معروف است. فروبل، که خود دوران کودکی خوبی نداشت، از معلمان خواست تا به کودکی خود فکر کنند تا بتوانند بینش و تجربیاتی را که می تواند در تدریس شان مورد استفاده قرار گیرند باز یابی کنند. فروبل در سال 1808 مطالعات پستالوژی درباره ی آموزش و پرورش را مورد بررسی قرار داد. در حالی که پستالوژی بر مدارس طبیعی، فضای مهربانانه و درس اشیاء تاکید داشت او به این باور رسید که روش او به اندازه ی کافی مناسب نیست. فروبل معتقد بود که کودک در درون خود دارای یک ذات معنوی است که او را قادر می سازد به طور مستقل یاد بگیرند.

فروبل در سال 1837 یک کودکستان را در بلانکنبرگ با یک برنامه درسی شامل آهنگ ها، داستان ها، بازی ها، هدایا و مشاغل افتتاح کرد. آهنگ ها و داستان ها تخیلات کودکان را تحریک کرده و آنها را به قهرمانان قومی و ارزش های فرهنگی معرفی می کرد. بازی ها مهارت های اجتماعی و فیزیکی کودکان را توسعه می داد. کودکان آموختند با بازی کردن با یکدیگر، در گروه مشارکت کنند. هدایای فروبل، از جمله کالاهایی مانند توپ ها، مکعب ها و استوانه ها، به منظور فراهم کردن امکان درک کودک از مفهوم اشیاء، طراحی شده بود. در مشاغل بر موادی تاکید می شدکه کودکان می توانستند در ساختن خانه از آن استفاده کنند. به عنوان مثال، خاک رس، شن، کارتن و میله ها می تواند برای ساخت قلعه ها، شهرها و کوه ها استفاده شود.

مهاجران از آلمان مفهوم مهد کودک(باغ کودک) را به ایالات متحده بردند، و مهد کودک بخشی از سیستم مدرسه آمریکایی شد و سر انجام ویلیام تورلی هریس با همراهی کمیسیون آموزش و پرورش ایالات متحده، بخش مهد کودک را به سیستم مدرسه دولتی آمریکا وارد کرد.