چنانکه ملاحظه فرمودید، بادنجان بود
چنانکه ملاحظه فرمودید، بادنجان بود

  «می گویند روزی قوام الدوله، وزیر خراسان، در ظرف خورش بادنجانی که جلوی او بوده، موش مرده ای می بیند. حسینعلی بیک ناظر را احضار کرده، از او می پرسد: این چیست؟ ناظر بیچاره نگاهی به ظرف خورش می کند و می گوید: قربان، بادنجان است! و از ترس مجازات های بدنی که در […]

 

«می گویند روزی قوام الدوله، وزیر خراسان، در ظرف خورش بادنجانی که جلوی او بوده، موش مرده ای می بیند. حسینعلی بیک ناظر را احضار کرده، از او می پرسد: این چیست؟

ناظر بیچاره نگاهی به ظرف خورش می کند و می گوید: قربان، بادنجان است! و از ترس مجازات های بدنی که در آن روزها به نوکران می داده اند؛ موش را از میان خورش برداشته، بلع می کند و می گوید: بله قربان! چنانکه ملاحظه فرمودید، بادنجان بود.»

عبدالله مستوفی،شرح زندگانی من ،ج۱،ص ۹۵