به بهانه ي زادروز دکتر محمد مصدق ; مصدق: مردي از جنس آزادي
به بهانه ي زادروز دکتر محمد مصدق ; مصدق: مردي از جنس آزادي

  به گواه بسياري از تاريخ نگاران و پژوهشگران دکتر محمد مصدق  يکي از تاثير گذار ترين شخصيت هاي تاريخ ايران است .  شخصيتي که کشورش را دوست داشت و در راستاي هدفش همه ي وجودش را هزينه کرد. يکي از آثار دولت  مستعجل ملي مصدق  يکي تجديد نظر در قانون مطبوعات بود تا رسانه […]

 

به گواه بسياري از تاريخ نگاران و پژوهشگران دکتر محمد مصدق  يکي از تاثير گذار ترين شخصيت هاي تاريخ ايران است .  شخصيتي که کشورش را دوست داشت و در راستاي هدفش همه ي وجودش را هزينه کرد.

يکي از آثار دولت  مستعجل ملي مصدق  يکي تجديد نظر در قانون مطبوعات بود تا رسانه ها  بتوانند آزادانه خادم وخائن را به جامعه معرفي کنند.وي پس ازانتخاب شدن به عنوان نخست وزيرطي نامه اي به شهرباني کل دستور داد که:«درجرايد ايران آن چه راجع به شخص اينجانب نگاشته ميشود،هرچه نوشته باشندو هرکه نوشته باشد به هيچ وجه نبايد مورد اعتراض و تعرض قرار بگيرد.»و فراموش نکنيم  که از آن زمان تاکنون هنوز دولت ها جرئت نکرده اند به چشم و گوش و وجدان جامعه آزاد که همانا رسانه ها باشند مجال و اجازه کار بدهند.

هر چند حکومت ملي مصدق  با توطئه و همدستي استعمار و دربار در سال 1332 سقوط کرد،اما در هنگام کودتا  نه حاضر شد تقاضاي عفو از پادشاه جوان نمايد و نه به سفارتخانه بيگانه بگريزد! و در  بيدادگاه هاي ديکتاتوري  محاکمه و محکوم شد وپس از 3 سال زندان به  به دهکده ي احمد آباد تبعيد گرديد.

مصدق  در تنهايي و تبعيد تمام اميدش را به جوانان و شيوه هاي نوين مبارزه بسته بود و در يکي از نامه هاي خود همين نسل جوان را مورد مخاطب قرار داده بود و نوشته بود:»من در اين زندان اميدم اول به خدا و بعد به شما نسل جوان است و هيچ ترديدي ندارم بر مشکلات غلبه و يکي را پس از ديگري از بين مي بريد صبر و حوصله را پبشه ي خود قرار دهيد و باور کنيد آنچه بر ما گذشته بيش از ساعتي از عمر يک ملت نيست.»

در دوران بيماري هنگامي که آگاهي يافت  فرزندانش ممکن است پزشک خارجي به بالينش آورند بر آشفت و گفت:»لعنت بر من و هرکس ديگر که در اين روزگار خرج چندين خانوار فقير ايراني را صرف آوردن پزشک از خارج کنند من خاک پاي اين ملتم و مقدرات من از مقدرات ايشان جدا نيست هر امکاني که در داخل کشور براي معالجه وجود داشته باشد براي من کافي است بعلاوه آوردن پزشک خارجي توهين به اطباي ايراني است و من حاضر به اين توهين نيستم.»وي درواپسين لحظه هاي عمر پربارش چنين گفت:»وصيت مي کنم که فرزندانم و خويشان نزديکم در مراسم تشيع جنازه من شرکت کنند و مرا در محلي که شهداي 30 تير مدفون شده باشند دفن کنند.»

او به عنوان يک ايراني فرهيخته و دلسوز نيک مي دانست ايده آل هاي يک سياست مدار تا چه اندازه مي تواند براي مردمش  صلح و رفاه و شرافت ايجاد نمايد و تا چه حد  مي تواند خطر ناک باشد . هنگامي وارد عرصه سياست شد به دنبال  آمال و منويات دست نيافتني نبود، قصد مديريت جهان را نداشت .به زبان ديپلوماسي آنگونه آشنا بود که بدون شاخ و شانه کشيدن براي جهان و تهديد و تطميع و باج دهي بين المللي توانست حقوق حقه يک ملت را استيفا نموده و امپراطوري بريتانيا را با همه سياستمداران و حاميانش سر جاي خود بنشاند. با ديدي واقع گرا و آينده نگر وارد شد و بر پايه حمايت مردم  کاري کرد کارستان  انگونه که نقطه عطف مفهوم توسعه در تاريخ معاصر شد و آثار مثبت اقداماتش بر تارک اين خاک مي ماند و خواهد ماند.

با خاطره اي از زنده ياد دکتر محمد مصدق در جريان ملي سازي نفت يادش را نکو مي داريم:

زماني که قرار بود دادگاه لاهه براي رسيدگي به دعاوي انگليس در ماجراي ملي شدن صنعت نفت تشکيل شود ، دکتر مصدق با هيات همراه زودتر از موقع به محل رفت . در حالي که پيشاپيش جاي نشستن همه ي شرکت کنندگان تعيين شده بود ، دکتر مصدق رفت و به نمايندگي هيات ايران روي صندلي نماينده انگلستان نشست قبل از شروع جلسه ، يکي دو بار به دکتر مصدق گفتند که اينجا براي نماينده هيات انگليسي در نظر گرفته شده و جاي شما آن جاست ، اما پيرمرد توجهي نكرد و روي همان صندلي نشست. جلسه داشت شروع مي شد و نماينده هيات انگليس روبروي دکتر مصدق منتظر ايستاده بود تا بلکه بلند شود و روي صندلي خويش بنشيند ، اما پيرمرد اصلاً نگاهش هم نمي کرد. جلسه شروع شد و قاضي رسيدگي کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جاي نماينده انگلستان نشسته ايد ، جاي شما آن جاست کم کم ماجرا داشت پيچيده مي شد و بيخ پيدا مي كرد که مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت:شما فكر مي کنيد نمي دانيم صندلي ما کجاست و صندلي نماينده هيات انگليس کدام است ؟ نه جناب رييس ، خوب مي دانيم جايمان کدام است اما علت اينكه چند دقيقه اي روي صندلي دوستان نشستم به خاطر اين بود تا دوستان بدانند برجاي ديگران نشستن يعني چه ؟ او اضافه کرد که سال هاي سال است دولت انگلستان در سرزمين ما خيمه زده و کم کم يادشان رفته که جايشان اين جا نيست و ايران سرزمين آبا و اجدادي ماست نه سرزمين آنان .

برگرفته از وبلاگ نيما خسروي،بااندکي تلخيص