به بهانه يکصد وبيستمين سالگرد فوت سيد جمال
به بهانه يکصد وبيستمين سالگرد فوت سيد جمال

سيد جمال الدين اسدآبادي، بيدارگر شرق 18اسفندماه روز بزرگداشت سيدجمال الدين اسدآبادي يکي ازپيشروان بيداري اسلامي دربين کشورهاي اسلامي است درباره محل تولد و خانواده وي اطلاعات اندکي در دست است و محل تولد او هميشه محل اختلاف بوده‌است. با وجود لقب «افغاني» که او خود را با آن معرفي مي‌نمود و با آن شناخته […]

سيد جمال الدين اسدآبادي، بيدارگر شرق

18اسفندماه روز بزرگداشت سيدجمال الدين اسدآبادي يکي ازپيشروان بيداري اسلامي دربين کشورهاي اسلامي است

درباره محل تولد و خانواده وي اطلاعات اندکي در دست است و محل تولد او هميشه محل اختلاف بوده‌است. با وجود لقب «افغاني» که او خود را با آن معرفي مي‌نمود و با آن شناخته شده بود، وي ايراني و شيعه و از مردم اسدآباد همدان بود.هرچند گروهي معتقدند که وي حنفي مذهب و از مردم اسعدآباد مرکز ولايت کُنَر افغانستان است. گمان مي‌رود که سيدجمال‌الدين صلاح نمي‌دانسته کسي به هويت وي پي ببرد به طوري که گاهي به جاي اسدآبادي، اسعدآبادي امضا مي‌نموده است.شيخ محمد عبده مصري شاگرد سيد جمال الدين و مترجم کتاب نيچريه وي به زبان عربي، در مقدمه ترجمه کتاب مي‌نويسد، سيد جمال الدين ايراني بود ولي به دو علت خود را افغاني معرفي مي‌نمود: اول اينکه بتواند در کشورهاي عربي خود را سُنّي معرفي کند و به هدف‌هايش برسد. دوم اينکه خود را از دست مقررات سختي که دولت ايران براي اتباعش در خارج قرار داده بود برهاند.

سيدجمال الدين اسدآبادي که هدف اصلي اش در تمام عمر، اتحاد اسلام و وحدت مسلمين بوده، بعد از ساليان متمادي فعاليت و تلاش، در چند مورد تحول و انقلابي آفريد:

– به فراموشي سپردن مايه‌هاي اختلاف و موارد نزاع ميان سُنّيان و شيعيان با طرح مبارزه با استعمار و استبداد و تلاش در احياي اسلام و عزت مسلمين .

– انتقال بعضي نظرات کليدي تشيع به برخي علماي تسنن و تسرّي به حوزه‌هاي بزرگي چون الازهر مصر.

– ترويج نوعي ملي گرايي مثبت، که در عين وحدت مسلمين، به حفظ استقلال ملي در سرزمين‌هاي اسلامي در برابر استعمار مربوط مي‌شود.

در مجموع آنچه از انديشه‌هاي وي پس از سالها تلاش به عنواني ميراثي باقي ماند را مي‌توان چنين برشمرد.

– اعتقاد به توانائيهاي ذاتي دين اسلام، براي رهبري مسلمانان و تأمين نيرومندي و پيشرفت آنان .

– مبارزه با روحيه تسليم، گوشه نشيني و بي حرکتي.

-بازگشت به منابع اصيل انديشه اسلامي.

– تبيين تعاليم اسلام به زبان روز و فراخواندن مسلمانان به يادگيري علوم جديد .

-مبارزه با استعمار و استبداد، به مثابه نخستين گام در راه نوزايي اجتماعي و فکري مسلمانان.

سيدجمال الدين از اينکه عمده تلاشهاي خودرا صرف اصلاح سلاطين وحاکمان کشورهاي اسلامي نمود وکمتربه مردم متکي شد خودش را اينگونه نقد مي کند:

«افسوس مي‌خورم از اينکه کِشته‌هاي خود را ندرويدم… اي کاش من تمام افکار خود را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخم‌هاي بارور و مفيد خود را در زمين شوره زار سلطنت فاسد نمي‌نمودم. آنچه در آن مزرعه [مردم] کاشتم به ثمر رسيد و هر چه در اين کوير [سلاطين و نخبگان حکومتي] غرس نمودم فاسد گرديد.»

سيد جمال الدين که در سن 18 سالگي در اکثر علوم رايج در آن زمان به مقام عالي رسيد. بعد به هندوستان و حجاز و مکه سفرهايي کرد و سرانجام به افغانستان مراجعت نمود. ودر آنجا شريک اسرار دوست محمد خان امير افغانستان شد. در جنگ هرات نيز همراه او بود. سپس به مصر رفت و با دانشمندان آنجا همنشين شد. او در مصر به خاطر دانش و کمالاتش بسيار معروف شد و در جامع ازهر منطق و فلسفه درس مي‌داد. شيخ محمد عبده و گروهي از فضلاي مصر در کلاس او حضور داشتند.

وي در تحولات سياسي مصر نقش موثر داشت و به همين دليل پس از مدتي به کوشش نمايندگان خارجي که منافع خود در مصر را در خطر مي‌ديدند او را از مصر بيرون کردند و به هند رفت. مدتي او را در کلکته زير نظر حکومت انگليسي هند نگاه داشتند و بعد که اجازه يافت از راه درياي سرخ به اروپا رفت.

در لندن و پاريس مورد توجه مقامات سياسي اروپا بود. در پاريس با همکاري شيخ محمد عبده به انتشار روزنامه عروه الوثقي مبادرت نمود. با نشر مقالات انديشه‌هاي خود در مورد اتحاد اسلام را مي‌پراکند. بالاخره به حجاز سفر کرد و از بوشهر به ايران وارد شد و به تهران رفت و چند بار با ناصرالدين‌شاه ملاقات کرد و از ضرورت قانون گفت ولي شاه سخنان او را نپسنديد و پس از مدتي امر به اخراج او از ايران کرد. در سفري که به مونيخ رفت با ناصرالدين‌شاه و امين‌السلطان ملاقات داشت و به دعوت آنان دوباره به ايران بازگشت. مدتي در شاه‌عبدالعظيم بود که باز به دستور شاه با افتضاح او را بيرون کردند. به بغداد و بصره سپس به اروپا رفت.سلطان عبدالحميد او را به استانبول دعوت کرد و اميدوار بود از نفوذ او براي اداره کشورهاي اسلامي امپراتوري عثماني بهره گيرد. پس از کشته شدن ناصرالدين‌شاه به دست ميرزا رضاي کرماني که از مريدان او بود، دولت ايران خواستار تحويل او شد ولي مقامات عثماني نپذيرفتند.او پس از مدتي از چشم سلطان افتاد و مواجب او را قطع کردند و با فقر زندگي مي‌کرد تا اين‌که به سرطان فک مبتلا شد و در 1275 هجري شمسي در استانبول درگذشت . شماري از پژوهشگران عقيده دارند که سيد توسط اعوان سلطنت قاجاري- در تلافي ضديت با نظام قاجار و قتل ناصر الدين شاه -مسموم شده و به قتل رسيده‌است.

بنا به درخواست دولت افغانستان مبني بر انتقال کالبد او، اين درخواست از سوي دولت عثماني مورد قبول واقع شد و درسال 1284 پيکر سيد جمال‌الدين از استانبول به کابل منتقل شد و در دانشگاه کابل دفن گرديد که با دفن تابوت او در اين محل، نام دارالفنون به آنجا گذاشته شد و در زمان سلطنت محمدظاهرشاه درسال 1311 سازه بلندي از سنگ آبنوس سياه بالاي آن گرديد.