«انقلاب مشروطيت» گرچه در ظاهر سيستم سياسي ايران را تغيير داد ولي با اين وجود نتوانست تغييرات اقتصادي عمده اي پديد آورد و عموم مردم ايران تقريباً در وضعيت فلاکت قبلي به سر مي بردند. از طرفي بروز جنگ جهاني اول وحضور نيروهاي بيگانه در ايران که پيامد هايي چون نا امني ،فقر وقحطي وبيماري […]
«انقلاب مشروطيت» گرچه در ظاهر سيستم سياسي ايران را تغيير داد ولي با اين وجود نتوانست تغييرات اقتصادي عمده اي پديد آورد و عموم مردم ايران تقريباً در وضعيت فلاکت قبلي به سر مي بردند. از طرفي بروز جنگ جهاني اول وحضور نيروهاي بيگانه در ايران که پيامد هايي چون نا امني ،فقر وقحطي وبيماري را به دنبال آورد ودولت در حل آن ها مستاصل وناتوان بود باعث گرديد مردم بينواي ايران از انقلاب زده شده و به دنبال «ناجي» بگردند که وضع آنها را بهبود بخشد.در چنين شرايطي در سال 1917 ميلادي درروسيه انقلاب کمونيستي رخ داد ، دولتمردان انگليسي براي اين که ايران به دامن کمونيسم نيفتد و زير مجموعة دولت تازه تأسيس شوروي قرار نگيرد، به فکرايجاد حکومت قوي و در عين حال وابسته به انگليسي ها مي افتند .
در آغاز کاردولت بريتانيا براي اين که سلطة خود را بر ايران تکميل سازد و استقلال ايران را تا حد سيستم «تحت الحمايگي» پايين بياورد؛ اقدام به بستن قرارداد 1919 با دولت ايران نمود. انتشار خبر اين قرارداد استعماري، موجب مخالفت گستردة مردم و شخصيتهاي سياسي- مذهبي گرديد به طوري که سرانجام اين کشور مجبور به توقف اين قرارداد شد. عدم اجراي اين قرارداد استعماري، ضربة سختي بر حيثيت انگليس وارد آورد و اين دولت را مصمم به تغيير سيستم حکومتي ايران کرد. انگليسي ها به خوبي متوجه شده بودند که «احمد شاه» با سياست نرم و دو پهلوي خويش، نمي تواند منافع آنان را در ايران تأمين نمايد بدين خاطر انگليسي ها براي دست يابي به اهداف خود در صدد تغيير حکومت ايران برآمد .به اين منظور ،برنامه ي کودتايي طرح ريزي شد واجراي آن به سفارت ونيروهاي انگليسي حاضر در ايران واگذارگرديد.آيرون سايد فرمانده نظامي نيروهاي انگليسي درشمال ايران به جستجو درميان نيروهاي قزاق پرداخت.اوپس از تحقيق وجستجوي فراوان،باکمک سيدضياء الدين طباطبايي که ازسياستمداران متمايل به انگلستان بود،يکي از فرماندهان نظامي به نام رضاخان رابراي اين منظور تشخيص داد.رضاخان که دراين زمان به تازگي از نيروهاي جنگل شکست خورده بود،مي کوشيدموقعيت خودرابهبود بخشد.آيرون سايد درقزوين با رضاخان ملاقات کرد وباتوجه به اطلاعاتي که سيدضياء الدين درباره ي رضاخان جمع آوري کرده بود،توانست با اوبه توافق برسد.آيرون سايددراين باره در دفتر خاطرات خود مي نويسد: (( پس از مصاحبه اي که امروز با رضاخان داشتم،اداره امور قزاق ايراني را به طور قطع به او واگذارکردم.)) درجاي ديگرهم مينويسد: ((دروضع کنوني ايران،کودتا از هرزمان ديگري بهتر است: زيرا به حقيقت، ]وجود[ يک ديکتاتور نظامي در ايران تمام مشکلات کنوني مارا حل خواهدکرد وبه قواي انگليسي مجال خواهد داد که بي هيچ زحمت وخطري،خاک اين کشور را ترک کنند.))
آيرون سايد بعد از آماده کردن رضاخان براي انجام کودتا،به تهران آمد وبه احمدشاه فهماند که حرکت نظامي رضاخان به سمت تهران،براي حفظ کشوروسلطنت ضروري است.با آماده شدن شرايط، قواي قزاق دربامداد روزسوم اسفند1299ه.ش وارد تهران شدند وبي ان که با مقاومت جدي روبرو شوند،نقاط حساس پايتخت را به اشغال خود درآوردند. احمد شاه که شديداً دچار هراس شده بود، عاملان کودتا را به حضور طلبيده و از آنها در مورد کارشان توضيح خواست. آنها و انگليسيها به احمدشاه چنين وانمود کردند تا مادامي که بر طبق خواستة آنان قدم بردارد؛ جان و پادشاهي اش در امان خواهد بود. حتي رضا خان براي توجيه کودتا به احمد شاه گفت که اين عمل براي تقويت ارتش و جلوگيري از نفوذ روسيه امري لازم و ضروري بود. احمد شاه که انتخاب ديگري نداشت مجبور گرديد که به وضع موجود تن بدهد. درپي اين حادثه،شاه تحت فشار انگليسي ها به ناچار سيدضياءالدين طباطبايي را به نخست وزيري خود منصوب کرد.رضاخان نيز که چهره نظامي کودتا بود،به عنوان فرمانده ارتش لقب((سردارسپه))گرفت.ژنرال آيرون سايد بعدها به صراحت تمام در دفترخاطرات خود نوشت: ((تصورمي کنم که همه ي مردم چنين مي انديشند که من کودتا را طراحي ورهبري کرده ام. گمان مي کنم که اگر در معناي سخن دقيق شويم،واقعا من اين کاررا کرده ام.))
بعد از فتح تهران به دستور سيد ضياء، بسياري از شخصيت هاي سياسي از جمله آيت اله مدرس و دکتر مصدق که از مخالفان کودتا به شمار مي رفتند دستگير و زنداني شدند و به خاطر اين دستگيري و توقيف ها بود که کودتاي 1299 به «کودتاي سياه» نيز معروف گشت.
از همان ابتدا معلوم بود که آب سيد ضياء و رضاخان به يک جوي نخواهد رفت بنا بر اين اختلافات آشکار شد و رضاخان که به مقام سردار سپه قانع نبود ، کارشکني ها را به تدريج آغاز کرد و خود دولتي در دولت تشکيل داد. انگليسي ها نيز که سيد ضياء را مهره اي سوخته مي دانستند از حمايت وي دست کشيده و سرنخ را به دست مهرة اصلي -که همان رضاخان بود- سپردند. سيدضياء به ناچار پس از سه ماه نخست وزيري استعفا داد تا جا براي بازيگر نقش اصلي فراهم گردد.
منابع:
1-ايران در دوران معاصر،کتاب درسي دبيرستان ،مولفان عمادالدين باقي،نصراله صالجي وجواد عباسي ،چاپ 1378
2-خاطرات وسفرنامه ژنرال آيرونسايد،ترجمه بهروز قزويني ، نشر آينه ،1363