محمد اکبري کارشناس ارشد ادبيات فارسي   بزرگاني که در باره فريد الدين عطار نيشابوري و آثار او پژوهش کرده اند و رساله ها و کتاب ها نوشته اند ، بيشتر به مثنوي هاي او توجه داشته اند. بديهي است که مثنوي هاي عطار به واسطه ي  وسعت دامنه ي  معاني و تنوع مفاهيم و […]

محمد اکبري

کارشناس ارشد ادبيات فارسي

 

بزرگاني که در باره فريد الدين عطار نيشابوري و آثار او پژوهش کرده اند و رساله ها و کتاب ها نوشته اند ، بيشتر به مثنوي هاي او توجه داشته اند. بديهي است که مثنوي هاي عطار به واسطه ي  وسعت دامنه ي  معاني و تنوع مفاهيم و حالت داستاني و رمزي در بيان نکات عرفاني جاذبه اي بيشتر داشته و نظر پژوهندگان را به خود جلب کرده است. پاره اي از اين قصّه ها نيز به نحوي با مقوله  ي اسطوره ، سرو کار دارد. عطار که در وادي عرفان، پس از سنايي ، گوي رقابت را ربوده است ، در ضمن آن توانسته،برخي از شخصيّت هاي شاهنامه را با نمادي برجسته ، نشان دهد. گر چه سيمرغ در شاهنامه ، با سه ويژگي بارز؛ بزرگي جثّه ، قدرت شفابخشي، حراست گري و مهم تر از همه دانايي و رازداني، به پديده اي برتر از انسان بَدَل مي شود؛ در منطق الطير عطار، مي تواند نمادي از جلوه ي  حق باشد.

قصّه ي  کيخسرو و جام جم در الهي نامه عطار، و در همين اثر ، افراسياب رمزي از نفس که انسان را چون بيژن به چاه – که رمزدنياي حسّي است – مي اندازد و رستم رمزي از پير و مرشد روحاني است که جان محبوس را از چاه ظلماني بيرون مي آورد و به خلوتگاه روحاني مي رساند.

ترا افراسياب نفس ناگاه

چو بيژن کرد زنداني در اين چاه

ولي اکوان ديو آمد به جنگت

نهاد او بر سر اين چاه سنگت

چنان سنگي که مردان جهان را

نباشد زور جنبانيدن آن را

ترا پس رستمي بايد در اين راه

که اين سنگ گران برگيرد از چاه

ز ترکستان پر مکر طبيعت

کند رويت به ايران شريعت

بَرِ کيخسرو روحت دهد راه

نهد جام جمت بر دست آنگاه

ترا پس رستمِ اين راه پير است

که رخش دولت، او را بارگيرست

(الهي نامه عطار)

در آن چه سروده شد، ترکستان رمز عالم طبيعت، ايران رمز عالم شريعت، کيخسرو مظهر روح و رستم نماد پير مرشد است. عطار در بخش بيست و دوم اسرارنامه ، داستان فردوسي را که شيخ شهر اجازه ي  دفن او را در گورستان مسلمانان نداد، به صورت حکايت و تمثيل آورده است.

متن کامل شعر نشان مي دهد که عطار اين سخن را از زبان شيخ ابوالقاسم کرّکاني ( شيخ شهر) نقل کرده است. او که حاضر نشد بر جنازه ي  فردوسي نماز بخواند.

عطار در ادامه توضيح مي دهد که پس از دفن فردوسي، شيخ ابوالقاسم او را در خواب مي بيند که جايگاهي نيکو دارد و در پايان عطار از خدا مي خواهد که همانند فردوسي از گناهان او در گذرد.

خداوندا تو مي داني که عطار

همه توحيد تو گويد در اشعار

ز نور تو شعاعي مي نمايد

چو فردوسي فقاعي مي گشايد

چو فردوسي ببخشش رايگان تو

به فضل خود به فردوسش رسان تو

به فردوسي که عليينش خوانند

مقام صدق و قصر دينش خوانند

(اسرارنامه عطار)

چه زيبا که اين پير اسرار- شيخ نيشابور- فردوسي را بر خلاف تمام جدال و ستيزهاي مذهبي،يگانه پرست مي داند و بس.

«بعضي اشارات هم به اسفنديار و رستم و ديگر شخصيت ها دارد و در دياري که درآن ايام قصّه گويان دوره گَرد در کوي و برزن با نقل داستان هاي شاهنامه، معرکه هاي خود را گرم مي کرده اند و فاتحان جهان سوز عصر عطار هم در هنگام غارت شهرها اشعار شاهنامه را بر لب داشته اند».(چهارمقاله عروضي)

اسب نا آرام عشق را چون رخش رستم مي داند که فقط عاشقي رستم وار مي تواند او را رام کند

توسن عشق تو رام توست و بس

زانکه رخش تند را رستم به است

عطار که به موضوع عشق مي رسد ، شخصيت پهلواني رستم را در برابر آن ناچيز مي داند ؛ نقطه اوج هر مقامي را به فرود مي آورد و در مقام جمال محبوب ، جلوه گر نمي بيند.

بسا رستم که اينجا زن صفت گشت

بسا مطرب که اينجا نوحه گر شد

(ديوان عطار)

گر چه رستم در شاهنامه شخصيتي شکست ناپذير و پهلواني برجسته است ؛ گاه عطار با تمام عظمتي که دراو مي بيند، سالکان مدّعي را در راه عشق کمتر از طفل دوروزه مي داند.

شود اينجا کم از طفل دو روزه

اگر صد رستمي در جوشن آمد

( ديوان عطار)

عطار شاهنامه را به خوبي مي شناخته و حسّ و حال خود را از اين هويّت و شناسنامه ايران زمين ، ابراز کرده است. گرچه او شوريده اي از سلاله ي  عارفان و خداوندگاري براي عشق و عرفان است ، اما گاه عطار در اين سترگ نامه به دنبال اسطوره ها و قهرمانان سرزمين ايران مي گشته و حماسه ي  جاويد را در لابه لاي کلام عرفاني خود جاي مي داده. گاه در پندها و  اندرزهاي خود ، به گونه اي نمادين ، آدميان را از اين سراي فاني بر حذر مي داشته.

چون زنخدانِ تو بربندند روز واپسين

جز ز نخ چِبوَد در آن دَم مال و مُلک و کار و بار

نيستي در پنجه مرگ ار ز سنگ و آهني

گُردتر از رستم و روئين تر از اسفنديار

(ديوان عطار)