به بهانه‌ی نمایشگاه عکاسی حمیدرضا هلالی فروغ خراشادی-عکاسی هنری به نسبت نو است؛ هنری که با ابزار مدرن، پهنه‌ی خیال را گسترده تر کرده و راه را برای نشان دادن آمال و آرزوها، یا حسرت ها و در یادمانده ها، فراخ تر! هنر عکاسی در نیشابور سالیانی است از اعتبار ملی و بین المللی برخوردار […]

به بهانه‌ی نمایشگاه عکاسی حمیدرضا هلالی

فروغ خراشادی-عکاسی هنری به نسبت نو است؛ هنری که با ابزار مدرن، پهنه‌ی خیال را گسترده تر کرده و راه را برای نشان دادن آمال و آرزوها، یا حسرت ها و در یادمانده ها، فراخ تر!

هنر عکاسی در نیشابور سالیانی است از اعتبار ملی و بین المللی برخوردار است و در این میان عکاسان نام آشنای عرصه جهانی گه گاه آثاری را برای همشهریان خودشان به نمایش می گذارند.

حمید رضا هلالی یکی از این هنرمندان است که به تازگی نمایشگاهی با عنوان 1*2 در نگارخانه کمال الملک برگزار کرد و 16 اثر را در آن جا عرضه کرد. مجموعه ای 8 قسمتی که عکس هایش دو به دو، به موضوعی خاص اشاره داشتند، با این همه، کل مجموعه هم ناظر به یک گفتمان غالب بود.

اگر چه هنرمند در این نمایشگاه با فوکوس روی سوژه هایی که نیازهای اولیه بشر را بازتاب می دهد، دست به خلق اثر زده است، اما با نگاهی ژرف تر به معنای بودن، مبتنی بر روانکاوی فرویدی که ریشه‌ی تمام رفتارهای بشر را در غریزه جنسی می داند، مفاهیمی چون عشق، نوستالژی، تعهد، حسرت، زمان و معیشت را به چالش کشیده است.

چنان که از نام این نمایشگاه پیداست و خود حاصل 3 سال تفکر، تامل و صرف وقت برای دستیابی به صحنه‌ی مورد نظر عکاس بوده است، هر دو قاب کنار هم، بیانگر یک موضوع و هر قاب بازتاب دو نوع نگاه است! گویی برای بیان یک معنا، به دست‌کم دو قاب و برای ساخته شدن هر قاب، به حداقل دو نفر نیاز است؛ اما چنانکه در قاب ها می توان دید، این دو نفر، الزاما انسان یا جاندار نیستند؛گاه عکسی، طرحی، درختی یا سایه ای گویاترین «فرد» درون تصویر است.

محکوم به ایفای نقش ایم

عکاس در بیانیه‌ی افتتاحیه چنین می گوید: همه ما کاراکترهای قصه ای به نام زندگی هستیم که به خواست خود یا به جبر طبیعت محکوم به ایفای نقش ایم.

حمیدرضا هلالی در گفتگو با «خیام نامه» می گوید: اثر و ردّپای غصه در قصه‌ی انسان های حاضر و غایب در عکس هایم دیده می شود؛ راوی بخشی از داستان خود این کاراکترها هستند؛ هر زوج عکس روایتی نو از ماجرا ارائه می دهند و مجموعه‌ی گردآوری شده، روایت سومین است.

هلالی می گوید: سعی کردم با نشانه های شمایلی، نمادی و نمایه ای قصه هر فرد را بیان کنم و از بیرون به درون شخصیت ها بروم و در ذهنم به جای کلمات با تصاویر داستان شان را بازآفرینی کنم.

این عکاس نام آشنای همشهری می افزاید: امیدوارم مخاطب بتواند با درک نشانه ها و تحلیل داده های دیداری، هر سه روایت را بخواند.

عکاس مجموعه‌ی 2*1 می گوید: نمی توانم عنوان مجموعه را برای عکس هایم قائل شوم، اما سعی کردم با تفاوت در ارائه، رابطه ای بین آن ها برقرار کنم تا بیننده را به کنش برای رمزگشایی وادارم.

آدم ها در زمان فریز شده اند

مسعود سلیمانی سپهر، عکاس مستند نگار و مدیر«انجمن سینمای جوان» نیشابور، درباره این مجموعه عکس دیدگاهش را با «خیام نامه» در میان می گذارد و به عنصر «زمان» در این عکس ها اشاره کرده، می گوید: به نظر می رسد که زمان در آن ها متوقف شده است. گویی آدم ها از زمان رهایی ندارند؛ به رغم سادگی تصاویر، اما معنا با ساز و کارهای روانکاوانه به مخاطب  القا می شود و روایت را با پیچیدگی همراه می کند.

سلیمانی معتقد است زمان در ذهن عکاس فریز شده است و با زمان واقعی تقارن ندارد؛ به این اعتبار، آینه، دیوار، قاب و … کارکرد اصلی خود را از دست می دهد و مخاطب را به جبری کافکایی رهنمون می شود که در عکس ها نمودار شده است.

این عکاس نیشابوری روایت هلالی را از افراد محکوم به زندگی در قالب عکس های سیاه و سفید، روایتی تلخ، با قابلیت تکرار و سرایت، بی سرانجام برمی شمرد در حالی که مقصر این شرایط نامعلوم و نامشهود است.

زمان دغدغه همیشگی عکاس است

هلالی عکاسی پُرکار است؛ در سال های قبل نیز نمایشگاه هایی با تکنیک های متفاوت در معرض دید همگان قرار داده که مورد توجه قرار گرفته است.

به نظر می رسد که عنصر اصلی و دغدغه فکری او در ثبت تصاویر «زمان» باشد؛ در هر عکسی یا نمایشگاهی به نوعی به این دغدغه می پردازد اما در نمایشگاهی که طی هفته گذشته از 26 تا 30 مردادماه شاهدش بودیم، زمان در قالب دردمندی، حسرت، عشق های از دست رفته و ماندن‌های ناچاری در یک لحظه متوقف شده بود. برای نمونه نمایشگاه با تک تصویرهایی از دو انسان که هر یک عمرِ رفته را در قاب سینه نگه داشته بودند، آغاز می شد و با دو قاب که به زندگیِ بدون حضورِ انسان می رسید و یکی ویرانی و دیگری «پستانک سوابق پرافتخار تاریخی1» را نشان می داد، خاتمه می یافت.

آغازی ابزورد و پایانی تباه!

نکته جالب در بیشتر زوج عکس ها این بود که سوژه‌ی یکی، اُبژه‌ی دیگری بود؛ مثلا زنی که خانه ای را ترک کرده و در قاب بعدی مطرود جامعه و به عبارتی مورد توجه بخشی از جامعه است!

در یک زوج عکس دیگر، مادری در پس زمینه، ایستا و بدون حرکت با تصویری واضح و شفاف به چشم می خورد اما در خلاف جهت فرزندانی نشسته که در جلوی تصویر و در حال تاب خوردن رو به سوی آسمان اما محوشده اند.

چنین نمایشگاهی را دست‌کم دوبار باید دید؛ بار نخست آنچه عکس به تو می گوید، بار دوم آن چه عکاس می خواسته بگوید و اگر بار سومی در کار باشد، آن چه تو به عنوان مخاطب برداشت می کنی که همان «خط سوم» است…

  • اشاره به شعری از فروغ فرخزاد؛ سوابق پرافتخار تاریخی را به پستانک و گول زنک مانند می کند؛ گویا به مخاطب تلنگر می زند که سوابق تاریخی ما چندان هم پرافتخار نیستند!