نهادهاي آموزشي درنيشابور دوره اسلامي
نهادهاي آموزشي درنيشابور دوره اسلامي

جايگاه هاي آموزش درنيشابور دوره اسلامي  تنها اختصاص به  مکاني خاص به نام مدرسه نداشت ، مکانها ونهادهاي مختلف وگوناگوني رسالت آموزش دراين دوره را به عهده داشتند که از جمله آنها مي توان به مساجد ،مکان هاي تجمع عرفا ومتصوفه (دويره ،خانقاه ،حظيره )وخانه ي علما ودانشمندان ودکانها به خصوص وراقي ها ونيز مدارس […]

جايگاه هاي آموزش درنيشابور دوره اسلامي  تنها اختصاص به  مکاني خاص به نام مدرسه نداشت ، مکانها ونهادهاي مختلف وگوناگوني رسالت آموزش دراين دوره را به عهده داشتند که از جمله آنها مي توان به مساجد ،مکان هاي تجمع عرفا ومتصوفه (دويره ،خانقاه ،حظيره )وخانه ي علما ودانشمندان ودکانها به خصوص وراقي ها ونيز مدارس وکتابخانه ها اشاره داشت که نگاهي به هر يک ازاين جايگاهها ي آموزشي خواهيم داشت:

مسجدها ، نخستين موسسه علمي آموزشي درنيشابور دوره اسلامي

الف:پيشينه آموزش در مساجد نيشابور

همانگونه که از آغاز اسلام در مدينه وبصره وکوفه وديگر شهرهاي اسلامي ،در مساجد براي تعليم ومباني دين وتفسير وسماع حديث و… حلقه هاي مختلف تشکيل مي شد ،همين روش هم در نيشابور که تاحمله مغول از امهات بلاد اسلامي محسوب مي شد ،نيز معمول بود .نيشابور در دوران اسلامي تا يورش غز ومغول داراي مساجد بي شماري بود که مرکز آموزش وتعليم وتعلم به حساب مي آمدند ودراين مسجد ها استادان حلقه هاي درس تشکيل مي دادند وبه تعليم علومي از قبيل حديث وقرائت قرآن وعلوم ادبي وفقه وغيره مبادرت مي نمودند . اهميت حلقه هاي درسي مسجد ها بسته به مقام استاد وارزش موضوع درسي داشت .چنانچه گاه بعضي از حلقه هاي درسي بي اندازه وسعت مي يافت وقسمت بزرگي از مسجد ها را در بر مي گرفت .درحلقه هاي درسي مسجدها وجوامع نيشابور فقها ومحدثان ومفسران وقراء بزرگ تدريس مي کردند .گاه ممکن بود دانشمندان مشهوري که از شهر مي گذشتند از طرف سلاطين مامور تشميل حلقه هايي در جوامع شوند .چنانکه امام عبدالله الحليمي فقيه معروف(فوت403ه) وقتي به نيشابور رسيد از جانب پادشاه غزنه مامور تشکيل حلقه اي در نيشابورگرديد واو در تمام مدت  اقامت خود درنيشابور در حلقه ي درس خويش مشغول املاي حديث بود.

ب: مساجد آموزشي در نيشابور (تا قرن 7 هجري)

1-مسجد عبدالله ابن عامر: اين مسجد اولين مسجد نيشابور بود . الحاکم در تاريخ نيشابور آورده که : «چون عبدالله بن عامر نيشابور را فتح کرد،آتشکده ي قهندز راخراب کرد وبه جاي آن جامع ساخت واين مسجد مناره نداشت تا اينکه ابن مهلب به نيشابورآمد بناي مناره فرمود درقهندز. ››

2-مسجدجامع بزرگ نيشابور يا مسجد المنبر :

چنانکه گفته اند ابومسلم خراساني آن را درزميني به مساحت سي جريب ساخت . اين مسجد هزارستون داشت وشصت هزارخلق به يکباره درآن مي توانستند نماز بخوانند مسجد جامع بزرگ نيشابورآبهاي روان وحوض هاي عميق داشت ودروسط آن يخداني ساخته بودند که در زمستان پراز برف مي کردندودرسرتاسر تابستان به بيماران وديگران مي دادند.دراين مسجد صد خدمتکار وفراش مشغول به کار بودند. اين مسجد دوگلدسته داشت که چندين بار تخريب وتعمير شد تا اين که در زمان خمارتگين گلدسته اي باشکوه وبلند برآن ساختتند که در هنگام باد تکان مي خورد بي آنکه آجري بيافتد.اين مسجد منبري باشکوه داشت که بدين روي به آن «مسجد المنبر» نيز مي گفتند.

درمسجد جامع، بناي ديگري داراي12ستون بودکه شش ستون آن سنگ مرمر ودوستون آن ازچوب اشجار کنار دجله وچهارستون ديگررا با خشت پخته وگچ بنا نهاده بودند. درقبه وگنبد و منابر و صندوق ها وقنديل ها وفرش ها وسايرلوازم حدود يکصدوبيست هزار مثال زر به کار رفته بود.

اين مسجد که در کتاب هاي تاريخ به نام «مسجد قديم نيشابور»و«مسجد عتيق»و«جامع قديم » و«عتيق » ياد شده ، مرکزيت آموزشي داشت ، چنانکه درقرن پنجم هجري از خادمين وموذنين و واعظين وخطبا ومدرسين زيادي ياد شده که دراين مسجد مشغول خدمت بودند .از قبيل ابو عبدالرحمن البحيري(فوت446ه)وابوحامد الکرابيسي معروف به قاضي موفق(فوت474)وابوسعد نصروي . اين مسجد بزرگ آموزشي داراي کتابخانه ي موقوفه اي بوده است که ياقوت حموي ازآن درکتاب خود ياد کرده است.

3-مسجد صحابه:

اين مسجد واقع درشاهنبر بود که صحابه بنا نهادند ودرآنجا نماز گزاردند وسنگي قوي وبزرگ جمع صحابه به اتفاق برداشتند ودرآن مسجد براي علامت گذاشتند.

4-مسجد محله ي فز:

مسجد محله ي فز که جوار منزل حضرت رضا(ع)وامام رضا(ع)چند روزي درآن مسجد نماز گزاردند.

5-مسجدروي به کوه: که مسجدي عزيز وقديم بوده است

6-مسجد دروازه ي معمر:که ميان دو گورستان واقع بوده است

7-مسجدرجاء بن معاذ بن مسلم:

مقدسي دراحسن التقاسيم از اين مسجد ياد مي کند ومي گويد:ازرسم هاي نيک نيشابور،به داوري نشستن سپه سالار با وزير اوست که با کمک قاضي ورئيس وچند تن از دانشمندان وبزرگان روزهاي يکشنبه وچهارشنبه دادخواهي ستمديدگان رامي پذيرند وروزهاي دوشنبه و پنجشنبه در مسجد رجا حکم صادرمي کنند واين درکشوربي مانند است. اين مسجد محل به قضاوت نشستن قضاتي از جمله ابوعمرنظامي قاضي نيشابوربود.

8-مسجد دروازه ي قهندز:که پيش از فتح نيشابور،صحابه 9ماه درآنجاعبادت کرده اند.

9-مسجدسرالعار(شايد سراي معاذ)

10-مسجدي که مصلاي جنيان مي گفتند.

11-مسجدامام يحيي:

اين مسجد متصل به سراي بستيان بود که منسوب است به يحيي بن محمد بن يحيي ذهلي که محله ومسجدش بسيار معروف بوده است.

12-مسجد ابن حرب: اين مسجد منسوب است به احمد بن حرب

13-مسجد ايوب:بن الحسن زاهد درمحله ي نصرآباد.

14-مسجدحمش:

ازاجابت دعا دراين مسجد،عجايب بسيارمنقول است. اين مسجد گويا منسوب است به حمش بن عبدالرحيم الرتکي الزاهد، ابوعبدالله المطوعي النيشابوري که صاحب صومعه اي هم علاوه برمسجد بود.

15-مسجد احمد بن القاسم العامري.

16-مسجدابواحمدبزاز که درميدان زياد واقع بود.(ميدان زيادمنسوب است به زياد بن عبدالرحمن(متوفي247).

17- مسجد چهارسوي بزرگ :که در اين مسجد، مجلس درس املاي ابونصر ابن ابي منصور المقري برقرار بود.

18- مسجد خان الفرس: که در اين مسجد ابوالحسين فارسي بر مردم نماز مي گزارد.

19- مسجد خبازي : که محل تدريس ابو عبدالله خبازي بود و در سکه ي معاذبن معاويه قرار داشت و قرائت قرآن در آن پابرجا بود . محضر بزرگان و اولاد ائمه بود. امام الحرمين جويني در اين مسجد در نزد ابي عبدلله خبازي قرآن قرائت مي کرد.

20-مسجد ابوعبدالله مقري : اين مسجد در محله  رمجار واقع بود ودر آن براي اصحاب شافعي مجلس قرائت قرآن برپا مي شد.

21- مسجد ابي عبدالرحمن سلمي : که مجلس املاي ابوسعد مقري شاماتي در سال 441 هجري در روز جمعه بعد از نماز برپا مي شد.

22- مسجد ابوالقاسم نوقاني: که واقع در محله ي رمجار بود و محل درس ابوالقاسم نوقاني بود که پس از آن در مدرسه ي نظاميه ي نيشابور به تدريس پرداخت.

23- مدرسه صرافين : معروف به مسجد اصفهاني که در آن جلسه ي درس ابوالقاسم شجاعي برگزار مي شد.

24- مسجد ابي محمد جويني : که مدرسه اي در داخل اين مسجد واقع بود و ابوالحسن مديني از ساکنين اين مدرسه و مسجد بود.

25- مسجد مطرز: اين مسجد از معروفترين مسجدهاي نيشابور بود که در اواخر قرن سوم يا اوايل قرن چهارم توسط يکي از علما و زهاد عصر به نام ابوبکر محمد بن يحيي بن سهل مطرز نيشابوري شاخته شد، ابوبکر مطرز موسس اين مسجد، فردي فقيه و محدث بود که اشخاصي چون ابوبکر صبغي و احمد بن حمدان از وي روايت کرده اند  وفات ابوبکر مطرز را بعد از سيصد هجري نوشته اند . مسجد مطرز به قدري بزرگ بود که دو هزار مرد در آن نماز مي کردند.  اين مسجد که بر طرف بازار (مربعه الصغيره) براي اهل حديث بنا شده بود، داراي قبه اي منقش و عالي بود که از چوب هاي مدهون ساخته شده بود. اين مسجد بزرگ، محل وعظ و تدريس بسياري از بزرگان آن عصر بوده است:

ابوعلي دقاق در روزهاي جمعه در اين مسجد، مجلس وعظ داشت و پس از او پدر ابو مسعود رازي که از مشايخ صوفيه بود، مردم را در اين مسجد وعظ مي کرد.

ابي بکر صفار در اين مسجد درس املاي حديث داشت و پسرش ابو ابراهيم صفار، مستلمي  پدرش بود. ابوسعيد ابيوردي که از شاگردان معروف ابوالمعالي بود در سال 462 هجري و ابوالحسن جويني برادر ابو محمد جويني (متوفي 463 ه) و ابوسعيد بن عليک (431 هـ) نوه ي دختري احمد بن علي صفارکه از حفاظ و مولفين بود هر کدام براي مدتي در اين مسجد املاي حديث برپا کرده بودند.

افرادي هم مجاور و ساکن اين مسجد بودند و از اوقاف آن در مدت تحصيل استفاده مي کردند که بايد از ابوسعيد قهندزي که شب و روز در حال قرآن خواندن بود و از ابوالعلي الکرابي و ابوسهل ابيوردي نام برد. به گفته ي سبکيدر کتاب طبقات الشافعيه، محمد بن فضل فراوي معروف به فقيه الحرم (530 هـ – 441هـ ) يک چند امام مسجد مطرز بوده است.

مظفر پسر امام الحرمين، پس از مرگ پدر چندي جاي او را در نظاميه ي نيشابور گرفت ولي چون با اقبال عمومي روبرو نشد، ناچار درس خود را چندي به مسجد مطرز، بيرون مدرسه ي نظاميه نيشابور برد.

مسجد مطرز اوقاف بسياري داشت که به مصرف امور آموزشي و ديني مي رسيد از جمله به کساني که هر روز سبعي از قرآن در آن مي خواندند حقي از آن موقوفه پرداخته مي شده است و به گفته ي سمعاني، ابوالقاسم سهل بن ابراهيم سبعي را (440 هـ – 523 هـ) که از ابوسعيد ابي الخير سماع حديث داشته به همين دليل سبعي مي ناميده اند که پدرش هر روز سبعي از قرآن در اين مسجد مي خوانده است  هم او و هم پدرش هر دو خادم مسجد مطرز بوده اند و خادمي اين مسجد در اين خاندان حالت موروثي داشت  اين مسجد را غزها در حمله ي خويش به نيشابور در سيال 584 هـ آتش زندند و به گفته ي راوندي: «شعله ها چندان ارتفاع گرفت که جمله ي شهر روشن شد تا بدان روز روشني غارت مي کردند و اسير مي گرفتند.»

 

26- مسجد ابراهيم بن بالويه : که در محله ي معقل واقع بود.

27- مسجد هاني :که فرزند قنبر در آن مدفون است. دکتر شفيعي کدکني مي گويد که : خاندان بسيار معروف سليطي نيشابور بدو منسوب اند، در قرن ششم چنين مشهور بوده است که قبر قنبر در نيشابور بوده است، در محلي که به نام مسجد هاني مشهور بوده و هاني از فرزندان قنبر بوده است.

28- مسجد الحاکم : که ظاهراً اين مسجد منسوب است به ابوعبدالله الحاکم صاحب تاريخ نيشابور.

29- مسجد ابوبکر جارودي : اين مسجد در چهار سوي کوچک نيشابور واقع بود.

30- مسجد ابوبکر مدني : واقع در داخل شهر.

31- مسجد ابوالحسن فقيه :  اين مسجد در محله ي نصرآباد واقع شده بود . برخي براي مسجدش کراماتي را روايت کرده اند. ابوالحسن فقيه نيشابوري مردي زاهد و پرهيزکار و عابد از خاندان علم و عدالت بود. وي نوه ي ابي محمد الناصحي به شمار مي رفت.

32- مسجد ابوعثمان حيري : ابوعثمان در ري متولد شد و در نيشابورساکن شد و در اين شهر هم فوت کرد . وي صاحب کرامات بود و مسجدش محل تجمع عابدان و زاهدان بود.

33- مسجد ابوالاسحاق مالکي : ابو اسحاق معروف به قطان داراي مسجد و مدرسه اي بود  معروف به ميان دهيه.

34- مسجد اصرم غياث: اين مسجد در محله ي رمجار واقع بود.

35- مسجد حوض کسلان (کهلان): که مسجدي متبرک بود و مردم به حوض متبرک آن تبرک مي جستند. محوطه ومحله کهلان يا کسلان به گفته الحاکم نويسنده تاريخ نيشابور ، همان محله اي است که در زمان اقامت امام رضا در نيشابور روزي يک بادام به يکي از خدّام دادند و فرمودند که در طرفي از محوطه کهلان، غرس نمايد. و خادم چنان کرد. غَرَسَ الفِردَوسَ بِيَدِهِ. سبز شد و در همان تابستان، بادام بسيار بار آورد و برگ و شکوفه و پوست و ميوه آن درخت، سبب برگ و نوا و صحت و شفاء مرضي (بيماران)آن زمان بودي.

36- مسجد امام يحيي بن صبيح النيسابوري :  اين مسجد بر در« کاروانسراي معمرواقع شده بود» ، امام يحيي اول معلمي بود که در نيشابور به مسلمانان قرآن تعليم داد.

37- مسجد زيادي: اين مسجدرا امير رئيس زياد بن عمر بن الحسن زيادي در « محله ي معمر» در راس اسفريس ؛ بنا کرد.

38-مسجد عقيل :اين مسجد بر مبناي نام « ابومحمد عقيل بن خويلد بن معاويه بن سعيد بن اسد الخزائي ف ابوعبدالله نيشابوري «

است که در سال 200 هجري مي زيسته است و در نزد مروان بن معاويه الفزاري حديث فرا گرفته است  اين مسجد که براي اهل حديث بنا شده بود و محله و خانه و مناره اي نيز به نام وي موجود بوده ، به گفته ي الحاکم در سر سکه حرب واقع بوده است .در اين مسجد بزرگ عبادي و آموزشي ، مجلس املاي حديث برگزار مي شد چنانکه عبدالجعفر بن اسماعيل فارسي دو سال تمام هر روز دوشنبه ها در اين مسجد حديث تدريس مي کرد و الفامي شادياخي  به مدت 10 سال در اين مسجد املاي حديث داشت و نيز ابو اسحاق اسفرايني در عصر هاي پنجشنبه سال 411 هجري در اين مسجد درس املا داشت .

مسجد عقيل به گفته ي ابن فندق کتابخانه بزرگي داشته که از جمله کتابهاي آن ، تاريخ نيشابور تاليف ابوالقاسم کعبي بلخي بوده که اصل آن در اين کتابخانه موجود بوده و سوخته است. ديگر مورخان از جمله حافظ ابرو ، نيز از اين مسجد بزرگ و کتابخانه  آن ياد کرده اند ابن اثير هم از وجود گنجينه هايي از کتب موقوفه که از بزرگترين منابع علمي و ادبي نيشابور به شمار مي رفت در اين مسجد ياد کرده و مي گويد : از جمله اماکني که پس از پايان يافتن حمله ي غزان به نيشابور در نيمه قرن ششم ، توسط تبهکاران و فاسدان خراب شد ، مسجد عقيل بود که مجمع اهل علم به حساب مي آمد .)

 

39-جامع منيعي نيشابور(جامع قديم)

جامع منيعي نيشابور از بناهاي ابوعلي حسان بود . سعدبن حسان ملقب و مشهور به منيعي بوده است و حسان را بدان سبب منيعي گفته اند که نسب او به منيع ابن خال بن عبدالرحمن بن وليد مي رسيده است.منيعي اصالتا اهل مرو بود  و مردي تاجر پيشه که از محدثين فقهاي عصر خود به شمار مي آمد و در نيشابورسمت رياست داشت و به کثرت مال و زهد مشهور زمان خود بود و غير از بناي جامع منيعي ،مسجد ها و رباط ها و مدرسه هايي چند بنا نموده است.فرزندان وي يعني خاندان منيعي در نيشابور و خراسان به علم و رياست و ادب و شعر و دوستي مشهور بوده اند. وفات ابو علي منيعي بنيانگذار جامع جديد را سال 463هجري در شهر مرو امروزي ذکر کرده اند.

جامع منيعي که در روزگار سلطنت الب ارسلان و وزارت خواجه نظام الملک بنا شده همچون مسجد مطرز و مسجد عقيق و ديگر مساجد نيشابور جنبه آموزش ديني داشته و علاوه بر نماز جمعه وجماعت ، مجلس وعظ و تذکير واملاي حديث نيز در آن برگزار مي شد  . ما اسامي زيادي از موذنين ،ائمه جمعه وجماعات وخطبا و محدثين و مدرسين و ساکنين اين مدرسه را در خلال کتب مختلف مشاهده مي نماييم ،از جمله :

ابوبکر شوکاني که فردي فقيه و زاهد بود و ساکن نيشابور و متوفي به سال 545ه در جامع منيعي اذان مي گفت . امام عبدالجابر که با امام الحرمين اختلاف داشت مدتي امام جامع منيعي بود  و به جز او از کسان ديگري همچون ابو محمد خواري . ابوالقاسم اسکاف اسفرايني نيز در مورد امامت جامع منيعي نام برده شده است .

در جامع منيعي نيشابور هر جمعه خطيبان بزرگ خطبه مي خواندندکه اسامي اين خطيبان در کتابهاي زيادي ذکر شده است.

از خطيبان معروف اين مسجد بايد از ابو عثمان صابوني که مدت بيست سال در اين مسجد بزرگ خطبه خواند  و نيز امام الحرمين جويني ياد کرد

ديگر خطيب توانا و معروف جمعه ي اين مسجد در نيمه دوم قرن پنجم هجري ابو سعد عبدالواحد قشيري دومين پسر قشيري بود که مدت پانزده سال در جامع منيعي نيشابور خطبه خواند و هر هفته خطبه اي جديد که بي همتا و پر مطلب بود مي خواند و هيچ گاه خطبه وي مکرر نشد. وي همچنين عصرهاي جمعه نيز در نظاميه نيشابور مجلس املا داشت . ابو محمد منيعي ، نوه ابو علي منيعي ، نيز به نيابت از پدرش امام عبد الرزاق در اين جامع براي مدتي در روز هاي جمعه خطبه مي خواند .

در اين جامع ، در س املاي حديث جايگاه بالايي داشت و علماي زيادي در اين مسجد جامع جلسه ي تدريس داشته اند که از جمله آنها بايد به جلسه درس ابو نصر نيشابوري ، ابوالقاسم واحدي ،ابو سعيد البحيري ، ابوالمحاسن صابوني  ونيز اسعد بن مسعود عتبي که از کاتبان دوره ي غزنوي و سلجوقي بود و تا اواخر دوره ي نظام الملک  زنده بود ، نام برد کساني هم بودند که مجاور و ساکن در اين جامع بودند و از درآمد اوقاف آن معاش و تحصيل مي کردند که نام دو نفر از انها در منابع به جاي مانده ؛يکي ابو محمد آل المصاحفي الجامعي و ديگري ابو محمد البناني .

جامع جديد نيشابور که يک مسجد بزرگ از نظر عبادي و آموزشي به شمار مي رفت داراي اوقاف و متولي اوقاف بود . چنان که فردي به نام ابوالحسن شجاعي مسئوليتي در کارهاي اوقافي  اين مسجد به عهده داشت .

اين جامع آموزشي ، کتابخانه ي بزرگ و معتبري هم داشت که در يورش وحشيانه غزان در نيمه ي قرن ششم ، غارت و نابودگرديد که در بحث کتابخانه هابيشتر به آن پرداخته خواهد شد .

خانقاه محل آموزش در نيشابور دوره اسلامي

مسئله ي خانقاه سازي ودنبال کردن مباحث عرفاني در شهرنيشابور، بيش ازشهرهاي ديگرخراسان مورد توجه بود، زيرا نخستين حکومت ايراني پس از اسلام، درآغازقرن سوم هجري درنيشابور، توسط طاهريان به وجود آمد وبه سبب همين موقعيت ممتاز اين شهرمرکز حل وعقد امورمنطقه ي خراسان وکانون مسائل علمي وفرهنگي اسلامي،ازجمله مسئله ي عرفان وتصوف گرديده بود.

درنيشابورنيمه ي قرن چهارم، اماکن تعبد کراميه ي را خانقاه يا خانگاه مي گفته اند وچند تن ازعلما ي نيشابورداراي نسبت خانقاهي يا خانگاهي اند ، مانند ابوالحسن علي بن احمد ين محمد بن دلوبه مذکر خانقاهي نيشابوري که خود داراي خانقاهي ويژه ي خويش بود واز مشايخ کراميه محسوب مي شد ونيز عبدالحميد بن محمد خانقاهي.

برخي نويسندگان، بنيادگري خانقاه را به ابوسعيد ابوالخير نسبت داده اند.چنانکه درکتاب آثارالبلاد آمده است که :

((…شيخ ابوسعيدابوالخيرکسي است که طريقه ي تصوف را نهاد وخانگاه ساخت.))

برخي بر اين اعتقادند که درمورد کاربرد خانقاه براي مرکز صوفيان سند استواري کهن ترازاواسط قرن پنجم هجري در دست نداريم واگراسنادي پيدا شوند که درآن ازخانقاه درقرن چهارم هجري سخن بگويد اين به آن معني نيست که آن مکان را مردمان قرن چهارم هجري نيزخانقاه به معني مراکز تجمع يا عبادت صوفيان مي خوانده اند .گمان براين است که صوفيه در آغاز اماکن خود را همانگونه که دربحث دويره ها بيان داشتيم به نام «دويره» مي خوانده اند واحتمالا از نيمه دوم قرن پنجم هجري به بعد آن را به حانقاه تبديل کردند وبه تدريج خانگاه يا خانقاه جاي دويره را گرفت ودر واقع خانک ترجمه همان دويره است

معمولا مخارج خانقا ه ها ازمحل  موقوفات وگاه نيزازکمک هايي که افراد مي کردند تامين مي شد.

در يک مورد سراغ داريم  که محمود غزنوي حدود شصت هزارديناري را که فردوسي طوسي نپذيرفته بود  به خواجه ابوبکراسحق کرامي رهبرکراميان نيشابورداد که به هزينه ساخت رباط چاهه که بر سر راه نيشابور و مرو است مصرف نمايد . بايد گفت  که خانقاه و مراکزصوفيان در نيشابور پس از شکل گيري، تدريجا نقش ارشادي وآموزشي خود را با همت طرفداران عرفان به موازات مسجدها  ومدرسه ها ايفا نمود واندک اندک براي هرخانقا ه رسمي وبرنامه ي عبادتي وآدابي وآموزشي وکتابهايي درارشاد عوام ومناسک به رشته ي تاليف درآمد. دربحث خانقاهها اين نکته را بايد به ياد داشت که در بسياري موارد تفکيک چندان دقيقي بين خانقاه  ومدرسه ودويره نمي توان قايل شد ، چنانکه سمعاني ازخانقاه خرگوشي به جاي مدرسه خرگوشي ياد مي کند .اگر به کتابهاي تاريخي که درمورد نيشابور يا طبقات رجال وصوفيه ي اين شهرکه درخلال سده هاي سوم تا هفتم  هجري به نگارش درآمده نظري بيافکنيم به خانقاه هاي زيادي برمي خوريم که محل ارشاد واموزش مريدان طريقت وشريعت بوده که برخي از آنها عبارتند از:

خانقاه محمد بن حبان البستي التميمي( 270-354 ): وي متولد  شهر بست ومتوفي درنيشابوربود که امر قضاوت درسمرقند را برعهده داشت ، او درسال 337ه دربازگشت به نيشابورخانقاهي در دروازه ي  رازي هاي اين شهر ساخت ودر آن به تعليم وتربيت اصحاب خويش سرگرم بود وي علاوه براين  دارالعلم خانقاه ، کتابخانه ومسکن هم براي طلاب غريب ساخت .

خانقاه صندوقي:اين خانقاه دراصل همان دويره عبدالرحمن سلمي بوده که بعد ها به نام ابوالحسن علي ابن ابي نصر صندوقي شهرت يافته است.ابوالحسن از خدام صوفيه درعصرخويش بود وازجمعي ازمشايخ از قبيل ابوسعيد خشاب ،سماع حديث داشت . اودرسال 428ه درگذشت ودرگورستان حيره ذفن شد. ازخاندان صندوقي نيشابورمشايخ بزرگي درقلمرو تصوف وحديث برخاسته اند.

خانقاه بوعلي طرسوسي: اين خانقاه درقرن چهارم هجري منزلگاه اهل علم وتصوف بود وکساني چون ابن فنجويه دينوري که از بزرگان محدثين به شمارمي آمد وچهل سال درس حديث مي گفت پس ازسفر به نيشابور، به خانقاه طرسوسي وارد شد وعده اي ازعلماي نيشابورازجمله قشيري وابن رامش از وي استماع حديث نمودند . وي در نيشابور درسال 414ه فوت کرد ودرگورستان حيره مدفون شد. احتمالا اين خانقاه همان خانقاه کوي عدني گويان است که ابوسعيد ابوالخير پس از ورود به نيشابوردرآن مقام يافت وبعد ها به نام خانقاه بوسعيد شهرت يافت  ودر زمان ابوسعيد کساني چون ابوسعد رامش (متوفي 474ه)که صوفي اي کثيرالسماع و دانشمند بود به اين خانقاه رفت وآمد داشت وبا ابوسعيد مصاحبت داشت.

علاوه بر خانقاه هاي فوق ،بايد از خانقاه حسن ابن يعقوب حداد،خانقاه ابوالعميد خشاب درکنارجامع منيعي وخانکاه عبدالله بن علي الشيخ ابوالقاسم المعروف به کرکان طوسي ،خانقاه محمود واقع درکوچه مصيب وخانقاه المولقابادي درمحله مولقاباد  وخانقاه شيخ ابي بکربن اسحق وخانقاه تلاجرد وخانقاه علي صندلي وخانقاه امام ابوالقاسم قشيري در نيشابور ياد کرد که درهر کدام از اين ها مجالس درس وحديث وسماع وموعظه و ارشاد بر پا بود.

خانه ومغازه علما ودانشمندان وبيمارستانها به عنوان محل آموزش

در نيشابور دوره ي اسلامي دربرخي موارد تفکيک آن چنان دقيق و روشني ازمراکز ومحل هاي آموزش تحت عنوان خانه، مدرسه، مسجد، خانقاه و…  نمي توان ارائه داد. به طوري  که در جايي صحبت ازخانه مي شود ودرجايي ديگر همان را مدرسه مي گويند ودرجايي ديگرمسجد ودرجايي مي خوانيم دويره ي سلمي ودر جايي ديگرخانقاه سلمي،ويا مدرسه خبازي و مسجد خبازي ونيزدرجايي مي خوانيم  که عالمي خانه اي مي خرد واتاقي ازآن را اختصاص به تدريس مي دهد. در واقع الحاق خانه به مدرسه يا مدرسه به خانه در آن دوره امري عادي بود. مسلما خيلي ازاستادان خانه ي خود را به روي مشتاقان علم مي گشودند تا فارغ ازهر قيد وبند ومشکلي به خوشه چيني علم ومعرفت بپردازند، چنان که يا قوت حموي درمعجم الادبا بيان مي دارد که:

حسن بن فضل پس ازورود به نيشابورخانه اي معرفي  در يکي ازمحلات شهربه نام باب عزره خريد وسالها به تعليم مردم و افتاي درمسائل مذهبي پرداخت تا سرانجام در شعبان سال 282 هجري در104 سالگي در گذشت

علاوه بر مسجدها، مدرسه ها ،خانقاه ها وخانه هاي علما به عنوان محل آموزش درنيشابور دوره ي اسلامي، چه بسا اتفاق مي افتاد که علما ودانشمنداني هم که صاحب حرفه وشغل وداراي مغازه اي بودند، محل کارشان تبديل به مکان تجمع علما ومحدثين مي گرديد. چنان که ابوبکر صبغي که يکي از بزرگان  فقها و محدثين قرن چهارم به شمارمي آمد و درمربعه کرمانيان شهرنيشابورو بردرکاروانسراي مکي مغازه ي رنگ فرو شي داشت ورنگرزي مي کرد و دکان اومجمع علما ومحدثين وحفاظ نيشابوربود وبردردکانش بعضي ازعلماي نيشابورجلسه ي درس تشکيل مي داده اند. همچنين اگرنگاهي به تاريخ نيشابوروذيل آن سياق ومنتخب السياق داشته باشيم به اسامي افراد ي با عنوان و نسبت «کاغذي» و« وراق نيشابوري» برمي خوريم و مي دانيم که وراقان کساني بودند که به پيشه ي تحرير کتاب اشتغال داشتند ودر واقع کارماشين هاي چاپ امروز را انجام مي دادند وبه تکثير کتاب مي پرداختند. اين نسخه نويسان به دليل ماهيت شغلشان واين که  پيش مي آمد که کتابي را بيش از ده باربنويسند اغلب درزمره ي علم ودانشقرار مي گرفتند وحافظ حديث ومسلما خانه ومحل کارآنها نيز به دليل رفت وآمد اهل علم وحديث تا حدي مکان مباحثه وآموزش نيزمحسوب مي شد. درحقيقت هنگامي که وراق ازدانشمندان  بود معمولا دانشمندان ديگرنيزبا او ملاقات مي کردند، بدين ترتيب مغازه ومحل کاراومحل غيررسمي بحث هاي علمي مي شد. ازجمله وراقان نيشابوري که اهل علم بودند بايد از«ابوجعفر الوراق النيسابوري» ياد کرد که در نيشابوراحاديث زيادي را استماع کرد و ديگران از وي روايت حديث کرده اند(فوت340) ونيز« زين الدين عمرعمربن سهلان ساوي » که از طريق وراقي گذران زندگي مي کرد ودرنيشابوراقامت داشت ، کتاب شفاي ابوعلي سينا را براي مردم مي نوشت. وي مولف کتاب «بصائرنصيريه» بود که آن را به نام «ابوالقاسم محمود ابن ابي توبه ي مروي» وزيرسلطان سنجر تاليف کرد.

بيمارستان ها ي نيشابوردوره ي اسلامي نيز هرچند همچون مدرسه ها ومسجدها به صورت رسمي محل آموزش عمومي محسوب نمي شدند ولي مسلما دراين گونه مکانها آموزش حرفه ي پزشکي صورت مي گرفت ودر کنار پزشکان افرادي نيزبه عنوان دستيار ودانشجوبه صورت تئوري وعملي دوره مي ديدند .درنيشابور دوره اسلامي با توجه به وسعت وجمعيت شهر، وجود بيمارستان امري اجتناب ناپذير بود، که در برخي از منابع به تعدادي از اين بيمارستانها اشاراتي گرديده است . ازجمله بيمارستاني که «ابوسعد زاهد »معروف به «خرگوشي» در قرن چهارم در بازارچه ي محله ي خرگوش درکنار مدرسه خود تاسيس کرد وجمعي از ياران خود را مامور درمان بيماران نمود و پزشکاني را که در دسترس داشت با داروسازان به آن جا آورد ونيز بايد از بيمارستاني درنيشابورياد کرد که در قرن پنجم هجري توسط خواجه نظام الملک هنگامي که نظاميه نيشابور را تاسيس کرد ساخته شد.

نيشابورمهد نخستين مدارس درايران و جهان اسلام 

پيشينه :

مراکز تعليم و تعلم و محل درس ، در آغاز مساجد بود و با گسترش اسلام و پيدايش فرقه ها و گروه هاي متصوفه ، رباط ها ، زاويه ها ، دويره ها ، خانقاه ها و حظيره ها نيز هر کدام به نحوي محل آموزش واقع شدند و جنبه آموزشي يافتند . آموزش از روي اسلوب و قاعده در تمدن اسلامي از نيمه قرن دوم هجري آغاز شد و در طول سه سده ي نخست اسلامي هزاران فقيه و مجتهد و اديب و شاعر و فيلسوف و مورخ پيدا شدند ، که در طي مدت متمادي نهصد سال ديگر ، اشخاصي هم پايه ي آنها به وجود نيامدند ، تعجب در اين است که تا اخر قرن چهارم هجري در تاريخ ، نشاني از آموزشگاه ها يا دانشکده و مدرسه مستقل نمي بينيم و صحن مساجد و حجره هاي خانقاه ها به جاي آموزشگاه و دانشگاه به کار مي رفت .

از آغاز قرن چهارم و در طول قرن پنجم است که تحولاتي در تشکيلات آموزش و پرورش ايران ايجاد شد ، بدين طريق که ساختمان هاي مساجد از شکل ساده ي خود خارج شد ودرآنها کلاس هاي درس و اطاق هايي براي سکونت طالبان علم به وجود آمد و به تدريج در جوار مساجد ، مدارس تاسيس شدد . ولي با اين همه بايد گفت که به درستي نمي توان تاريخ دقيقي از تفکيک بين مدرسه و مسجد به عنوان مکان آموزشي ارائه داد ، چرا که در همان زمان که مدارس تشکيل شدند ، مساجد هم هنوز جنبه آموزشي خود را ادامه مي دادند .

در مورد اين که نخستين مدارس را چه کساني در جهان اسلام ايجاد کردند ، اکثر مورخان بر اين عقيده اند که ايرانيان در ايجاد مدارس از ميان همه ي ملل اسلامي ، سمت تقدم دارند، چرا که اين ملت از روزگار قديم صاحب چنين بنگاه هاي علمي بوده اند و دردوره ساساني مدرسه ي گندي شاپور ، مهمترين مرکز آموزش محسوب مي شد

نيشابور بنياد گر مدارس :

در نيشابور دوره اسلامي تا حمله غز و سپس مغول ، براي طالبان علوم ديني مدارس زيادي ساخته شده بود ، چنانچه ابن اثير در کتاب تاريخ خود در اين مورد نوشته که :» نيشابور داراي هشت مدرسه منسوب به حنفيها و هفده مدرسه براي اصحاب براي اصحاب شافعي بوده که در زمان سنجر به دست غزان خراب شد «

تقريبا عموم منابع تاريخي ، شهر نيشابور را که در قرن چهارم هجري بزرگترين شهر خراسان بود ،مهد نخستين مدارس اسلامي ايراني و جهان اسلام دانسته اند .چنانچه مقريزي در اين باره مي گويد: «کار ساختن مدارس چهارصد سال پس از هجرت آغاز شد و نخستين کساني که در اسلام مدرسه بنا کرد ، اهل نيشابور بود .»

برخي بر اين نظر هستند که باني نخستين مدارس در جهان اسلام ، خواجه نظام الملک طوسي مي باشد ، که در شهرهاي بزرگ و مهم جهان اسلام ، اقدام به تاسيس مدارس نظاميه کرد ، ولي نويسندگان و محققاني چون سبکي اين نظررا رد کرده اند . چنانچه که در طبقات الشافعيه آمده که : «استاد ما ، ذهبي ،چنين پنداشته است که نظام الملک نخستين باني مدارس است . ولي اين سخن به صواب نزديک نيست ، زيرا در نيشابور ، پس از تولد نظام الملک ، مدرسه بيهقيه وجود داشته است و همچنين مدرسه سعديه ي نيشابور که توسط امير نصر بن سبکتگين برادر سلطان محمود  که والي نيشابور بود، بنا شد و مدرسه سومي که در نيشابور بوده است و آن را ابوسعد اسماعيل استرآبادي واعظ ، صوفي ، شيخ خطيب ، ساخته است و مدرسه چهارمي که در نيشابور بوده، توسط استاد ابو اسحاق اسفرايني ساخته شده است و در شرح حال استاد ابوالحسن ، الحاکم ، گفته که بيش از بناي مدرسه او ، مدرسه اي مانند آن نساخته بودند .و اين گفتار صريحي است در اينکه پيش از اين مدارسي در نيشابور بنا نشده و من چون در اين باب نيک بيانديشيدم، اين ، انديشه بر من غلبه يافت که نظام الملک نخستين کسي است که براي طلاب مقرري بر قرار کرده است ، زيرا بر من ثابت  نيست که پيش از نظام الملک ،مقرري براي طالبان علم مقرر شده باشد و به احتمال قوي چنين کاري تا روزگار خواجه نظام الملک هيچگاه صور نگرفت»

شايد آنچه سبب اشتهار پيشگامي  نظام الملک در ايجاد مدارس اسلامي گرديد ،اين باشد که او با ايجاد مدارس بزرگ نظاميه در بغداد ونيشابورو …تعليم را در آنجا رايگان ساخت .

مدارس نيشابور دوره اسلامي

در بحث مدارس نيشابور از زمان تاسيس تا سده ي هفتم هجري بايد به دو نوع مدرسه اشاره داشت: مدارس خصوصي وغيرلدولتي و مدارس دولتي.

1- مدارس خصوصي و غيردولتي نيشابور دوره اسلامي

در مورد مدارس خصوصي نيشابور دوره ي اسلامي، بايد گفت که اين نوع مدرسه در مراحل نخست از حيات خود متشکل از خانه اي بود که استاد با دانشجويان خود در آن اجتماع مي کرد و در صورتي که استاد توانايي مالي داشت، از محل دارايي شخصي خود به اين کار دست مي زد و چنانچه قادر به انجام اين کار نبود، ديگران، چون امرا و ثروتمندان نيکوکار، به تاسيس مدرسه اي براي استاد اقدام مي کردند. تاريخ تاسيس مدرسه اگرچه در اين مرحله به درستي معلوم نيست، ولي مسلما دولت پيشي دارد.

در مورد هدف از تاسيس مدارس خصوصي در نيشابور و اينکه چرا شهرنيشابور در تاسيس اين گونه مدارس نسبت به ديگر شهرهاي بزرگ جهان اسلام، پيشقدم و پيشتاز بوده است، جداي از زمينه ها و شرايط مناسب ارتباطي، اقتصادي، آب و هوايي و فرهنگي اين امرارتباط پيدا مي کند به فقهاي مذهب شافعي در اين شهر، چرا که مي بينيم نيشابور کانوني از کانون هاي اهل تسنن، به ويژه شافعي مذهب ها بوده است و به اعتقاد برخي از تاريخ نويسان تعليم و تربيت، شافعيه از بنيان گذاران نظام و سازمان مدرسه اي در اسلام بوده اند. و اين اقدام صرفا براي جبران و تلافي ناتواني يي بود که در آغاز بر اين مذهب راه يافت، چرا که فرمانروايان، در اين قسمت شرقي از جهان اسلام، از آنان بريدند و در همان هنگام به فقهاي حنفي، در بغداد، گرايش نشان دادند. از اين رو گروهي از شافعيه در اين ديار در حلقه ي دانشمندان بزرگ شافعي گرد آمده و در محضر ايشان به تحصيل و مطالعه پرداختند و نهضت مدارس خصوصي پديدار گشت که نخستين هدف از آن توجه کامل به مذهب و اصول شافعي بود، مذهبي که در آن ديار از نظر دولت در شمار مذاهب رسمي نبود.

در مورد تاريخ مدارس خصوصي و ادامه ي روند آن، برخي محققان، آن را به دو دوره تقسيم مي نمايند: يکي تاريخ مدارس خصوصي تا قبل از پيدايش نظاميه، يعني از زمان تاسيس تا نيمه ي قرن پنجم هجري. و دوم تاريخ مدارس اسلامي خصوصي از نيمه ي قرن پنجم هجري (تشکيل نظاميه ها) به بعد، که در مورد مدارس خصوصي نيشابور اين نکته را بايد در نظر داشت که با تشکيل مدرسه هاي دولتي چون نظاميه، روند تاسيس و گسترش اين گونه مدارس از حرکت باز نايستاد و به راه خود ادامه داد و حتي چنين به نظر مي رسد که تاسيس مدرسه ي نظاميه، تاثيرات مثبتي را درت اين گونه مدارس به جاي گذاشته و نوعي رقابت را در تاسيس، سازمان و اداره ي اين مدارس ايجاد کرده است که در دوره ي مقدم بر عهد نظام الملک، مدارس داراي تشکيلات وسيع و مقرراتي از قبيل وظايف استادان و شاگردان و خادمان و شعبه هايي مانند کتابخانه ها و دارالشفاها و مستمري براي معلمان و طالبان علم و خادمان و کارکنان ديگر نبود ولي از دوره ي ايجاد نظاميه ها، به اين امور توجه گرديد.

سازمان و برخي ويژگي هاي مدارس اسلامي خصوصي

اگرچه کتابي به صورت مستقل به بحث سازمان و ويژگي هاي مدرسه اي اسلامي خصوصي نيشابور (دوره ي اسلامي تا قرن 7هـ) نپرداخته و اطلاع در اين مورد کم مي باشد، ولي با توجه به شرح حال هاي پراکنده ي موسسان، مدرسان و دانش آموختگان اين مدرسه ها در منابع مختلف مي توان از بعضي ويژگي ها و خصوصيات آنها آگاهي يافت.

1- مدرسه هاي نيشابور اين دوره عموما خصائص سني داشت و به صورت مراکز علمي مخصوص و وابسته به پيروان اهل سنت درآمده بود و با دارالعلم هايي که در حکم پايگاه هاي تبليغاتي مذاهب شيعه بود، رقابت مي کرد.

2- اين مدرسه ها از مساجد مستقل بودند و در خارج از مساجد بنا شده بودند و اغلب در درون خود مساجدي نيز داشتند که در برخي از اين مدارس از افرادي به عنوان موذن ياد شده است، به جز مدرسه ي صندلي که به مدرسه ي داخل مسجد معروف بود.

3- اين مدرسه ها که توسط اميران و بزرگان و يا متمکنين نيکوکار و يا خود فقيهان و علماي عرب زبان خراسان بنا مي شد، معمولا مکان هايي براي اسکان مدرسان و واردان از شهرهاي ديگر داشت و اموالي هم بر آنها وقف مي شود و افرادي هم متولي اوقاف و صدقات بودند و اغلب نيز به کتابخانه مجهز بودند.

4- اغلب اين مدرسه ها، محل دفن صاحبان آنها و خاندانشان و بعضي از علما و مجاورين مدرسه بود. چنانچه در مدرسه ي قشيري، عبدالکريم قشيري و در «مدرسه ي صاعدي» قاضي ابو صاعد دفن شده است.

5- مدرسه هاي اين دوره، ديني و اسلامي بودند و هر مدرسه اي به فرقه اي خاص، اختصاص داشت و هر واقفي بنا بر ميل و علاقه ي قلبي خود و به علت انتساب به يک مذهب خاص، مدرسه يا مدارسي را که بنا مي کرد، به هم مذهبان خود اختصاص مي داد و ديگران را حق استفاده از آنها نبود،  و در اين مدرسه ها مباحث فقهي، حديثي و کلامي آن فرقه ي معين تدريس مي شد و تدريس علوم حکمي در آنها ممنوع بود. و اين مدرسه ها بيشتر وسيله ي نشر علوم ديني و علوم لساني و ادبيات عربي که لازمه ي علوم ديني است، مي شد.  و بيشتر مدرسه هاي نيشابور اين دوره متعلق به شافعيان و سپس به حنفيان و تعداد کمي هم به فرقه هاي ديگر اختصاص داشت.  و برخي هم متعلق به گروه هاي متصوفه بود و شيوه ي تدريس به صورت شفاهي و نيز املاء کردن بود.

1- مدارس غير دولتي نيشابور دوره اسلامي

در مورد مدارس خصوصي و غير رسمي نيشابور در دوره ي اسلامي ، به روشني و وضوح کامل نمي توان فهرستي منظم ارائه نمود که در آن فهرست ، دقيقا تاريخ تاسيس ، روند آموزشي ، سازمان ، و سرانجام هر يک را براي ما روشن نمايد و در واقع نوعي ابهام در نام ، زمان آغاز، و مکان برخي از آنها وجود دارد که مارا در شناسايي کامل آنها محدود مي سازد .

در مورد نامگذاري مدارس نيشابور دوره اسلامي در منابع به چند گونه نامگذاري برخورد مي کنيم ، به طوري که برخي به نام مکان و محل استقرار مدرسه و برخي به نام موسس و باني و نيز به نام استاد بزرگ و سرشناس آن نامگذاري شده اند و گاهي هم چند نام بر يک مدرسه اطلاق شده ، مثل مدرسه اي که ناصر خسرو در سفرنامه خويش از آ ن سخن گفته  و در کتابها به نام مدرسه «سراجان» و« مدرسه سلطان» و «سلطانيه »و نيز «مدرسه طغرل» ياد شده است . اين نکته را نيزبايد خاطر نشان ساخت که درنيشابور دوره ي اسلامي از برخي مدارس ، به نام «خانقاه »و «حظيره» و« دار السنه »و «دارالحديث »نيز ياد شده است . در مورد تعداد مدارس خصوصي نيشابور اين دوره نيز ، اتفاق نظر وجود ندارد وارقام مختلفي در مورد اين مدارس در کتابها به چشم مي خورد . مسلما تعداد اين مدارس در بين مدارس شهرهاي جهان اسلام آن روز قابل توجه و تحسين بر انگيز بوده است ،چرا که در کتاب ابن اثير وقتي از حمله غزان به نيشابور ياد مي شود ، از تخريب و آتش سوزي تعداد 25 مدرسه ي متعلق به شافعيان و حنفيان در اين شهر به دست آنها ياد مي شود و احتمالا مدارسي هم بوده که در اين حمله سالم مانده و جزو تخريب شده ها نبوده است ، اين گفتار مي تواند بيانگر وجود مدارس فراوان در نيشابور نيمه قرن ششم هجري باشد .

هر چند دسترسي به تمام آمار مدارس نيشابور اين دوره ، مقدور نيست ولي سعي مي کنيم به فهرستي از نام اين مدارس که در منابع مختلف به نحوي از آنها سخني به ميان آمده ، اشاره داشته باشيم .

الف : مدارس غير رسمي قبل از تاسيس نظاميه :

مدرسه ي ميان دهيه معروف به مدرسه قطان :

حاکم نيشابوري (متوفي 405 ه )نويسنده تاريخ نيشابور ، ضمن شرح حال ابواسحاق قطان ازاين مدرسه ياد مي کند و مي گويد: ( ابراهيم بن محمود بن حمزه ي فقيه ،ابواسحاق مالکي معروف به قطان ، مسجد و مدرسه اش در «ميان دهيه » معروف بود و بعد از اومالکيان در نيشابور ، مدرسي نداشتند )  از اين گفته ي حاکم نيشابوري ، استنباط مي شود که يک مدرسه ي مالکي در نيشابور قبل از پايان قرن سوم و ابتداي قرن چهارم وجود داشته است که از مسجد جدا بوده و چون ابواسحاق يک فقيه بوده ، روشن است که در مدرسه اش فقه تدريس مي کرده است . به گفته ي بوليت ،نويسنده تاريخ اعيان نيشابور، تاريخ تاسيس اين مدرسه از هر دو مدرسه الازهر در فاهره و فرقه ي کراميه که از مدارس سني بودند ، پيشتر مي باشد .

مدرسه ابوالوليد قرشي النيسابوري يا مدرسه ي حسان قرشي :

اين مدرسه را حسان بن محمد قرشي معروف به ابوالوليد ساخته و با نوجه به اينکه تاريخ فوت حسان قرشي سال 349 ه مي باشد مشخص مي شود که اين مدرسه در نيمه اول قرن چهارم هجري بنا شده است .حاکم نيشابوري او را از ائمه ي اهل حديث خراسان ذکر مي کند و وفات وي را در سال 349 هجري بيان مي دارد .

سبکي وي را شاگرد عباس بن سريج مي داند و تولد او را بعد از سال 270 هجري ذکر مي کند و نيز بيان مي دارد که افرادي از قبيل ابوبکر حيري ،ابو طاهر محمش و الحاکم و ابوالفضل احمد بن محمد سهلي نزد او حديث فراگرفته اند . در منابع ، وي را از نسل بني اميه و از مشاهير شافعيه دانسته اند که شرح رساله شافعي در اصول فقه و تخريج بر صحيح مسلم از اوست .

دارالسنه يا مدرسه ي الصيبغي (صِبغي و صَبغي نيز گفته اند):

اين مدرسه به گفته ي برخي محققان ، قديمي ترين موسسه علمي در نيشابور ، يا به قول مطلق ،در بلاد اسلام است که ان را ابوالعباس محمد بن اسحاق بن ايوب صبغي ،متوفي به سال 344 هجري بنا کرده و اداره امور و توليت اوقاف آن را پس از مرگ به شاگرد خود ، ابو عبدالله الحاکم نيشابور (مولف تاريخ نيشابور ) واگذار کرده است  سال تاسيس اين دارالسنه که يک محل مطالعه حديث براي اهل تسنن بوده است را در حدود 330هجري ذکر کرده اند در طبقات شافعيه به نقل از عبدالقادر فارسي ،نام او ابوبکراحمد بن اسحاق الصبغي نوشته شده است که حاکم نيشابوري را در امور مدرسه اش وصي قرار داده که توليت اوقاف ان را بر عهده گيرد . در جلد ديگري از همين کتاب به نام محمد بن عبدالله بن الحسين ،ابوبکر صبغي برخورد پيدا مي کنيم که فقيه و محدث بزرگ شافعي بوده  و صاحب يک رنگ فروشي(رنگرزي)در چهار سوي کرماني ها بر در خان مکي ، که مغازه هايش مجمع علما و محدثين و حفاظ نيشابور بوده و بر در همين دکان او ، بعضي ديگر از علما نيز جلسه ي درس تشکيل مي داده اند .سال فوت وي را نيز 344هجري ذکر کرده اند و چون کنيه ي هر دو ابوبکر مي باشذ ، يک ابهامي ايجاد مي کند که آيا هر دو نفر يکي مي باشند يانه ،البته برخي از محققان ان دو را يک نفر دانسته اند  . در کتاب اعيان نيشابور نوشته ي بوليت ، علاوه بر مدرسه ي دارالسنه متعلق به ابوبکر احمد الصبغي که مخصوص مطالعه ي حديث ذکر شده ، از هم مدرسه اي به نام مدرسه ي ابوالحسن علي الصبغي ياد شده است  در دارالسنه مدرسه الصبغي که در باب جامع قديم نيشابور واقع بود ،کساني چون ابوبکر بستي و نيز ابومحمد صوفي که از مشايخ  اصحاب شافعي بودند،املاي حديث داشتند

مدرسه ابواسحاق بسطامي (دارالحديث البسطاميه ):

قديمي ترين مدرک در مورد وجود مدرسه در نيشابور،نوشته هاي الحاکم است که در کتاب تاريخ نيشابور در مورد اين مدرسه و موسس ومکان آن مي گويد:« ابراهيم بن محمد ،ابواسحاق الرئيس بسطامي در باغ رازين زندگي مي کرد و در آنجا مدرسه و خانه اي براي اهل حديث بنا کرد»  اين نوشته ي الحاکم بيانگر اين مطلب نيز مي باشد که علاوه بر اين که اين مدرسه يک دارالحديث براي اهل سنت به شمار مي رفت داراي خانه اي هم براي کساني که جايگاه خاصي نداشتند،بود اين دارالحديث در ثلث اول قرن چهارم هجري تاسيس شد.

مدرسه ي ابن حبان تميمي (بستي تميمي):

اين مدرسه راابوحاتم محمد بن حاتم تميمي در نيشابور پيش از سال 354 هجري بنا گذاشت.  وي از دانشمندان بزرگ سمرقند و از صوفيان و جغرافي دانان و عالمان طب و نجوم و دانش هاي ديگر بود،مدتي منصب قضاوت سمرقند و نسا را بر عهده داشت.   او دانشمندي کثيرالسفر بود و در آغاز سده ي سوم هجري براي سماع حديث و کسب علم به سفر پرداخت. گويا در آغاز جواني سفري به نيشابور داشته و افتخار شاگردي ابوبکر بن خزيمه نيشابوري را که از پيشوايان مذهبي اين شهر بود داشت . وي سه بار به نيشابور آمد و در بار سوم خانگاهي (خانقاه )ايجاد کرد .اين خانقاه که در سال 337ه  در دروازه ي رازي هاي اين شهر ساخته شد، محل تعليم و تربيت اصحاب ابن حبان بود، ابن حبان در اين دوره از چنان شهرتي برخوردار بود که طالبان دانش از نقاط دور دست به سويش مي کوچيدند تا در محضر او از مصنفاتش بهره گيرند.

اين خانقاه که محل آموزش اهل حديث و فقه بود ،در بعضي از منابع بنام «مدرسه « و «دارالعلم « بيان شده است و ياقوت حموي نيز اشاره اي به اين شخص و آموزشگاهش دارد و مي گويد که ابو الحاتم بن حيان کتاب هايش را وقف کرد و آنها را در خانه اي که خود مرسوم آن را داده بود جمع کرد مدرسه ابن حيان مسکني براي غريبان از اهل حديث و فقه بود که حقوقي برايشان در نظر گرفته شده بود ونيز گنجينه اي از کتاب را دارا بود که شخصي مسئوليت آن را به عهده داشت تا به افرادي در مدرسه سکني داشتند و درس مي خواندند بدهد ولي کتاب هاي اين کتابخانه به خارج داده نمي شد. وي متوفي به سال 354 ه مي باشد.

مدرسه ابوبکر بستي :

موسس اين مدرسه يکي از فقهاي بزرگ شافعيه به نام احمد بن محمد بن عبيدالله بن محمد بن جعفر بن احمد بن موسي،معروف به ابوبکر بستي فقيه بود  که از مدرسين و استادان فن مناظره در نيشابور بوده است .اين شخص که داراي جوانمردي و مروت بود و ثروت وافري داشت ،در جلوي منزلش که واقع در سکه ( کوچه، محله )مسيب بود ، براي اهل علم مدرسه اي ساخت و تمام مال خود را وقف اين مدرسه کرد که بعدها به اوقاف ابوبکر بشتيان معروف شد . وي در عراق و نيشابور ، احاديث زيادي شنيد و مدتي در مدرسه صبغي ( دارالسنه )که در کنار جامع قديم نيشابور واقع بود ، املاي حديث داشت او در سال 429 هجري در گذشت .

مدرسه محمد الحمشادي :

موسس اين مدرسه محمد بن عبدالله بن حمشاد ، ابو منصور بن ابي محمد حمشادي نيشابوري فقيه و اديب  و زاهد  قرن چهارم هجري مي باشد که حديث را در خراسان و عراق و حجاز از محدثين استماع  کرد . او فردي زاهد و مجتهد بود و از سلاطين دوري مي کرد و اغلب اوقات گوشه مسجد و مدرسه خود راگرفته بود، در زندگي و معاش خود به مقرري اوقاف بسنده مي کرد ، دانشمندان و علما و واعظان زيادي از نزد او فارغ التحصيل شدند . تولد او 316هجري  ووفاتش 388 هجري بود.

 

مدرسه ي ابو علي دقاق ( مدرسه ي دقاقيه ، مدرسه قشيريه ):

اين مدرسه در سال 391 هجري توسط صوفي معروف، استاد ابوعلي دقاق ساخته شد و اين سالي بود که دخترش(فاطمه دقاقيه دانشمند مشهور که بعد از ازدواج با ابوالقاسم قشيري به فاطمه قشيري معروف شد )به دنيا آمد .

ابوعلي حسن بن علي بن محمد ، فقيه اصولي ، اديب و مفسر و صوفي مشهور سده هاي چهارم و پنجم هجري بود . وي اصالتا نيشابوري بود و پس از تحصيل در نيشابور و مرو ، وارد طريقت شد و مصاحبت  ابوالقاسم نصر آبادي را اختيار کرد .سلسله ي طريقت او را از طريق نصر آبادي و شبلي و جنيد به علي (ع)رسانده اند و گفته اند که وي صاحب کرامات و اشراف به ضماير بود . آثار زيادي در موضوعات عرفاني دارد. وفات او را به سال 405 هجري و به اختلاف  406  و412 هجري نوشته اند.  که بعد از مرگش به نظر مي رسد اين مدرسه تحت نظارت دختر جوانش فاطمه در آمده است. تا زمان ازدواجش با صوفي خيلي مشهور ابوالقاسم قشيري بود که بعد از آن مدرسه معروف شد به «مدرسه ي قشيري «. اين مدرسه که از آن به بعد در دست خاندان قشيري بود ، در محل باب غزره در خياباني که به نام ابو علي دقاق نام گرفته بود واقع بود . با وجود وفاداري شافعيه به او ، به نظر مي رسد که مدرسه قشيري(دقاقيه )يک مرکز و محل صوفي گري بود تا يک مدرسه فقهي .

زين السلام ابوالقاسم قشيري معروف به استاد و امام از صدر صوفيان قرن پنجم  هجري بود که در ناحيه استوا در سال 371 هجري متولد شد وسپس به نيشابور مهاجرت کرد و پس از درک علماي عصر خويش چون ابن فورک و ابوالاسحاق اسفرايني نيز به نزد ابوعلي دقاق رفت و بر اثر آشنايي با وي به طريق تصوف کشيده شد و بعد ها دختر استادش يعني فاطمه را به همسري بر گزيد و سپس جانشين استادش در مدرسه ي او گرديد. وي آثار زيادي دارد که که ازهمه معروف تر همان رساله قشيريه است و در تفسيرقرآن « لطايف الاشارات «او از بهترين تفسيرهاي عرفاني قرآن است . فوت او را در سال 465هجري نوشته اند که پس از مرگش او را در مدرسه اش پايين پاي استادش ابو علي دقاق دفن کردند.

در مدرسه ي قشيريه افراد زيادي را سراغ داريم که ساکن شده اند و جزوخواص استاد قشيري و مدرسه اش بوده اند که در اين مورد بايد از ابو حفص الطباخ که از همسايگان اين مدرسه و از خواص ابوالقاسم بود، نام برد وي در سال 478هجري فوت کرد.

ابو علي فارمدي طوسي نيز از کساني بودد که داخل اين مدرسه شد و در سلک ياران زين السلام و طريقت تصوف قرار گرفت و درمدرسه قشيري انواع خدمت و رياضت را تمرين کرد تا به درجات عالي رسيد و سرانجام در سال 477 هجري در گذشت. ابو حرب الهمداني که مردي بزرگ و فاضل و فقيه و استاد مناظره و تذکير بود ، در اين مدرسه يک مجلس تذکير دايرکرد. وي در سال 503هجري در گذشت .

مدرسه ابن فورک:

اين مدرسه را سالار خراسان ،ابوالحسن محمد بن ابراهيم بن سيمجور (متوفي 377 هجري ) براي ابوبکر محمد بن حسن فورک

انصاري اصفهاني که از متکلمين و نحويين و وعاظ معروف اواخر قرن چهارم بود ،ساخت.

ابن فورک در حدود سال 330 هجري در اصفهان متولد شد. وي در عراق کلام اشعري را از ابوالحسن باهلي آموخت آنگاه به ري آمد. در ري مخالفين اشعري به ضديت با او برخاستند و اورا آزار دادند، چون اين خبر به نيشابور رسيد ابو عبدالله حاکم وعلماء نيشابور از سالار خراسان تقاضا کردند که به ابن فورک نامه بنويسد و وي را به نيشابور دعوت نمايد. ابن فورک با اين تقاضا ي نيشابوريان ري را ترک و به نيشلبور آمد و ابوالحسن سيمجور براي او خانه ومدرسه اي در کنار خانقاه ابوالحسن پوشنگي بنا کرد. وي در نيشابور در تاييد مذهب اشعري مي کوشيد وعقايد ابو عبدالله محمد بن کرام سجستاني (متوفي 255ه) را که پيروانش در نيشابورقدرت بسيار داشتند به صراحت وبي پروا رد مي کرد واز اين رو محمود غزنوي به در خواست کراميان او را در غزنه به مناظره خواند که ابن فورک در مناظره اي که برايش ترتيب دادند اتهامات وارده به خود را در مورد بدعت آوري رد کرد ولي در باز گشت ، در بين راه او را مسموم کردند. جنازه اش را به نيشابور آوردند ودر سال 406 هجري درحيره دفن کردند.

ابن فورک جامع علوم بود و بيش از 100 جلد کتاب در فقه و تفسير و اصول دين ومعاني قرآن نوشت. بوليت در مورد سرانجام مدرسه ابن فورک مي گويد زماني که ناصر الدوله ابوالحسن محمد حاکم سيمجوري در سال 372 هجري از قدرت کنار رفت ،حمايت او از فرقه اشعري برداشته شد و محل مدرسه را جانشينان ناصر الدوله از ابن فورک گرفتند. باتوجه به تاريخ فوت ناصرالدوله وگرفتن محل مدرسه توسط جانشينان  ناصرالدوله ازابن فورک بايد گفت که سابقه ي اين مدرسه به پيش از 372 ه بر مي گردد.

 

مدرسه ي بيهقيه (مدرسه ي کوي سيار):

مدرسه بيهقيه بنا به گفته ي سبکي قبل از تولد خواجه نظام الملک ،يعني پيش از سال 408 هجري تاسيس يافته بود .

مقداري ابهام در مورد موسس اين مدرسه و زمان تاسيس آن وجود دارد،چرا که در مورد متوليان اين مدرسه با دو نام ابوالحسن مواجه هستيم يکي ابوالحسن محمد بن شعيب البيهقي که فقيه برجسته شافعي بود که در سال 324 هجري فوت کرد و ديگري ابوالحسن علي بن الحسين البيهقي که او هم شافعي بود اما استعداد ادبي اش بيشتر بود ودر سال 414 هجري فوت کرد.علاوه بر اين،آنچه براين آشفتگي و ابهام افزوده، وجود يک مدرسه ي جداگانه در کوي سيار در بيهق بوده که با اين مدرسه کوي سيار نيشابور پيوستگي ندارد،از آنجائي که هيچ توضيحي از مدرسه بيهق بين سال هاي 324هجري تا 414هجري در منابع وجود ندارد ،اين نشان مي دهد که موسس مدرسه بيهقيه نيشابور ،ابوالحسن علي البيهقي است که در سال 414هجري فوت کرده است.

البته ابن فندق تصريح مي کند که سابقه ي اين مدرسه به قبل برمي گردد و امام ابوالحسن محمدبن شعيب البيهقي (متوفي 324 هجري) که از مفتيان شافعي بود،اين مدرسه را بنا کرد و امام ابوالحسن علي بن الحسين بن البيهقي مدتي در اين مدرسه به تدريس اشتغال داشت.

ناجي معروف نيز براعتقاد بوليت است و موسس اين مدرسه را علي بن حسين بن علي مي داند که فردي اديب واز اصحاب شافعي بود. وي به نقل از السياق بيان مي کند علي بن حسين از مال خالص خويش مدرسه اي بنا کرد و براي ساختمان و مصالح آن هزاران هزار هزينه کرد.

ابن فندق بيان مي دارد ،ابوالحسن علي بن حسين بيهقي که چندي در همين مدرسه ي کوي سيار تدريس مي کرد ،اوقات ساکنان اين مدرسه را به سه قسمت کرده،يک قسمت براي تدريس وتحصيل ويک قسمت براي املاي حديث وقسمت آخر را براي تذکير و وعظ مسلمانان در نظر گرفت.

اين مدرسه مهم نيشابور قرن چهارم و پنجم هجري که خيلي پيشتراز نظاميه تاسيس شد محل تدريس،تحصيل، وعظ و اسکان استادان دانشجويان وطالبان علم بيشماري ونيز محل تردد صوفيان بود .چنانکه به منابع نظري داشته باشيم،اسامي تعدادي از اين بزرگان را مي توانيم شناسايي کنيم.

اسعد بن مسعود عبتي نيشابوري (متولد 404ه) که از کاتبان دوره ي غزنوي وسلجوقي بود ومجلس املاي حديث در جامع منيعي داشت دراين مدرسه ساکن بود. حمد بن محمد بشار خرجردي پوشنگي (متولد 473 ه )که مردي فاضل وپرهيزگار واهل فتوي ومتخصص در فنون گوناگون بود در مدرسه بيهقي سکونت داشت وکنج عزلت گزيده بود.

امام ابوبکر تميمي اصفهاني (345 ه- 430 ه)که مردي مقري ،اديب ،فقيه و محدث وثقه وکثير السماع وصحيح الاصول بود ودر نيشابورمقيم گرديده بود از ساکنين اين مدرسه محسوب ميشد ودر گذشت او در همين مدرسه اتفاق افتاد.

ابوالقاسم وراق بستي فقيه شافعي که فاضلي مستور،عفيف وثقه بود و در بغداد و خراسان سماع حديث مي کرد وبه جمع آوري و نگارش حديث پرداخت ،نيز از ساکنين مدرسه ي بيهقي بوده است.

دانشمند بزرگي چون امام الحرمين جويني که نظام الملک ،نظاميه ي نيشابور را براي وي بنا کرد و مدت 22 سال در کار توليت وتدريس آن بود ،قبل از آن در مدرسه ي بيهقي در نزد استاد بزرگ علم اصول ، ابوالقاسم اسکاف اسفرايني تحصيل مي کرد.

مدرسه ي بيهقيه کوي سيار که مرجع و مسکن عالمان،دانشمندان و صوفيان بزرگ بود،داراي کتابخانه، اوقاف ومتولي امور مالي و اوقاف وکتابدار بود.چنانکه در لابلاي منابع به چند تن از مسئولان آن بر مي خوريم.

ابوصالح موذن (متوفي 470 ه) مدتي امانت دار کتاب وکتابخانه و متولي اوقاف محدثان ، از قبيل جوهر وکاغذ

مدرسه ي بيهقي بود و از در آمد اوقاف در عمارت ومرمت و حفظ ساختمان مدرسه خرج مي کرد.وي که محدث ومذکر هم بود،در اين مدرسه اذان مي گفت و مجلس تذکر وحديث هم داشت .

پس از وي مدتي پسرش ابو الفضائل و بعد هم دامادش ابوالقاسم انصاري (متوفي 512 ه ) که مسئوليت کتابخانه ي نظاميه ي نيشابور را هم بر عهده داشت ،به سرپرستي و توليت امور مالي و حفظ ونگهداري اوقاف و کتابخانه ي

مدرسه بيهقي گمارده شده بود. و مدتي هم ابوبکر ابيوردي (متوفي 494 ه ) متولي اين امور بود.

اين مدرسه ي بزرگ با خصوصيات خانقاه و دويره پيوند داشت چنانکه محل سکونت وتردد برخي از صوفيان

معروف بود . چنانکه صوفي بزرگي چون ابوالقاسم انصاري در اين مدرسه مسئوليت داشت و نيز در برخي متون،

به نام دويره ي بيهقي هم از اين مدرسه ياد شده است.

 

مدرسه صابوني :

برخي محققان معاصر مدرسه صابوني نيشابور را از قديمي ترين مدارس ايران مي دانند و تاريخ آن را به اوايل قرن چهارم هجري وحتي به اواخر قرن سوم هجري مي رسانند .

اطلاع ما درمورد وجود مدرسه ي صابوني از چند شرح حال کسب مي شود از جمله در شرح حالي که از خلف بن احمد در تاريخ يميني آمده است که اوعلما و دانشمندان ايران را گرد آورد وازآنها خواست تا تفسيري جامع و کامل از قرآن مجيد ،که شامل کليه اخبارواقاويل مفسران گذشته و چگونگي قرائت لغات آنباشد را فراهم آورند و براي انجام اين مهم بيست هزار دينار پرداخت نمود و سرانجام تفسيري جامع تاليف يافت که مشتمل بر يکصد مجلد بوده است که اين تفسيرارزنده و مهم را در کتابخانه ي مدرسه ي صابوني نيشابور قراردادند تا طالبان علم ازآن بهره مند گردند .

همچنين در شرح حال عبدلله بن طاهر بن احمد که همان حسين پوشنگي است ، ذکري از اين مدرسه به ميان آمده است : ((عبدلله بن طاهر بن احمد مردي محترم و فاضل بود. وي در سال 405 هجري به نيشابور آمد و براي او يک مجلس املا در مدرسه ي صابوني بر پا گرديد .))

اين مدرسه ي قديمي قرن چهارم و پنجم هجري که تاقرن 6 هجري نيز پا بر جا بود  در زمان پادشاهي سنجرسلجوقي به دست غُزان تخريب شد ، متعلق به خانواده ي ابوعثمان صابوني مي باشد؛ چنان که در کتاب طبقات شافعيه آمده که وقتي ابوعثمان  مشرف به مرگ بود از دوستان و برادرانشان خواست که ايشان در مدرسه بنشينند وبه طلاب در قرائت قرآن ياري رسانند و او را با دعا کمک نمايد . وي همچنين در وصيت به بازماندگانش از آنها درخواست کرد که جنازه اش را پس از مرگ به ميدان حسين ببرند و فرزندش ابونصر و يا برادرش ابويعلي بر آن نماز گزارد و سپس به مدرسه بياورند و در جلوي قبر پدرشهيدش به خاک سپارند  از اين مطلب فهميده مي شود که اين مدرسه در زمان پدر او نيز داير بوده است .عبدالرحمان ابوبکر صابوني فرزند ابوعثمان ، که مدتي قاضي القضات آذربايجان بود؛ پس از بازگشت به نيشابور ، براي خود يک مجلس املا در مدرسه صابوني بر پا کرد ، وي در حدود 500 هجري در اصفهان فوت کرد بايد گفت که مدرسه صابوني خصوصيات مسجد را نيز داشت و شايد مسجد مدرسه بود . چرا که مي خوانيم شخصي به نام عبدالرحيم بن محمد المقري ابوالقاسم لبيکي که مردي صالح بود و قرآن خوب مي خواند و از اصحاب خاص شيخ الاسلام صابوني بود ،مدت زيادي در اين مدرسه اذان مي گفت و گاه براي مردم در آنجا امامت مي نمود .

اين مدرسه موقوفاتي هم داشت چنانکه در شرح حال ابو عبدالله المقري ذکر شده که وي زماني که درسال 486هجري فوت کرد و در جامع منيعي بر وي نماز گزاردند او را در خانه اي که آن را بر صابونيه (مدرسه صابوني ) در محله ي رمجار وقف کرده بود ،دفن کردند .

از شخصيت هاي ديگري که در اين مدرسه به تحصيل و تدريس مشغول بوده اند ، بايد از ابي الوليد المولقابادي که متوفي سال 470 هجري بود، ياد کرد که در مدرسه صابوني ، مسند ابي عوانه را بر مستمعين  مي خواند .

مدرسه ي ابن رضوان يا مدرسه فقيه سمرقندي:

مدرسه ابن رضوان در سال 390 هجري توسط حسن بن داوود بن رضوان ابوعلي فقيه سمرقندي در نيشابور تاسيس شد ،ابو علي در خراسان و عراق فقه آموخت ، و در بصره ي سنن ابوداوود را از ابن داسه شنيد و سپس به نيشابوربازگشت ودرآنجا اقامت کرد واين مدرسه را ساخت و پنج سال تدريس کرد و سنن را روايت مي کرد و تا زمان وفاتش در سال 395 هجري به همين منوال بود .

مدرسه ابوعلي حسيني

ابوعلي حسيني متوفي به سال 393 هجري ، از عالمان حديث بودکه براي تدريس ، مدرسه اي در نيشابوربنا کرد و گفته اند که هزار شاگرد براي تعليم در مجلس او حاضر مي شدند

مدرسه فقيه نيشابوري

از وجود اين مدرسه، در کتاب تاريخ نیشابور ذکري به ميان آمده وگفته شده که : براي النيشابوري فقيه معروف شافعي متوفي به سال 396 هجري در نيشابور مدرسه اي احداث کردند که در آنجا تدريس کند .

مدرسه سعديه (سعيديه ) صاعديه :

مدرسه ي سعيديه (سعديه ) دراواخرقرن چهارم هجري درحدود سال 390 هجري توسط امير نصربن ناصرالدين سبکتگين ، برادر سلطان محمود غزنوي و به هنگام حکمراني خراسان براي قاضي ابوالعلاء صاعد ، باتحمل مخارج بسيار و وقف ضياع و عقار فراوان بر آن بنا کرد، درتاريخ يميني آمده :

«… و امير نصر به مذهب امام ابوحنيفه رحمه الله متمسک بود و به تربيت اصحاب وتمشيت کار متحنفه ، متبرک و درجوار قاضي ابوالعلاء (صاعد) مدرسه اي ساخت و اموال بسيار در عمارت آن صرف کرد و ضياع و عقار فراوان برآن وقف فرمود و اين بقعه از وي ذکري باقي و صدقه اي جاري شد و فوايد وعوايد آن خير به عامه علما و متفقه برسيد …»

ريچارد بوليت؛  اين مدرسه را اولين مدرسه حنفي هاي نيشابور مي داند که براي ابوالعلاء صاعد، بنيانگذار خاندان صاعدي در سال 390هجري ساخته شد

سبکي نيز به اين مدرسه در نوشته هايش اشاره مي کند واز آن به نام «مدرسه ي سعديه « ذکر مي کند و آن را جزو چهار مدرسه مهمي مي داند که در نيشابورقبل از تاسيس نظاميه براي قاضي صاعد بنا شده است .

در ايام سلطنت محمود غزنوي ، قاضي ساعد به عنوان مدافع اعتماد درست و ثبات اجتماعي مورد توجه سلطان بود و سلطان اورا به تعليم شهزادگان جوان ، مسعود و محمد گماشت ، از رويدادهاي مهم در زندگي اجتماعي قاضي صاعد ، منازعه ي طولاني او بر سر قدرت در شهر نيشابور با کراميان بود که اين منازعه سرانجام به نفع قاضي صاعد خاتمه يافت

در برخي تحقيقات جديد از مدرسه اي بنام « صاعديه «ياد شده که به دست خاندان صاعدي اداره مي شد ولي چنين به نظر مي رسد که مدرسه «صاعديه « که در تاريخ بيهق بيان شده که ابوسليمان فندق بن ايوب ،جد ابوالحسن علي بن قاسم بيهقي در آن فقه تدريس مي کرده است ؛همان مدرسه اي باشد که نصربن ناصرالدين سبکتگين سپه سالار در خراسان از قبل محمود بن سبکتگين در سال 389هجري در جوار قاضي ابوالعلا ء صاعدبن محمد ساخت و بعضي مآخذ نام آنرا «سعديه « ضبط کرده اند . در المنتخب من السياق نوشته فارسي وقتي که از خانواده صاعدي ياد مي شود ، به صورت رسمي نامي از «مدرسه صاعديه «برده نمي شود. به عنوان نمونه وقتي از شرح حال ابوالحسن الاسماعيل السراج سخن به ميان مي آورد ، مي گويد که پس از مرگش ،قاضي الامام ابوالقاسم منصوربن صاعد بر وي نماز گزارد و در مدرسه ي جد او ، دفن شد  که منظور از مدرسه جد منصور بن صاعد ، همان مدرسه است که براي قاضي صاعد ساخته بودند و بعيد به نظر مي رسد که در آن واحد دو مدرسه به نام وي وجود داشته بوده است . شايد بتوان گفت که اين يک نوع تخليط در اسامي مي باشد .

مدرسه حنفي هاي صاعديه يا سعيديه (سعديه)، همچون ديگر مدارس اين دوره ،محل برگزاري جلسات درسي به خصوص املاي حديث بود ،که علماي حنفي مذهب خوش نامي در آن به تدريس مشغول بودند که مي شود از افراد زير نام برد :عبدالرحمن بن محمد بن عمر و زيادي (قاضي ابوالقاسم ؛ فوت 470 هجري ) که از علما و فقهاي خوشنام اين مدرسه بود که شغل قضاوت داشت . وي در سال 404 هجري ، زماني که قاضي ابوالعلاء صاعدي به سفر حج رفته بود، به عنوان جانشين وي در مدرسه ي او خدمت مي کرد

از مدرسين ديگر اين مدرسه ،ابن قاضي ابوالقاسم بود که چندي در زمان پدرش منصب قضاوت را به نيابت از او به عهده داشت و سپس قاضي القضات نيشابور شد و دو سال در مدرسه قاضي ساعد ، درس داد ،او در مذهب ابوالحنيفه درجه ي فتوا داشت و ديوان مظالم سلاطين را اداره مي کرد

از خاندان صاعدي چند نفر که جزو طبقه ي علما و فقها و مدرسان بوده اند و در اين مدرسه سمت تدريس داشته اند در منابع و مآخذ ذکر شده از جمله ابوالعلاء صاعدبن منصوربن اسماعيل و عبدالملک صاعدي (متوفي 501ه)را بايد نام برد

مدرسه ي ابن رضوان يا مدرسه ي فقيه سمرقندي:

مدرسه ابن رضوان در سال 390 هجري توسط حسن بن داوود بن رضوان ابو علي فقيه سمرقندي در نيشابور تاسيس شد، ابو علي در خراسان و عراق ؛ فقه آموخت ، و در بصره «سنن ابو داوود» را از ابن داسه شنيد و سپس به نيشابور بازگشت و دراين شهر اقامت کرد و مدرسه اي به نام خودش را ساخت و پنج سال درآن تدريس کرد . وي دراين مدرسه «سنن ابوداوود »را روايت مي کرد و تا زمان وفاتش در سال 395 هجري به همين منوال بود.

مدرسه ي ابو علي حسيني:

ابوعلي حسيني متوفي به سال 393 هجري ، از عالمان علم حديث بود که براي تدريس ، مدرسه اي درنيشابور بنا کرد و گفته اند که هزار شاگرد براي تعليم درمجلس او حاضر مي شدند.

مدرسه ي فقيه نيشابوري :

النيشابوري فقيه معروف شافعي بود وي در سال 396 هجري در نيشابور وفات يافت .براي اين فقيه مدرسه اي مدرسه اي در نيشابوراحداث کردند که در آنجا تدريس کند.

مدرسه ي کوي زنبيل بافان (مدرسه ي تباني):

سلاطين غزنوي هميشه درتلاش وکوشش بودند تا محتشمان طبقات مذهبي و حقوقي در خراسان را به سوي خود بکشانند و به خدمت بگيرند. يکي از خاندانهاي مهم اين دوره ، خاندان تباني بود که حنفي مذهب بودند و کارشان در ايام دولت ساماني بالا گرفت، محمود غزنوي در سال 385 هجري فقيه ابو صالح تباني را به آمدن به غزنه دعوت کرد تا در آنجا امامت اصحاب ابو حنيفه را عهده دار شود ، فقيه تباني به غزنه آمد و در مدرسه آنها تدريس کرد، ابو صادق تباني ،خواهر زاده ي ابو صالح توسط حسنک وزير با چند تن از علماي نيشابور در بلخ به خدمت سلطان محمود غزنوي رسيدند، پس از بازگشت ابو صادق به نيشابور ، در مدرسه اي که حسنک پس از باز گشت از سفر حج در سال 414 ه در کوي زنبيل بافان براي او بنا کرد، مستقر شد، اما از حسنک قول گرفت که  سلطان پس از فراغت از سفر جنگي او را به غزنه بخواند ، اين وعده تحقق يافت و براي ابو صادق مستمري ماهيانه اي مقرر شد، و اندکي پس از آن منصب قاضي القضاتي ختلان به او داده شد.

مدرسه ي سهل صعلوکي:

تاريخ بناي مدرسه سهل صعلوکي دقيقا مشخص نيست ، با توجه به فوت سهل صعلوکي که در سال 404 هجري رخ داد، احتمالا تاسيس اين مدرسه به قبل از اين تاريخ بر مي گردد. تنها جايي که سراغ داريم مستقيم از مدرسه ي سهل صعلوکي در آن ياد شده است در کتاب منتخب السياق است که در شرح حال ابوبکر المزکي که از مکثرين و علماي بزرگ بود ، آمده است :

« وقتي وي در سال 474 ه فوت کرد امام ابو سعيد قشيري در مدرسه «سهل صعلوکي » بر جنازه ي او نماز گزارد و در پشت مدرسه در کنار پدرش به خاک سپرده شد.»

ابوالطيب ابو سهل محمد بن سليمان بن محمد صعلوکي ، فقيه و مفتي و متکلم و نحوي و اديب قرن چهارم بود ،وي از اهالي اصفهان بود و براي کسب علم به بغداد رفت و سال ها در بصره تدريس کرده و سپس به اصفهان بازگشت و مدتي در آنجا بماند. وپس از مرگ عمش ،ابوطيب احمد در 337 ه به نيشابور آمد وودراين شهر به تدريس پرداخت.

درباره ي سهل صعلوکي گفته شده است که وي رياست دنيايي و رياست ديني را با هم جمع کرده است و ودر آن ايام به او لقب «شمس السلام» داده شد. سهل از پدرش ابو سهل حديث شنيد و علم فقه آموخت و در نزد وي فارغ التحصيل شد و پيش چند تن از دانشمندان ديگر نيز درس خواند ، ابوبکر بيهقي و حاکم نيشابوري و ديگر فقيهان نيشابور از او روايت حديث کرده اند .مجلس درس ابو الطيب نسبت به ديگر مدرسان بسيار پر جمعيت بود به طوري که به عنوان يک واقعه آمده که شب جمعه ، بيست و سوم محرم 387 هجري ، بيش از پانصد طالب علم در مجلس درس او حاضر شدند ، ابو الطيب درس را املاء مي کرد و فقيهان دانش پژوه مي نوشتند.

ابوطيب مدت ها قاضي القضات بود و عهده دار منصب هاي فتوي و قضا . وفات ابو طيب سهل صعلوکي در سال 404 ه اتفاق افتاد ولي مدرسه اش تا سال 474 هجري همجنان داير بود چرا که در همين سال (474) که ابوبکر زکرياي مزکي فوت کرد در مدرسه ي سهل صعلوکي براو نماز گزاردند و او را در پشت همين مدرسه دفن کردند.

مدرسه ي ابو سعد خرگوشي نيشابوري (ابو سعد زاهد):

سابقه ي تاسيس مدرسه ابو سعد خرگوشي نيشابوري به قبل از سال هاي 406 و 407 هجري بر مي گردد چرا که سال فوت ابو سعد را در اين سال ها ذکر کرده اند.

موسس اين مدرسه ، عبدالملک فرزند ابو عثمان محمد بن ابراهيم خرگوشي نيشابوري مشهور به ابو سعد زاهد و ابو سعد واعظ مي باشد  که از علماي متصوفه قرن چهارم هجري نيشابور است که هم ارشاد و وعظ و تذکير مي کرد و هم تدريس و تاليف داشت.

تاريخ تولد ابو سعد بر ما معلوم نيست ولي بايد پيش از سال 321هجري بوده باشد.  ابو سعد فقه را از ابوالحسين الماسرجسي آموخت ، آنگاه جاه و مقام را رها کرد و پيوسته با زاهدان مجالست کرد و ملازم عابدان گرديد . وي در سفري که به مکه داشت مدتي مجاور آن ديار گرديد سپس به خراسان و شهرش نيشابور بازگشت و ملازم خانه ي خويش شد و از دستاوردهاي خويش کسب روزي مي کرد . ابوسعد در حرفه ي کلاه دوزي سر رشته داشت و کلاه هاي بلند نمدين درويشان و تکيه نشينان را مي دوخت وبه ناشناسان مي فروخت تا کسي نداند کار او است.

ابو سعد در نيشابور جاه و مال و مقام خود را در راه فقيران و مستمندان دور از وطن و مجاهدان و گسستگان از دنيا بذل مي کرد.او در قحطي وحشتناک سال 401 هجري که در نيشابور رخ داد به مصيبت زدگان رسيدگي مي کرد.

ابوسعد زاهد در نيشابور در بازارچه ي محله ي خرگوش علاوه بر تاسيس مدرسه ، بيمارستاني هم ايجاد کرد و جمعي از ياران خود را مامور درمان بيماران ساخت و پزشکاني را که در دسترس داشت ، با دارو سازان به آنجا آورد. وي همچنين به ساختن پل ها ، مساجد ، حوض ها و بناهاي عام المنفعه ي ديگر دراين شهر پرداخت.

در مدرسه اي که ابو سعد زاهد در محله ي خرگوش بنا کرد افرادي به تحصيل و تدريس اشتغال داشتند که نام دونفر  از آن ها در کتاب المنتخب السياق ذکر شده است . يکي از آن ها ابوبکر فرزند فنجويه اصفهاني در گذشته به سال 428 هجري است که از حافظان روزگار خويش بود و در ميان هم دوره اي هاي خود از يکه تازان حديث به شمار مي رفت. وي در لباس بازرگاني به نيشابور آمد و براي اهل بلد خويش از خويشاوندان اين شهر امالي چند نوشت و به اصفهان بازگشت و در آنجا براي کسب حديث ، جنبشي به وجود آورد و سپس به نيشابور بازگشت و در مسجد الحاکم نيشابوري ملازم شد و از درس وي و ديگران استفاده کرد و سپس به هرات و ماوراءالنهر سفر کرد و در انتها به نيشابور بازگشت و مشغول تاليف و تدريس شد و در مدرسه ي ابي سعد زاهد در سکه ي خرگوشي املاي حديث داشت که گروه زيادي از نزد او فارغ التحصيل شدند.(فوت 418 ه )

از ديگر کساني که در مدرسه ي ابو سعد زاهد خرگوش منصب تدريس داشت و قبل از ابوبکر فنجويه در اين مدرسه تدريس مي کرد ، ابي الحازم العبدوي بود..

وفات ابو سعد را به اختلاف 407هجري و 406 هجري ذکر کرده اند. در تعزيه اش مجلس ها بر پا کرده اند و نه تنها مسلمانان که اهل ذمه نيز در مرگش سوگوار شدند ، جسدش را در خانقاهش در کوي خرگوش به خاک سپردند و تربتش زيارتگاه مردمان شد که بدان توسل مي جستند و و از آن شفا مي طلبيدند .

کسان زيادي از او روايت کرده اند که نام 13 تن از آن ها در منابع موجود است ، وي تاليفات زيادي داشته ولي آن چه در کتاب هاي جهان مانده عبارتند از «شرف النبي « در سيره ي رسول اکرم و « تهذيب الاسرار « در تصوف و « البشاره و النذاره «در تعبير رويا که هر سه کتاب به زبان عربي مي باشد.

 

مدرسه ي ناصحيه :

نام مدرسه ناصحيه در شرح حال دو نفراز مدرسان اين مدرسه آمده است، موسس  اين مدرسه فقيه ، ناصح الدوله بود و مدرس اول اين مدرسه عبد الواحد بن اسماعيل بن پوشنگي، نام داشت که فقيهي فاضل و پرهيزگار و دين دار بود که علوم فقه را نزد ابو ابراهيم ضرير فقيه خواند و نزد او فارغ التحصيل شد و فوت او در سال 408 هجري رخ داد.

مدرس ديگر اين مدرسه ، فراوي صاعدي نيشابوري (ابو عبدالله عثمان ابن فضل ) ملقب به فقيه الحرم بود که در سال 530 هجري درگذشت .وي نزد کمال الدين امام الحرمين شاگردي نمود و با اينکه مردي فقيه و محدث و واعظ بود ، در ميان متصوفه مي زيست. او ضمن سفر حج، دربغداد مجلس وعظ برقرار کرد . فراوي در مدرسه ي «ناصحيه ي نيشابور « تدريس مي نمود و در مسجد مطرز هم اقامت داشت.

بوليت در کتاب اعيان نيشابور، ناصح الدين موسس اين مدرسه را يکي از القاب ابو محمد فندروجي ذکر مي کند که يکي از نايبان نظام الملک به شمار مي رفت.

مدرسه ي ابو اسحاق اسفرايني :

اين مدرسه همان گونه که از نامش پيداست براي استاد ابو السحق اسفرايني ساخته شده است و تاريخ تاسيس آن به قبل از نظاميه ميرسد.

ابراهيم بن محمد مهران اسفرايني ملقب به رکن الاسلام فقيه شافعي و متکلم اصولي بود که بسياري از مشايخ نيشابور، کلام و اصول را از او ياد گرفته بودند. وي در اسفراين متولد شد و در عراق به کسب علم پرداخت و سپس در نيشابور به تدريس پرداخت. در همين شهر بود که برايش مدرسه اي ساختند   که در آن به تدريس و گفتن حديث پرداخت که پيش از آن در نيشابور نظير آن ساخته نشده بود.

براي ابواسحق مجلس املائي هم در مسجد عقيل نيشابور بعد از ابو طاهر زيادي در سال 410 ه تشکيل دادند که در مجلس او حافظين و مشايخ و اهل علم حاضر مي شدند و بدين گونه دو سال در بعد از ظهر هاي پنج شنبه و جمعه ها حديث مي گفت .او را در حديث مورد وثوق و اطمينان مي دانستند. وي فقيهي مجتهد و متبحر در علوم، کوشا در عبادت و پرهيزکار و خويشتن دار بود.

وي مناظره کوتاهي با قاضي عبدالجبار معتزلي درباره ي مشيت الهي و معصيت بندگان داشت که قاضي معتزلي را به سکوت کشاند. ابواسحق در کنار باقلاني و ابن فورک از استحکام بخشندگان به کلام اشعري بود.

قشيري در نزد وي علم و کلام بر طريق اشعري خوانده بود. ابو اسحاق اسفرايني در روز عاشوراي سال 418 هجري فوت کرد و جنازه اش را به مقبره حيره منتقل کرد و در آنجا دفن شد.

از ديگر مدرسان مدرسه ي اسفرايني حافظ ابوبکر احمدبن حسين بيهقي را بايد نام برد که به تدريس فقه و حديث در اين مدرسه اشتغال داشت وي بيش از همه ي مردم به ياري مذهب شافعي برخاست و نخستين کسي بود که آراء و اقوال امام شافعي را جمع کرد.

مدارس خواجه ابوالقاسم :

خواجه ابوالقاسم علي بن محمد بن الحسين بن عمرو از بزرگان و متمولين ناحيه ي بيهق در نيشابور بود که براي 4 طايفه کرامي، شيعه، حنفي، شافعي در اوايل سده ي پنجم، چهار مدرسه ي بزرگ ساخت . نخست براي امام ابوالقاسم عبدالعزيز بن يوسف بيهقي جد ابوالحسن بيهقي، دانشمند معروف قرن ششم و براي طايفه ي حنفي که تا اواخر قرن ششم از آبادي آن خبر داده اند. دوم براي شافعيه به نام امام ابوالحسن حناني واعظ ( متوفي 416 ه) که آن هم در قرن ششم آباد و قبر حناني در آن واقع بود. سوم براي طايفه ي کرامي به نام ابو عسکرعبيدالله وابو سهل پسران ابوذر المطوعي (متوفي به سال 401 ه ) در کوي شاد راه نيشابور که در قرن ششم ويران شده بود.

چهارم براي سادات و اتباع ايشان، يعني شيعه و عدليه و زيديه به نام امام علي بن عبدالله بن احمد نيشابوري معروف به ابن ابي الطيب ( 418 ه ) در کوي اسفريس نيشابور.

اين مدارس که در دوره ي پادشاهي سلطان محمود غزنوي توسط خواجه ابوالقاسم ساخته شده بود، با واکنش منفي سلطان روبه رو شد، چنانکه مولف تاريخ بيهق آورده که :

«صاحب بريد،اقدامات خواجه را به اطلاع سلطان محمود غزنوي مي رساند و سلطان غلامي گسيل مي دارد تاخواجه را به حضرت غزني بياورد هنگامي که او در سال 414 هجري نزد سلطان محمود مي رود، مورد عتاب و سرزنش قرار مي گيرد و سلطان محمود مي گويد چرا تنها مذهبي را که خود به آن معتقد هستي ، ياري نمي کني و براي ائمه ي آن مدرسه بنا نمي نمايي و اگر شخصي براي چند طايفه مدرسه سازد، بر خلاف معتقد خود عمل نموده و کسي که مرتکب اين کار شود. اقدامات او را نه براي تقرب به حق تعالي ، بلکه از روي ريا و خدعه بايد دانست ، سرانجام با شفاعت عده اي از بزرگان از خشم سلطان رهايي يافت.»

 

 مدرسه خفاف ( فريابادي ) :

نام اين مدرسه در شرح حال ابوصادق عبدالعزيز الخفاف (عبدالعزيز بن محمد بن احمد بن محمد بن شعيب بن صالح ابو صادق ابن ابي الوفا ) الواعظ الفريابادي الخفاف آمده و گفته شده که وي فردي فاضل از خاندان علم و حديث بود و از عمش ابو سعد خفاف فقيه و ابي جعفر خلقاني حديث کرد .

حسکاني گويد : نزد او در مدرسه اش قرائت حديث کردم و او (ابو صادق) در جمادي الاخر سال 428 هجري فوت کرد و ابوالقاسم کريزي از وي روايت مي کرده است .

خفاف از کساني بوده است که حديث را با اسناد عالي روايت مي کرده است. از اين مدرسه به نام فريابادي هم در برخي تحقيقات ياد شده است .

مدرسه ي سراجان :

اين مدرسه گويا قبل از عصر سلجوقيان در بازار سراجان نيشابورساخته شده است و در آغاز عصر سلجوقيان ، طغرل در سال 437 هجري آن را تعمير کرده است و احتمال اينکه از اساس ساخته ي دست طغرل باشد بسيار بعيد به نظر مي رسد ، زيرا ابوعلي فارمدي در آغاز طالب علمي خويش در اين مدرسه سکونت داشته ، که مقارن نخستين سالهاي ورود بوسعيد به نيشابور بود و اگرتولد او را 405يا 407هجري بدانيم و اين اتفاق در 20 سالگي براي فارمدي روي داده باشد باز بايد بپذيريم که اين مدرسه در حدود سال 425 يا 427 هجري موجود بوده است .

ناصر خسرو در سفربه نيشابور، خود شاهد بنا يا تعمير ان بوده است :

«روز شنبه 11 شوال(437) در نيشابور شدم، چهارشنبه آخر اين ماه کسوف بود و حاکم زمان، طغرل بيک محمد بود برادر چغري بيک و بناي مدرسه اي فرموده بود، به نزديک بازار سراجان و آن را عمارت مي کردند و او خود به ولايتگري به اصفهان رفته بود بار اول، و دوم ذي القعده از نيشابور بيرون رفته در صحبت خواجه موفق که خواجه سلطان بود.»

به نظر مي رسد که نام مدرسه از محل آن که نزديک بازار سراجان بوده گرفته شده است. در برخي تحقيقات جديد از اين مدرسه بنام مدرسه ي سلطان و سلطانيه و مدرسه ي طغرل هم ياد شده است .

در مدرسه ي سراجان، طالبان علم از نقاط مختلف وارد مي شدندو ساکن مي شدند و به تحصيل مشغول مي شدند که نمونه ي آن خواجه بوعلي فارمدي است که در اسرار التوحيد آمده:

«خواجه امام بو علي فارمدي گفت که من در ابتداي جواني به طالب علمي بودم، در نيشابور به طلب علم از مدرسه ي سراجان ، که پس از آمدن ابو سعيد ابوالخير به او معتقد شدم.»

در کتاب مدارس علميه  قبل از نظاميه آمده که مدرسه ي سراجان قبل از سال 463 هجري در نيشابور تاسيس شده و استناد وي به يکي از ساکنين اين مدارس و به نام ابو الفرح غندجاني است که در سال 465 هجري در اين مدرسه بيمار شد و فوت کرد. او در فهرست خود، اين مدرسه را جزو مدارس بعد از تاسيس نظاميه آورده است.

مدرسه ي زعفراني :

ابو عثمان سعيد الزعفراني در سال 427 ه ق . فوت کرد و در مدرسه اش دفن شد.

مدرسه ي ابو حاتم الخطبي توني ( مدرسه ي چهار سوي کرمانيان) :

اين مدرسه را محمد بن اسحاق بن عمر توني الخطبي (امام ابو حاتم ) در چهارسوي کرماني هاي نيشابور بنا کرد. اصل ابو حاتم از کوره ي تون بود ، وي علم اصول را تحصيل کرد و فوايد اين علم را به تاليف درآورد وي مسافرت هاي زيادي کرد، در عراق فقه و اصول خواند، به مکه رفت و حج گذاشت، سپس به شام و بيت المقدس مسافرت کرد و سپس به نيشابورآمد و مدرسه اي در چهارراه کرماني ها تاسيس کرد. فوت او را در سال 448 هجري نوشته اند  و محل دفن او را در شاهنبر  نيشابور، وي از سران فرقه ي کراميه بود.

مدرسه ي ابو سعد استر آبادي:

اين مدرسه که پيش از سال 448 هجري در نيشابور تاسيس شد متعلق بود به اسماعيل بن علي بن المثني ابو سعد الاسترآبادي واعظ ،الصوفي العنبري که در سال 375 هجري در اسفراين متولد شد و در سال 448 هجري در بيت المقدس وفات يافت. هر چند سبکي بناي اين مدرسه را که براي اصحاب شافعي بود و منسوب است به ابو سعد استر آبادي به قبل از 440 هجري مي داند چرا که وفات ابو سعد را در 440 هجري ذکر کند.

وي ازپدرش و همچنين از علي بن حسن حيويه روايت حديث کرده است و احمد بن ابو جعفر قاضي و ابوبکر خطيب حافظ بغدادي و ديگر محدثان از وي نقل کرده اند.

ب- مدارس همزمان با تاسيس نظاميه ي نيشابور وبعد از آن :

مدرسه ي ابوسعد مستوفي :

مدرسه ابوسعد مستوفي براي حنفيان نيشابور تاسيس شد. اين مدرسه شايد همزمان با نظاميه تاسيس شده باشد . يعني در حدود450 هجري 

مدرسه سوري (سيوري )

مدرسه سوري در محله ي باب عزره واقع بود، در همان محلي که مدرسه قشيري هم وجود داشت در مورد ريشه ي اين مدرسه زياد اطلاع دقيق وجود ندارد، احتمالا نام مدرسه به نام داماد ابوعثمان صابوني  يعني ابوبکر محمد بن محمود بن سورتميمي باشد . هر چند برخي محققان معاصر احتمال آنکه اين مدرسه از بناهاي سوري ين المعتزباشد را مطرح کرده اند.

ما از وجود مدرسه سوري در شرح حال سه تن که به اين مدرسه منسوب بوده اند اطلاع مي يابيم، که در دو مورد بنام مدرسه ي «سيوري» و در يک مورد بنام مدرسه ي «سوري» ياد شده است. در شرح حال محمد بن اسحاق بحاثي( ابو جعفر قاضي زوزني ) متوفي به سال 463 هجري آمده که وي از فضلاي معروف بود و صاحب تاليفات سودمند و متعصب به اهل تسنن و در مدرسه ي «سيوري» که در باب عزره قرار داشت ساکن بود و نسخه اي از کتاب «غريب الحديث » متعلق به ابو سلمان خطابي را نوشت و آنرا نزد ابوالحسين الغافر به شيوه ي قرائت سماع ، خواند و براي تصحيح و اتقان آن را نزد حاکم ابو سعد بن درست قرائت کرد. ياقوت حموي ، شغل وي را نساخي ذکر مي کند و مي گويد که وي علاوه بر نوشتن کتاب غريب الحديث ، کتاب « يتيمه الدهر» را در 5 جلد نوشت و به سي دينارنيشابوري فروخت.

در شرح حال احمد بن محمد امام ابوالعباس شقاني که متکلم و صوفي و يگانه ي زمان خود بود،آمده است که وي در مدرسه ي «سوري « ساکن بود و علماي زيادي نزد وي فارغ التحصيل شدند و راه و روش او درعلم کلام مورد رضايت اهل تحقيق بود(فوت 458 ه). 

و در شرح حال ابوبکر بيهقي خسروجردي که از بزرگان اصحاب الحاکم بود و فردي حافظ ، فقيه و اصولي بود نيز از وجود مدرسه ي «سيوري « ياد شده است و بيان شده که او هم در مدرسه ي سيوري که در باب عزره واقع بود نزول کرد و ساکن شد.( وفات 458 ه ) 

با توجه به اين شرح حال ها،اولا به وجود مدرسه اي به نام سيوري (سوري) در باب عزره  نيشابورپي مي بريم ونيزاين که اين مدرسه جايگاه هايي براي سکونت افرادي که از نقاط ديگرمي آمده اند ، داشته و ثالثا اين که اين مدرسه ي شافعي مذهب حداقل تا سال 463 هجري مفتوح بوده و قبل از سال 458 هجري بنيان گذاري شده است .

مدرسه ي مشطي:

صاحب اين مدرسه ابوالعباس مشطي است. وي به طور کامل گمنام بود و در کتاب المنتخب من السياق شخصي به اين نام موجود نيست. اين مدرسه قبل از سال 454 هجري تاسيس شده است. از وجود اين مدرسه در شرح حال مدرسان و کساني که در آنجا مجالس املاء داير کرده بودند ويا ساکن اين مدرسه شده بودند مطلع مي شويم و اين شرح حال ها در کتاب المنتخب من السياق آمده است.

در شرح حال محمد بن محمد بن زيد علوي حسيني بغدادي آمده که وي فردي فاضل و ديندارو مورد وثوق بود واسباب و ضياع و مستغلاتي درسمرقند داشت و صاحب سرمايه و تجارت بود واهل حديث هم بود و کتاب هايي درباره ي حديث نوشت و به صورت فرستاده و رسول وارد نيشابورشد و در «مدرسه ي مشطي « منزل کرد ومشايخ استادان از وي حديث شنيدند و در دو جامع برايش مجلس املا بر پا کردند و وي مصنفاتش را بر مردم قرائت کرد، سپس به سمرقند رفت ودرآنجا کشته شد.(480 ه ) 

در شرح حال احمد بن موسي بن احمد بن منصورابوسعد المقري الشاماتي نيزاز اين مدرسه ياد شده و گفته شده که اين شيخ فاضل ومشهور ومورد وثوق که ازبزرگان عالم درعلم قرائت بود ومتصرف درامور، به جهت حسن کارداني و کفايتش، مشايخ نيشابور وي را مدت ها براي نيابت رياست برگزيدند، وي ازعلمايي چون ابوطاهر بن خريمه و ابوبکر جوزقي ومخلدي حديث شنيد و براي او درمسجد ابوعبد الرحمن سلمي در سال 441 هجري بعد از نمازدرروزجمعه ، مجلس املا داير کردند که سال ها به املاي حديث پرداخت و سپس در»مدرسه ي مشطي» اين مجلس را برپا کرد. فوت او در سال 454 هجري در 78 سالگي در نيشابور اتفاق افتاد.

علي بن حسيني مروزي نيز که از مردم مرو بود و سرانجام در مرو به سال 464 هجري در گذشت از کساني بود که در سال 457 هجري در «مدرسه ي مشطي» ساکن شد و به روايت حديث پرداخت.

از ديگر مدرسان مدرسه ي مشطي مبارک واسطي ( مبارک بن محمدبن عبدالله ابوالحسين ابن السوادي الواسطي) بود که مردي فاضل وازارکان محدثان و فقها واز حافظين درمذهب وخلاف بود که در بغداد نزد علي القاضي ابي الطيب درس خواند و سپس به نيشابورآمد ودر»مدرسه ي مشطبيه» تدريس کرد ودرسال492 هجري درسن 78 سالگي فوت کرد، چنان که سبکي بيان مي کند اين مدرسه را که در چهار مورد کتاب المنتخب من السياق به نام «مشطي»و «مشطيه «ذکر شده ، به عنوان دليل بيان مي کند بايد نام «مدرسه مشطي « باشد نه « مشطبيه «.

مدرسه ي ابوالحسن المتوي ( متويه )

در کتاب السياق ضمن شرح حال نخستين مدرسي که در آنجا تدريس مي کرده از اين مدرسه ياد شده است. عبدالغافر او را چنين معرفي کرده است : علي بن احمد المتوي استاد امام ابوالحسن که در مناظره و تذکير صاحب سخن ؛ و در اين دو رشته به مرتبه اعلي رسيده بود. در نيشابور براي او مدرسه اي بنا کردند، و او را در آنجا ساکن نمودند، وي در آنجا به تدريس پرداخت و بسيار خوش بيان و آگاه بر تصرف و در نزد عام و خاص سخنانش پسنديده بود. وي از ارکان دانشمندان نيشابور بود. امالي و حديث شنيد و به سال 444 هجري در گذشت.

مدرسه ي بيشکي(2) يا منشکي:

اين مدرسه در شهر نيشابور و قبل از سال 453 هجري به دست استاد ابو منصورعبدالرحيم بن محمد بيشکي واعظ اصولي که از اصحاب شيخ محدث ابو عبدالله حاکم بود، تاسيس شد و بيشکي و اصحابش در آن حضور مي يافتند، بيشکي موقوفاتي براي اين مدرسه اختصاص داد و خود در آن به تدريس پرداخت. وي اهل رياست و برخوردار از بزرگي و ثروت بود و لغوي بزرگ و معروف ، اسماعيل جوهري ، کتاب الصحاح را براي وي تاليف کرد.

نويسنده ي کتاب اعيان نيشابور نام موسس اين مدرسه را ابوسعيد صديق بن البيشکي ذکر کرده و او را از اصحاب فرقه ي کراميه دانسته و فوتش را در سال 486 هجري بيان کرده است.

مولف کتاب مدارس علميه قبل از نظاميه نام مدرسه را «منشکي « و موسس آن را « صديق بن عبد الرحمن منشکي « در گذشته به سال 486 ه نوشته است  که البته با توجه به کتاب المنتخب السياق که هر دو نام را ذکر کرده و پسوند بيشکي را آورده ، مدرسه ي بيشکي درست تر به نظر مي رسدهر چند که در نام دو موسس که هر دو نفر از اصحاب شيخ ابو عبدالله حاکم بوده اند و تفاوت فوت آن ها حدود 32 سال مي باشد، چندان اطلاع دقيقي در دست نيست . ياقوت همان گونه که ذکر شد ابو منصور متوفي 453 هجري را موسس اين مدرسه ذکر کرده است . ذبيح الله صفا با استناد به گفته ي ياقوت ، مدرسه را متعلق به استاد موسس اين مدرسه ذکر کرده است . ذبيح الله صفا با استناد به گفته ي ياقوت ، مدرسه را متعلق به استاد عبدالرحيم بن محمد بيشکي متوفي 453 هجري مي داند. 

مدرسه ي احمد ثعالبي:

اين مدرسه قبل از 474 هجري تاسيس شد. تنها موردي که ذکري در آن از اين مدرسه به ميان آمده در شرح حال اديب شاماتي در کتاب المنتخب السياق مي باشد که بيان مي دارد : محمدبن محمد بن احمد الاديب ابو جعفر الشاماتي که فردي فاضل و پاکدامن بود و گروه زيادي از اهل ادب از نزد او فارغ التحصيل شدند و اسناد عالي از اصحاب اصم و عبدالله بن يوسف و الزيادي در زمينه حديث نزد او بود ، پس از اينکه در سال 474 هجري وفات يافت ، در « مدرسه ي احمد ثعالبي « دفن شد.

مدرسه ي حداد:

تنها شخص شناخته شده ي مربوط به اين مدرسه که نام اين مدرسه در شرح حال او بيان شده ، يک صوفي بود که خادم الفقرا در مدرسه ي حداد به شمار مي آمد. وي در سال 478 هجري فوت کرد، اين مدرسه با توجه به شرح حال احمد بن محمد الحافظ، ابوالعباس صوفي ، خادم الفقراي اين مدرسه ، به وضوح نشان دهنده ي اين است که اين مدرسه يک مکان صوفي نشين بوده است . 

مدرسه ي ابي علي علوي :

اين مدرسه را ابو علي الحسن العلوي تاسيس کرد و در آن پسرش ابوالقاسم علوي متوفي به سال 480 هجري تدريس مي کرد. امام علي ابوالقاسم علوي از خانواده هاي اهل علم بود که نزد شيخ الاسلام ابي عثمان صابوني فقه خواند و از وي و ديگران استماع حديث نمود. 

مدرسه ي ابوالحسن صندلي :

اين مدرسه مربوط به حنفي هاي نيشابور بود که براي شيخ ابوالحسن صندلي ساخته شد. ابوالحسن علي بن حسن بن علي صندلي ، يکي از مشاهير فقهاي حنفيه در قرن پنجم هجري نيشابور و صاحب نفوذ و شهرت و اعتبار بيش از حد معهود، وي حنفي معتزلي و واعظي خوش سخن بود و با سلطان طغرل به بغداد رفت و در بازگشت به نيشابور عزلت و انزوا گزيد.

وي هم به اعتبار مذهب فقهي ( حنفي) و هم به اعتبار مذهب کلامي ( معتزلي ) با شافعيه و اشاعره ي نيشابور از قبيل ابو محمد جويني و ابو المعالي جويني مخالفت ها و جنگ ها داشت و با ابو سعيد ابوالخير هم همين اختلافات را داشت. وي تفسيري بر قرآن نوشت و در سال 484 هجري و به روايتي 480 هجري در گذشت و در مدرسه ي خويش مدفون شد. صندلي منسوب است به شغل کفش فروشي ، و از خاندان صندلي ، عالمان بسياري برخاسته اند که بعضي هم نام اويند ولي از شافعيه اند مثل ابوالحسن علي بن احمد صندلي که از شاگردان ابو محمد جويني بود.

بوليت ، در کتاب اعيان نيشابور ، دو مدرسه ي جداگانه براي خاندان صندلي که هم نام يکديگرند ذکر مي کند ، يکي براي ابوالحسن علي الصندلي شافعي مذهب و ديگري ابوالحسن علي الصندلي حنفي مذهب که ضد اشاعره ي شافعي مذهب بود و مبادرت به درگيري هاي خونيني با شافعي ها نمود. مدرسه ي حنفي هاي نيشابور در درگيري هاي سال 556 هجري ويران شد.

مدارس نیشابور دردوره اسلامی

مدرسه ی عبادی و یا سالم نیشابوری:

این مدرسه که قبل از 497 هجری تاسیس شده منسوب است به دو نفر، یکی به اردشیر بن ابی منصور ابوالحسن الامیر العبادی، که یک امیر و صوفی بود که پس از ورود به نیشابور، در این شهر مجلس تذکیر بر پا کرد که مستمعین از حُسن ایراد کلام و سخنرانی اش به عجب در می آمدند. وی سپس از نیشابور خارج و به مرو و عراق سفر کرد و دوباره به نیشابور آمد و در این شهر منزل کرد و در مدرسه ای در کنار درب جامع منیعی که به وی منسوب است ، ساکن شد و در آنجا اقامت نمود.( فوت 497 ه )

و دیگری به سالم بن محمد بن احمد بن محمد جعفر بن سالم ابو نصر فقیه شافعی نیشابوری منسوب است که در باب جامع قدیم ساکن بود و در آنجا برای او مدرسه ای بود.

مدرسه ی حیری ( مدرسه ی رمجاریه ):

مدرسه  حیری متعلق است به صاعد بن محمد حیری  که در محله ی رمجار نیشابور قرار داشته است. صاعد بن محمد حیری از اصحاب ابی عبدالله بود و سپس به جانب استاد ابوبکر ابن هیصم کشیده شد و در نزد استاد ابوالحسن الهیصم به تحصیل تفسیر و معانی قرآن پرداخت ، وی پس از بازگشت به نیشابور ، متولی و سرپرستی مدرسه اش را که در محله ی رمجار واقع بود به عهده گرفت.

چنین به نظر می رسید، همانگونه که بولیت هم در لیست مدارس نیشابور بیان کرده ، صاعدبن محمد حیری در مدرسه اش اصول مذهب و عقیده ی کرامی ها را تبلیغ و تدریس می کرده است . بولیت به جای حیری ، الحبیری در کتابش ضبط کرده، که چندان درست به نظر نمی رسد.

مدرسه ی خاتون مهد عراق:

از مدرسه خاتون مهد عراق در کتاب تاریخ بیهق یاد شده است و بیان شده که:

«و خواجه ابوالفضل ابیهقی که دبیر سلطان محمود بن سبکتگین بود – استاد صناعت و مستولی بر مناکب و عوارب براعت – تاریخ آل محمود ساخته است به پارسی ، زیادت از سی جلد ، بعضی در کتابخانه ی سرخس بود ، بعضی در کتب خانه ی مدرسه ی خاتون مهد عراق رحمه الله به نیشابور»

خود ابن فندق مدرسه ی خاتون عراق و کتابخانه ی آن را مشاهده کرده است.

مدرسه ی امیر اسفهسالار:

سیف الدین امیر نصر محمدبن ابی الخیر خسروجردی، متوفی به سال 510 هجری بود که : ” او در نیشابور مدارس و مساجد ساخت و در خسروگرد و نیشابور رباطات و عمارات بسیار کرد. ”

در شرح حال ابی بکر الجنابذی ( گنابادی ) و محمد الرسولی که سمعانی در التحبیر و الانساب ذکر کرده نیز  نام این مدرسه بیان شده است.

مدرسه ی جوار مسجد رجاء :

این مدرسه برای یکی از سادات به نام امام یوسف بن جعفر نیشابوری ، توسط یکی از امرای سلجوقی بنا شد که هر روز جمعه ناصرالدوله ، ابوالحسن محمد بن ابراهیم سیمجوری به سلام و زیارت او می آمد.

مدرسه ی شحامی :

این مدرسه که احتمالا منسوب به طاهر شحامی است ، باید همان حظیره ی الشحامی باشد که در داخل مسجد منیعی واقع شده بود و برای آموزش حدیث اختصاص یافته بود.

از برخی سرگذشت های برجا مانده ی افرادی که در این مرکز آموزش حدیث درس می گفته اند ، از حظیره ی شحامی یاد شده است . فقط در شرح حال ابوالقاسم هروی انصاری است که نام “مدرسه ی شحامی ” آمده چنان که می خوانیم :«سعدبن ابی بکربن احمد محمد ابوالقاسم انصاری که مردی ملیح الشمایل بود و پدرش از مریدان خاص شیخ الاسلام اسماعیل صابونی بود، در یکی از ماه های سال پانصد و هفتاد و اند، به مرگ ناگهانی در “مدرسه ی شحامی “در گذشت.»

شحامی (446-533 هجری) که این مدرسه یا حظیره منسوب به وی و خاندانش است ، در علم شروط و نگارش حجت ها و وثایق از تمامی بزرگان سر بود و او کسی بود که عبدالغافر فارسی را بر شروع نگارش کتاب سیاق راهنمایی و تشویق کرد تا آنرا ذیلی بر تاریخ نیشابور الحاکم قرار داد. وی در کسب حدیث کوشید وی مردی بیدار و آگاه و صحیص السماع بود و نزد اساتید و شیوخ نیشابور به استملاء پرداخت و در اصفهان و ری و همدان و حجاز و بغداد و دیگر بلاد حدیث بسیار شنید و مدت بیست سال در حظیره ای که به ایشان منسوب بود ، مجلس املاء دایر کرد و در جامع نیشابور در حدود هزار مجلس ، املا کرد و از ابن جوزی برای جمیع مسموعاتش کسب اجازه نمود. وی نسبت به غریبان و واردان با احترام رفتار می کرد و بیماری آنان را مداوا می نمود و به آنها کتاب به امانت می داد ، سمعانی نیز از وی کسب حدیث کرده است.

مدرسه های رسمی دولتی در نیشابور

الف – شکل گیری مدرسه ی نظامیه نیشابور

پس از شروع نهضت مدرسه سازی در تمدن اسلامی ، می توان از دو گونه مدرسه نام برد. یکی مدرسه های خصوصی و غیر رسمی که توسط افراد نیکوکار یا خود عالمان دینی تاسیس شد و اموالی بر آن وقف می شد و نوع دیگر آم مدرسه های دولتی و رسمی بود که با بودجه ی دولتی تاسیس و اداره می شد و از امکانات رفاهی مناسبی برخوردار بود.

مدارس دولتی ، سال ها پس از تشکیل مدارس خصوصی سامان گرفتند، و در واقع این مدارس دنباله ی سیر تکاملی مدارس خصوصی بودند. اولین بنیانگر این گونه مدارس در جهان اسلام ، خواجه نظام الملک طوسی ( فوت485 ه ) وزیر آلب ارسلان ( 455 ه – 465 ه ) و ملکشاه سلجوقی ( 465 ه -485 ه ) بود .  و بعد از او ، این سنت مدرسه سازی دولتی ، توسط امیران ، شاهزادگان و دیگران تقلید شد و تداوم یافت. مدارس و مراکز علمی که به فرمان خواجه نظام الملک در ممالک شرقی اسلام و قلمرو سلجوقیان ایجاد گردید ، ظاهرا بر دو گونه بوده است ،یکی مراکزی که در حکم مدارس ابتدایی و متوسطه این دوره بود وعموما در شهرهای کوچک و آبادی های پر جمعیت تاسیس شده بود و دیگر مدارس بزرگی که به منزله ی دانشگا ه ها و مراکز تعلیمات عالی  بوده است و با امکانات وسیع و تشکیلات گسترده تری تاسیس شد  و از ضیاع و عقار و گرمابه ها و دکاکین و مستغلات و دیگر موقوفات فراوان بر آن وقف می شد 

خواجه نظام الملک در هر شهری از شهر های عراق و خراسان مدرسه ای ساخت . وی دارالعلم هایی برای فقیهان ،مدارس بزرگی برای عالمان و رباطهایی برای زاهدان ساخته است .

در هیچ یک از منابع  تاریخی  اشاره ای دقیق و صریح به شماره ی نظامیه ها نشده است . از بین نظامیه ها ، نظامیه بغداد و نیشابور دارای اهمیت بیشتری بودند 

ب- اهداف تاسیس نظامیه ها

مدارس نظامیه که در نیمه ی دوم قرن پنجم هجری در شهرهایی چون نیشابور ، بغداد ، هرات ، اصفهان ،روی و ….تاسیس شد، به دنبال یک سلسله اهداف مذهبی و سیاسی شکل گرفت که اهم آن ها را شاید بتوان در این موارد خلاصه نمود:

1- جبران سستی و ضعفی که در دوره ی قبل از نظام الملک ، یعنی در دوره ی صدرات عمید الملک کندری حنفی مذهب ، بر مذهب شافعیه غلبه کرده بود و خواجه نظام الملک که یک شافعی اشعری مذهب بود تمایل داشت که مذهب مورد علاقه ی خود ، یعنی شافعیه را از طریق تاسیس این گونه مدارس تقویت نماید.

2-علاوه بر تقویت مذهب شافعی در برابر دیگر مذاهب اهل سنت ، مهمترین هدفی که از تاسیس نظامیه ها مورد نظر بود، رقابت با شیعیان و بخصوص مقابله با تبلیغات و فعالیت های هنری و اجتماعی اسماعیلیان بود که از قرن چهارم ، قدرت را در شمال آفریقا و مصر بدست گرفته بودند و با ایجاد جامع الازهر در قاهره به تبلیغ و اشاعه ی عقاید شیعه ی هفت امامی می پرداختند که این خود نوعی چالش مستقیم سیاسی و مذهبی را نسبت به قلمرو متعارف مسلمانان بوجود می آورد و خطری نگران کننده برای اهل سنت بود . بنابراین شاید بتوان گفت که جنبش رسمی مدرسه سازی از سوی خواجه نظام الملک، واکنشی دیر هنگام ولی آگاهانه در قبال الازهر بود  تا از این طریق بتوانند با تربیت افرادی مبرز و جدلی ، جلو پیشروی و گسترش تبلیغات وسیع پیروان اسماعیلی و داعیان فاطمی را در قسمت شرق اسلام و حوزه ی خلافت عباسی و پادشاهان سلجوقی سد نمایند.

3- دیگر انگیزه ی خواجه نظام از تاسیس اینگونه مدارس ، تربیت گارگزاران اداری و سپردن سر رشته ی امور حساس دولتی و علمی و مذهبی بدست مدرسان و فارغ التحصیلان مدارس نظامیه بود تا از این طریق زمینه ی یک وحدت مذهبی را در این قسمت از دنیای اسلام فراهم سازند.

نظام الملک در مقابل فتنه انگیزان که از روی رشک به سلطان می گفتند که با پولهایی که وی در این خرج می کندمی توان لشکری آراست که قسطنطنیه را بگشاید، به ملکشاه گفت: با این کار سپاهیانی فراهم می کند و آنها را سپاهیان شب می گویند. همین که تو و سپاهیانت شب به خواب می روید، این لشکریان به شب زنده داری برمی خیزند.

دست راز و نیاز به درگاه خدای چاره ساز بر می دارند، تو را از جان و دل دعا می گویند، تو و سپاهیانت از برکت دعای آنان خوش و خرم می مانید، در حالیکه سپاهیانی که تو به آنها پشت گرمی ، تیر پرتاب آنها سیصد ذرع است و شمشیرشان به درازی 2 ذرع و مانند تو غرق عیش و عشرت می باشند

برای پاسخ به چنین نیازی بود که خواجه نظام المک تصمیم گرفت مدرسه هایی در شهر های مهم احداث نماید. سیاست زیرکانه ی وی چنین بود که :«اگر در شهری کسی را می یافت که در دانش سر آمد شده ؛ برای او مدرسه ای بنا می کرد و موقوفاتی برای مدرسه قرار می داد. در مدرسه ، کتابخانه تاسیس می کرد، اگر استعداد تدریس و تعلیم در دانشمندی می دید ، او را در کارهایش بی نیاز می کرد. گاهی چنین دانشمندی را به شهری که از زیور فضل برهنه بود روانه می کرد تا حق را پایدار و باطل را نابود کند.»

نظاميه ي نيشابور پيشتاز مدارس دولتي

شهر نيشابور با توجه به سوابق و موقعيت هاي مناسب و ويژه اش ، شايستگي آن را داشت که زادگاه نخستين مدارس اسلامي خصوصي و مدارس رسمي دولتي و مجمع دانشمندان ، محدثان و فقيهان باشد،

خواجه نظام الملک وزير مقتدرآلب ارسلان و ملکشاه سلجوقي که باني اولين مدارس دولتي در جهان اسلام مي باشد ، در روزگار جواني در نيشابور تحصيل علم کرده بود و با نيشابوريان و محيط علمي و فرهنگي اين شهراز نزديک  آشنا و دمساز بود  و شايد به خاطر همين شناختي که از استعدادهاي اين شهر داشت ، خاطرآلب ارسلان سلجوقي را نسبت به تاسيس نخستين مدرسه ي دولتي در اين شهر جلب کرد . وي علاوه بر تاسيس مدرسه اقدام به ساخت بيمارستاني هم دراين شهر کرد

در مورد بناي مدرسه ي نظاميه ي نيشابور آمده است که: (( گويند که گذارسلطان آلب ارسلان به نيشابور افتاد ، از درمسجدي گذشت ، جمعي از فقها را ديد که ژنده پوش بردر آن مسجد جمع اند  وهيچ اعتنايي به شاه و وزير و غيره نکردند ، نه تکريمي، نه تعظيمي ، نه حتي دعاي خيري . سلطان پرسيد : وزير ، اينها چه کاره اند ؟ نظام الملک پاسخ داد : طلبه ي علوم هستند که از هر کس شريف ترند ، از دنيا بهري ندارند و لباس هايشان گواه است که نادارند . وزيرحس کرد که سلطان از جواب او کمي دلش به حال آن طلبه ها سوخته است .گفت : اي سلطان اگراجازه فرمايي ما مدارس معتبر براي طلاب بسازيم . خوابگاهي براي اين محصلين تامين کنيم ، ماهانه جيره اي مقررشود که غم ناني نخورند و با خاطري آسوده تحصيل نمايند . سلطان اين فکر را پسنديد ، به فرمان اين وزير روشن ضمير در سراسر مملکت مدرسه ها بنا شدند ، ازبودجه اي که خرج آن از اختصاص وزير بود ،ده يک اش صرف اين کار شد و او اول کسي است که اين سنت حسنه را پايه گذاري کرد )) 

تاريخ تاسيس نظاميه نيشابوربه نخستين سالهاي سلطنت آلب ارسلان سلجوقي برمي گردد ،اگر چه در منابع قديم هيچ گونه اشاره اي به سال تاسيس نظاميه نيشابور نشده است ، ولي شواهد تاريخي صراحت دارد که تاسيس اين نظاميه چند سال پيشتراز نظاميه بغداد بوده است ، ابن خلکان تاسيس آن را پس از قتل عميد الملک در سال 456 هجري و اوايل سلطنت آلب ارسلان و آغاز وزارت خواجه نظام الملک دانسته و بيان داشته که خواجه توليت و خطبه ي اين مدرسه را به امام الحرمين جويني واگذاشت که او هم تا زمان فوتش در سال 478 هجري به مدت سي سال در مقام توليت و تدريس اين مدرسه قرار داشت . ناجي معروف در کتاب علماء النظامات تاسيس مدرسه ي نظاميه ي نيشابور را ده سال پيش از مدرسه ي نظاميه بغداد يعني در سال 448 هجري مي داند که استدلال او بر اساس گفته ي ابن خلکان که امام الحرمين اولين مدرس و متولي اين مدرسه به مدت 31 سال تا زمان مرگش (478) در مقام رياست و توليت و تدريس بود . به باور و اعتقاد نويسنده ي کتاب مدارس نظاميه رياست 30 ساله ي امام الحرمين براين مدرسه درست به نظر نمي رسد چرا که عميدالملک در سال 456 هجري به قتل رسيد و بعد از قتل وي خواجه نظام به صدرات  رسيد و فرمان تاسيس اين مدرسه را از آلب ارسلان گرفت و امام الحرمين تا زمان فوتش در 478 هجري فقط 22 سال بر منسب رياست و توليت و تدريس اين مدرسه بود. وي در مورد اينکه چرا نظاميه ي نيشابور با وجود چند سال سبقت بر نظاميه بغداد ، نتوانسته از نظر شهرت و اعتباربه پاي آن برسد ،دو دليل عمده را بيان مي دارد .

1- توجهات بيشتر شخص خواجه نظام الملک موسس و باني اين مدارس به نظاميه ي بغداد که اين شهر مرکز خلافت عباسي بود و ضرورت داشت براي تحت الشعاع قرار دادن جامع الازهر به آن توجه بيشتري شود.

2- ضربات پي در پي و بنيان برانداز ترکمانان غز و تاتار که يک باره شيرازه ي نيشابور را از هم گسيخت وسکنه ي شهر و ابنيه و آثارآن را به کلي محو و نابود کرد. درحاليکه اين حمله مدت زماني ديرترو درشرايطي ملايم تربربغداد وارد گرديد وآسيبي به مراکزعلمي ومدارس آن از جمله نظاميه ي شهر و مدرسه ي مستنصريه وارد نشد.

اهميت نظاميه ي نيشابور

نظاميه ي نيشابور، اولين مدرسه به سبک دولتي محسوب مي شد ، اگرچه پس ازتاسيس نظاميه ي بغداد ازشهرت اين مدرسه کاسته شد، ولي با همه ي اين احوال کسي نمي توانسته ازاين افتخارآن بکاهد که ابوالمعالي امام الحرمين ، استاد غزالي ،استاد بزرگ ( مدرس اعظم ) آن جا بوده است و امام غزالي نادره ي روزگار يک نفرازدانشجويان آموزشگاه نظاميه ي نيشابور بود که سپس به استادي درنظاميه ي بغداد و نيشابور رسيد و نيز بايد گفت که بدون شک بسياري از برنامه ها و نظامات معمول در نظاميه ي بغداد ؛ از نظاميه ي نيشابور اخذ شده است.

سازمان نظاميه ي نيشابور

مدرسه هاي نظاميه که در شهرهاي مختلف تاسيس شد، همگي داراي برنامه منظم ، مدير مسئول ، بودجه سالانه ، خوابگاه و کتابخانه وکلاس هاي درس بودند .

در اين مدرسه ها ،تعليمات نه تنها رايگان بود بلکه به طلاب نيازمند کمک هزينه هم مي دادند . وجود تعداد زيادي از دانشجوياني که براي کسب علم از شهر و ديار خود به سوي شهرهاي صاحب نظاميه سفرمي کردند ، منجر به آن شد که در فضاي اين مدارس حجره هايي براي اقامت دانشجويان در نظربگيرند ، همه ي اين مدارس اوقافي داشتند که مخارج و هزينه هاي مربوطه از آن اوقاف تامين مي شد ،علما و فقهاي رسمي هم يا به طور مستقيم ازخلفا و امرا حقوق مي گرفتند و يا طبق شرايط وقف نامه از درآمد اوقاف مستمري خود را دريافت مي کردند

در مورد کيفيت بنا و مشخصات ساختماني و سازمان نظاميه نيشابور ، با آنکه از نظر زماني بر نظاميه ي بغداد مقدم بوده و از وجود استادان و دانش آموختگاني نظيرامام الحرمين و امام محمد غزالي و الکياهراسي و امام محمد يحيي نيشابوري که همه اعلم دانشمندان زمان خود بودند ، برخوردار بودند ، اطلاعي در دست نيست آنچه در مورد نظاميه نيشابور باقي مانده، تنها برخي شواهد تاريخي و مطالبي است که پيرامون زندگي و سرگذشت تني چند از بزرگاني که در اين نظاميه بهامرتعليم و تعلم اشتغال داشته اند.

مسئوليت اموراداري ، مالي و آموزشي نظاميه مستقيما به دست دولت وقت يا متولياني بود که از طرف دولت معين مي شدند ، چنانکه  اين مسئوليت پس ازساخت نظاميه ي نيشابور به امام الحرمين جويني تفويض شد که امام الحرمين حدود 22 سال در اين سمت باقي ماند ، خواجه نظام با اين شيوه ، دو وظيفه ي سرپرستي آموزشي و اداره ي امور مالي مدرسه را براي کساني که در مدارس نظاميه توليت تدريس داشتند يک جا جمع کرد  در زمان سنجر سلجوقي نيزاز سوي وي مقام تدريس و سرپرستي مدرسه و اوقاف آن طي فرماني به محمد بن يحيي نيشابوري واگذار شد .

مدرسه نظاميه نيشابور چون سايرنظاميه ها در کنار سايرامکانات رفاهي و آموزشي داراي کتابخانه و کتابدارهم بود که اين کتابداران ازميان علما وادباي بزرگ انتخاب مي شدند چنانکه ابوالقاسم انصاري ،از شاگردان امام الحرمين که فردي محدث و اصولي بود ، براي مدتي مسئوليتي در خزانه الکتب  نظاميه ي نيشابور به عهده داشت

خواجه نظام الملک  تا درقيد حيات بود ،درامرنصب وعزل مدرسان ومتوليان وامور جاري مدرسه دخالت مستقيم داشت ،چنان که چند تن ازمدرسان بنا به فرمان خود وي ، مامور اداره و تدريس در اين مدرسه شده اند . پس از خواجه اين وظيفه به عهده ي پادشاهان و وزراي ايشان بوده است .فخر الملک مظفرپسر خواجه (500ه) به هنگام تصدي وزارت سلطان سنجر، از امام محمدغزالي جهت تدريس در اين مدرسه دعوت نمود . و نيز خود سنجر طي صدور فرماني توليت مدرسه و اوقاف و منصب تدريس آنرا به امام محمد يحيي نيشابوري تفويض نمود واو تا سال 548ه ق که درفتنه ي غز گرفتارو مقتول گرديد ،آخرين کسي است که اين سمت را داشته است

مواد تدريس در نظاميه ها علوم شرعي از قبيل فقه و حديث و تفسير و کلام و علوم ادبيه بود . البته جز علوم ادبي و ديني ،مقدماتي از علم حساب که در فقه مورد حاجت بود  تدريس مي شد و تدريس علوم عقلي و فلسفي در مدارس نظاميه ممنوع بود

روش تدريس در نظاميه ها ، به شيوه ي املائي بود که شاگردان درس استاد را مي نوشتند و بعد از تنظيم به استاد عرضه مي کردند و ايشان پس از بررسي در صورت صحت امضا مي کردند  و يک يا چند نفر نيز به نام معيد به هنگام املاي درس استاد ، مطالب وي را اعاده مي کردند ودستيار (نائب) استاد بودند  که در نظاميه نيشابور به نام چند تن از اين معيدان برخورد مي کنيم .

مدرسه ي نظاميه ي نيشابور پس از يک قرن دوام ، سرانجام در نيمه دوم قرن ششم در زمان جمله ي غرها و سپس جنگ هاي داخلي ، به همراه ديگر مدرسه ها و موسسات علمي آموزشي از ميان رفت .

تاثیرات وجودی نظامیه ی نیشابور

الف- نتایج و تاثیرات مثبت :

1-تاسیس نظامیه ها موجب نهضتی عظیم برای تاسیس مدارس و کتابخانه ها در ممالک اسلامی گردید و امرا و رجال بزرگ وسلاطین دراین امرتشویق شدند  چنان که در نیشابورمدرسه ای به نام “خاتون مهد عراق “احداث شد که کتابخانه ی بزرگی داشت وبه نوشته ی تاریخ بیهق ؛ مجلداتی ازتاریخ بیهقی درآن کتابخانه بود و نیز امیراسفهسالارسیف الدین ابو نصرمحمد بن ابی الخیر خسروگردی (متوفی 510 ه)چند مدرسه درهمان نیشابوربنیاد کرد ودردیگرشهرها نیزبرهمین قیاس روز به روز بر عده ی مدارس و کتابخانه ها افزوده شد

2- کمک به پیشرفت فقه شافعی

3- تجلیل ازمدرسان واستادان ومعلمان وقدردانی ازآنان ،چنان که پس ازفوت امام الحرمین اولین مدرس نظامیه نیشابور،بازارها را بستند ونزدیک به یک ماه هیچ کس عمامه برسرنگذاشت.

4-پیدایش روش های مطلوب و رواج مدیریت آموزشی و اداری معتدل با توجه به رفاه نسبی استاد ، دانشجو

ب- نتایج منفی :

1-نظام الملک طوسی با ایجاد مدارس نظامیه باعث تغییر فضای علمی شده از گرایش به علوم ریاضی و طبیعی کاست اگرچه کثرت مدارس نظامیه از اهمیت شایانی برخوردار است اما تاسیس این مراکز ، سبب جلوگیری از رشد علوم عقلی گردید

2-تشکیل مدارس نظامیه در ایران و از جمله نیشابور؛ اگر چه به رواج و تقویت زبان عربی کمک شایانی کرد ولی همین خود عاملی شد برای ضعف زبان فارسی

3- بهره گیری سیاسی از نظامیه ها و انحصار گری علمی یکی از ویژگی های منفی این مدارس بود ، بدین گونه که تنها فقه شافعی مذهبان در نظامیه ها تدریس می شد و از سویی عاملی بود علیه افکاراسماعیلیان از بعد مذهبی و خصوصا سیاسی.

روش تبلیغاتی این گونه مدارس و موسسه ها به اختلاف بین مذاهب اسلام دامن زد و طبق روال فکری حاکم بر این مکانها، رشد و آزادی فکری و اندیشه و نیروی ابتکار مورد توجه نبود.

نقش و عملکرد سیاسی ، اجتماعی این مدارس گاه چنان بود که مبارزات و درگیری های خشونت آمیزی بین فرقه های مختلف مذهبی ایجاد می شد و مدارس از نخستین مراکزی بودند که مورد هجوم واقع می شدند و ویران می گردیدند ، چنانچه برای مثال فقط در نزاعی که در سال 566 هجری بین فرقه های مذهبی محلات نیشابور ، پس از حمله ی غزها در این شهررخ داد ،هشت مدرسه از حنفیان و هفده مدرسه شافعیان ویران شد .

استادان نظامیه نیشابور

نظامیه نیشابور ، پیشگام مدرسه های نظامیه به شمار می رفت که در شهرهای مختلف و برگ جهان اسلام تاسیس شد ،این مدرسه اگرچه از نظر معروفیت و شهرت به پای نظامیه بغداد نمی رسد و در رتبه ی دوم قرار داشت ، ولی از نظر استادان و مدرسان بزرگ ،از نظامیه بغداد کمتر نبود تا جایی که چند نفراز دانش آموختگان  این مدرسه به استادی در نظامیه ی بغداد رسیدند .در مورد استادان این دانشگاه بزرگ دولتی در مدت حدود یک قرنی که پا بر جا بود ، به نام بیش از بیست نفر در منابع بر می خوریم که معرفی اجمالی آنها به شرح زیر می باشد :

1-ابوالمعالی عبدالملک بن عبدالله بن یوسف جوینی ، امام الحرمین (419-478ه). وی از بزرگان علم در عصر خود و از بزرگترین علمای اشعری مذهب خراسان شمرده می شد و بسیاری از علما و فضلای نامی قرن پنجم شاگردان وی بودند و طلاب هر شهر و دیار از عراق و خراسان و مکه و حجاز برای تحصیل به خدمت او می شتافتند و همواره نزدیک چهارصد تن دانشجو از محضر درس او بهره می گرفتند

ابوالمعالی در ابتدا نزد پدرش رکن اسلام ابو محمد جوینی (فوت 438 ه)به تحصیل پرداخت و سپس در مدرسه بیهقیه ی نیشابور نزد ابوالقاسم اسکاف اسفراینی به تکمیل معلومات و تحصیل علم اصول مشغول شد. آنگاه به اصفهان و بغدادمسافرت نمود و در اصفهان از حافظ  ابو نعیم اصفهانی سماع حدیث نمود

امام الحرمین سپس به نیشابور برگشت و از بزرگان ائمه ی شافعیه گردید و مجلس مناظره و تدریس تشکیل داد . وی در زمان فتنه بین معتزله و اشاعره ، در دوره ی وزارت ابونصرکندری در خراسان و فشارهای او به شیعه و اشاعره ،خراسان را ترک کرد و در مکه اقامت گزید و در حرمین شریفین به مدت 4سال تدریس می کرد ، بعد از مرگ طغرل بیک و قتل کندری ، در زمان سلطنت آلب ارسلان به خراسان برگشت  و خواجه نظام الملک مدرسه نظامیه را برای او بنا کرد که در این مدرسه شاگردان بسیار نامی راپروراند وتالیفاتش منتشر شد .در حلقه درس امام الحرمین سیصد فقیه عالیقدرمی نشستند . بسیاری ازآن شاگردان چون ابو حامد غزالی به درجه استادی و اجتهاد و تدریس و افتاء رسیدند

تولد امام الحرمین در سال 419 ه  و وفاتش را در سال 478 ه دانسته اند. در وفاتش شورش عظیمی پیدا شد ، بازارها را بستند و نزدیک به یک ماه هیچ کس عمامه بر سر نگذاشت و منبرش را شکستند و شاگردان وفادار قلم و دوات بشکستند و یک سال بر این حال باقی ماندند .

وی تالیفات زیادی داشت که در نظامیه ی نیشابوربه عنوان کتاب درسی استفاده می شد از جمله”نهایه المطلب فی رایه المذهب “، در بیست مجلد،” ارشاد و شامل ” “در اصول دین ،”برهان “در اصول فقه ،” غیاث الامم و مغیث الخلق “در ترجیح مذهب شافعی ” و”رساله نظامیه

استادان نظامیه نیشابور

1-امام الحرمین جوینی …

2- ابوالقاسم مظفربن امام الحرمین جوینی (فوت 492ه)

وی پس از پدرش ریاست شافعیه خراسان را به دست گرفت و در سال 489هجری با قاضی ساعد برضد کرامیه قیام نمودند و مدارس آنها را ویران کردند و بسیاری از آنها کشتند

وی در نظامیه نیشابورمنصب تدریس داشت وقطب الدین ابوالمعالی مسعود طریثیثی نیابت درس او را عهده دار بود . گفته شده که وی پس از اینکه به جای پدردرنظامیه به تدریس نشست ، چون با اقبال عمومی روبرو نشد ، ناچاردرس خود را برای مدتی به مسجد مطرز، بیرون مدرسه ی نظامیه برد و سپس براثرپشتیبانی اصحاب پدرش و سفر به عراق و جاب حمایت نظام الملک ،به جای پدرش درنظامیه به تدریس پرداخت . تا این که سرانجام درسال 492 هجری براثراختلافات داخلی به قتل رسید .

3-ابوسهل مروی (مروزی )

محمد بن احمد بن عبید الله الحفصی ، پیری سلیم النفس وبا تقوابود که صحیح بخاری را از کشمهینی استماع کرد وسپس به نیشابورآمد ومورد اکرام واحترام نظام الملک و اهل علم قرار گرفت درمدرسه نظامیه صحیح نجاری را درس می داد ودر درس او فرزندان قضات و ائمه و روسای جماعات حاضر می شدند. وی مدتی درنظامیه نیشابوربه تدریس پرداخت وسپس به مرورفت .اوتا سال 465 هجری زنده بود

4- الکیا الهراسی (504-450ه)

ابوالحسن علی بن محمد بن علی طبری ملقب به عماد الدین ، فقیه شافعی،او را “کیا” خوانند یعنی بزرگوارو پیشوا میان مردم ، وی اهل طبرستان بود الهراسی از سران معیدان درس امام الحرمین ابوالمعالی جوینی درنظامیه نیشابور وهمدرس غزالی ،در علم و فضل و ذکاوت وی را دومین شخص برجسته ی عالم اسلام در آن زمان می دانند که فاضل ترازهمگان بعد ازغزالی بوده است ازکیا الهراسی نقل شده که وی در نیشابوردر مدرسه ای موسوم به “سرهنگ “تحصیل می کرد وپس از قتل ابوالقاسم مظفر در نظامیه نیشابور به تدریس پرداخت ولی این دوره خیلی کوتاه بود  چرا که در خدمت بر کیارق سلجوقی جاه و مال یافت و متصدی قضا گردید و منصب مدرسی نظامیه ی بغداد به وی تفویض شد . وی برای مدتی به اتهام باطنی گری زندانی شد و گروهی از دانشمندان برپاکی دین وخلوص عقیده ی وی گواهی دادند تا از زندان خلاص شد واز آن پس تا آخرعمربه تدریس در نظامیه ی بغداد اشتغال داشت .

5-ابو القاسم ، یوسف بن علی بن جباره بن عقیل هذلی مغربی بسکری (403 ه-465ه)

نسبت اوبه بسکره از سرزمین زاب الصغیر می رسد. وی یکی ازعلمای علم نحو وعالم به قرائت قران وعلوم عربی بود و در طلب این علوم به سرزمین های مختلف سفر کرد ،در بغداد نزد ابوالعلا محمد بن علی واسطی ودراصفهان ازحافظ ابو نعیم اصفهانی استماع کرد و درنیشابوردرمحضردرس های ابوالقاسم قشیری درنحو حاضر شد و نظام الملک او را در مدرسه ی نظامیه به سمت مدرس قرآن در سال 458 هجری منصوب کرد ودر این سمت تا زمان فوتش باقی بود . از تالیفات او : “الکامل فی القراوات ” می باشد.

6-عبد الرحمن بن منصور(404-406)

عبد الرحمان منصوربن رامش بن عبدالله بن زید ، دانشمندی صوفی ، مورد اعتماد در حدیث و کثیر السماع بود . وی هم صحبت ابوسعید ابوالخیر بود و به خانقاهش رفت و آمد داشت . وی در مدرسه نظامیه در عصرهای جمعه و سپس بعد از نماز ظهرمجلس املای حدیث داشت وشنیده هایش از قبیل “غریب الحدیث ابوعبید “، “سنن نسائی” و “المذبح والانساب زبیر بن بکار” و “معانی القرآن ” را تا زمان فوتش (474ه ) تدریس می کرد .

7-ابوالقاسم اسماعیلی الجرجانی (477-406ه)

اسماعیل بن معده بن اسماعیل بن احمد بن احمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن مرداس ،از خاندان های قدیم درامامت وعلم حدیث بوده است ، چندین مرتبه به نیشابور مسافرت کرد . وی پس از ورود به نیشابور ، در نظامیه ی این شهر مجلس املای حدیث برقرارساخت و نیز مجلس وعظ هم منعقد نمود . وی مردی موقر بود و کلامش با نکات وحکایات شیرین توام وبردلها اثر داشت . وی سرانجام از نیشابور به وطننش جرجان بازگشت و در آنجا از دنیا رفت .

8-ابوالقاسم نوقانی (394-479ه)

اسماعیل بن زاهر محمد بن عبدالله بن محمد بن علی ، مردی فاضل ، بزرگوار ، مورد اعتماد و از بزرگان فقهای اصحاب شافعی به شمارمی رفت . وی فقه را نزد ابوبکر طوسی خواند و در مسجد وی در محله ی رمجار درس می داد . اسماعیل سفرهایی به عراق و مکه داشت و از افرادی در آنجا حدیث شنید و در نیشابورنیز از ابوالحسن علوی و الحاکم و دیگران حدیث شنید . او در نظامیه نیشابور مجلس املای حدیث داشت و اکابر فقها در حلقه ی درس او حاضرمی شدند .

9-ابوالفضل طبسی

محمد بن احمد ابی جعفر الطبسی ابوالفضل ، مردی فاضل ،زاهد ، صوفی ، دیندار و مورد وثوق بود . وی مسند الحاکم و زیادی و عبدالله یوسف و ابی زکریا و اصحاب اصم را خواند او در مدرسه نظامیه نیشابور برای مدتی املای حدیث داشت و کتاب “بوستا ن العارفین “را که از مصنفات خود بوده در این مدرسه تدریس می کرد .ابو جعفر سرانجام به طبس باز گشت و در زادگاهش در سال 483 ه.ق فوت کرد

10- ابوبکر ابن خلف شیرازی (398-487ه)

احمد بن علی بن عبدالله بن عمر بن خلف ، ابوبکر ابن ابی الحسن شیرازی ، صوفی منش و فاضل و دانشمند بود وی در روزهای جمعه بعد از نماز ظهر در مدرسه نظامیه نیشابور ، مجلس املای حدیث داشت .

11- ابو نصر الرامشی ، محمد بن هیماه (404-489ه)

ابو نصر محمد بن محمد بن احمد رامشی،نیشابوری ، نوه ی دختری ابی نصر منصوربن رامش از اصحاب اصم در نیشابور استماع حدیث کرد . سپس دست به مسافرت به شهرهای مختلف زد. وی بهره ی فراوانی از نحو داشت و آشنا به قرائت و علوم قرآنی و عربی بود . او پس از بازگشت به نیشابور ، از سوی نظام الملک ، به سمت مدرس قرآن و حدیث در مدرسه نظامیه منصوب شد

12-حسن بن احمد سمرقندی (ابو محمد سمرقندی -409-491ه)

وی از نظر حافظه بی نظیر بود ، و در نیشابور اقامت گزید و از مشایخ این  شهر استماع حدیث کرد. در بار دوم که به نیشابور آمد در مدرسه نظامیه این شهر به املای حدیث پرداخت و مجلس او هر روز از ظهرتا عصر ادامه داشت . وی کتابی بنام  «بحر الاسانید » در 800جزء به خط خود نوشت و حدیث ها را به طریق اختلاف وتباین وجوه وروایات در آن جمع نمود . نسخه ای ازاین کتاب درکتابخانه نظامیه ی نیشابور موجود بود. حسن بن احمد سمرقندی در مدرسه ی نظامیه نیشابورحجره ای داشت که مملواز کتاب بود و او در وسط حجره می نشست

13-ابو سعدد (سعید )القشیری (418-494ه)

عبدالواحد عبدالکریم بن هوازن القشیری ،از اولاد ذکورزین الاسلام وملقب به رکن الاسلام بود . وی مدت 15 سال بعد از فوت امام الحرمین در جامع منیعی  نیشابور هر جمعه  خطبه ی جدید ی و بدون تکرار ایراد می کرد . مجلس املای او در شبهای جمعه در مدرسه ی نظامیه بر پا می شد. او در این مدرسه از روی متن تدریس می کرد و مشکلات را با اشارت و حکایات و اشعار شیوا توضیح می داد .

او در کودکی از اصحاب اصم استماع  حدیث کرد و نیز از صابونی و مادرش حره دقاقیه

14- ابو حامد غزالی

ابو حامد محمد بن طوسی ، در سال 450 هجری در طابران توس متولد شد،    شغل پدرش پشم ریسی بود. وی پس از اینکه مقدمات فقه را در موطنش از ابوعلی رادکانی آموخت ، برای ادامه تحصیل به جرجان رفت و از محضر ابو نصر جرجانی سود جست و در سن 20 سالگی به زادگاهش توس باز گشت . پس ازچند سال که در توس بود ، آوازه ی درس امام الحرمین و شهرت نظامیه نیشابور، او را به نیشابور کشاند و در محضر درس امام الحرمین زانو زد و با جد و کوشش در تمام علوم از جمله علم خلافه ، اصول ، جدل ، فلسفه و حکمت ،کتابهایی تالیف کرد. وی درس استاد را گه گاه به عنوان معید برای شاگردان دیگربازگو می کرد .شاگردان امام ،بعضی کتاب ها را نزد وی می خواندند . امام الحرمین به وجود چنین شاگردی افتخار می کرد و درباره ی او می گفت که غزالی دریایی است بی پایان . پس از مرگ امام الحرمین ،وی درسال 487 هجری تحصیل در نظامیه نیشابوررا ترک و در معسگربه خدمت اردوی سلطان و خواجه نظام المک در آمد . خواجه تدریس در نظامیه بغداد را به او پیشنهاد کرد که آن را پذیرفت و چند سالی (484-488ه)در این نظامیه ی بزرگ به تدریس پرداخت و بعد از این که برادرش را به نیابت تدریس در نظامیه گماشت ،تدریس را رها کرد و به زهد روی آورد و به مسافرت به شهر های مختلف پرداخت و در سال 498 هجری به توس بازگشت و انزوا پیش گرفت . در این هنگام (499) با اصرارفخرالملک مظفربن نظام الملک وزیرسنجر یک سالی را به تدریس در نظامیه نیشابور نشست و پس از قتل فخرالملک وزیر ادب پرور سنجر و حامی غزالی ، در سال 500 هجری ، و سعایت مخالفان و حاسدان ازوی نزد سنجر ، از تدریس درنظامیه نیشابور کناره گرفت و راهی توس شد و نامه ای دربرائت خویش واستعفا ازتدریس درنظامیه نیشابورودیگرمشاغل رسمی، به دربارسنجر فرستاد که هر چند سنجر با استعفای غزالی از تدریس در نظامیه نیشابورمخالفت ورزید ، به تدریس دراین نظامیه بازنگشت وهمچنین از دعوت به تدریس در نظامیه بغداد پس ازفوت الهراسی ، سر باز زد و درتوس درخانقاه و خانه خویش به تعلیم اصحاب خاص خویش مشغول شد تا این که در سال 505 هجری در زادگاهش وفات یافت .

15- ابوالمظفر خوافی(484-556 ه) :

مسعود بن احمد، ابوالظفر خوافی از مردم نیشابور و پیشوایی فقیه و صاحب رای بود. او مدتی در مدرسه ی نظامیه ی نیشابور شاگردی کرد و به تحصیل فقه و حدیث پرداخت، و پس از آن منصب مدرسی نظامیه ی نیشابور به او واگذار شد. فوت او در خواف در شوال 556 هجری اتفاق افتاد.

16- ابوالمحاسن، ملقب و معروف به شهاب وزیر

عبدالرزاق بن عبدالله بن علی بن اسحاق طوسی، ابوالمعالی، ابوالمحاسن، ملقب و معروف به شهاب وزیر، تولد او در در سال459 هجری در نیشابور بود. وی از ابوبکر خلف شیرازی و ابوالمظفر سمعانی حدیث شنید و از سمعانی روایت می کرد و نیز از امام المحرمین جوینی فقه آموخت. ابوالمحاسن امام نیشابور در زمان خودش از مشاهیر علمای شافعیه بود.وی مدتی منصب تدریس در مدرسه ی عمش نظام الملک (نظامیه) را داشت تا این که مقامش بالا رفت و به وزارت سلطان سنجر رسید. فوت او در سرخس در سال 515 هجری رخ داد و جنازه اش را به نیشابور منتقل کردند و در خانه اش دفن شد.

17- ابوالقاسم سمعانی، احمدبن منصور بن عبدالجبار:

عم کوچک ابوسعد سمعانی و استاد او بوده است. ابوالقاسم نزد برادرش ابوبکر، فقه و علوم ادبی آموخت و جانشین او در منصب مدرسی گردید و تولیت در جامع مرو و تدریس در نظامیه ی آنجا، به وی تفویض شد و در سال 529 هجری به نیشابور آمد و در نظامیه ی آنجا به تدریس پرداخت و عمش ابو سعید معید درس اوبوده است.

18- ابوالقاسم انصاری، سلیمان بن ناصربن عمران:

وی صوفی پرهیزکار و دین دار و زاهدی بود که در دو رشته ی اصول و تفسیر منحصر به فرد بود، او مدتی در نزد زین الاسلام ابوالقاسم قشیری خدمت کرد و از شاگردانش بود و سپس به سفر شام و حجاز رفت و به نیشابور بازگشت و داماد شیخ ابوصالح موذن شد و در مدرسه ی بیهقی به عنوان متولی اوقاف و امور مالی و کتابخانه ی آن برگزیده شد  و در همین مدرسه با امام الحرمین آشنا شد و شاگردی او را کرد. انصاری کتابهای ” شرح الارشاد فی اصول الدین ” و ” الغنیه ” را در اصول تالیف کرد و ابو سعد سمعانی با اجازه از وی روایت حدیث نمود، او به خاطر دیانتی که داشت به سمت کتابدار نظامیه انتخاب گردید و هر روز از ظهر تا عصر در محل کتابخانه به درس می نشست و درس هایی از اصول القا می نمود. فوت وی در سال 512 هجری اتفاق افتاد.

19- قطب الدین النیسابوری (505- 578 ه ) :

ابوالمعالی مسعود بن محمد بن مسعود الطریثیثی ، ابتدا در نزد پدرش درس خواند و نیز نزد ائمه شافعیه ی نیشابور و بلخ فقه آموخت و سپس برای مدتی در نظامیه ی نیشابور به نیابت ابوالقاسم مظفربن امام الحرمین جوینی، تدریس کرد. سپس وارد بغداد شد و بعد به دمشق رفت و مدتی درآنجا ساکن شد ودرمدرسه ی جاهدیه تدریس نمود. در دمشق ریاست اصحاب شافعی به وی تفویض شد. ابوالمعالی صاحب کتاب «الهادی »است درباره ی فقه و فتوی که آنرا برای صلاح الدین ایوبی تالیف نمود.

20- ابوالمعالی ورکانی  :

وی نایب تدریس درمدرسه ی نظامیه ی نیشابور بود . او فردی فاضل، اصولی ، آشنا به ادبیات و از مشاهیرائمه فقه شافعی بود.

21- محمد بن یحیی نیشابوری :

(ابو سعید ) ابوسعد محی الدین، محمد بن یحیی بن نیشابوری از فقهای بزرگ شافعی بود که در سال 476 هجری در طریثیث ( ترشیز) متولد شد. اوعلوم عالیه را نزد حجه الاسلام امام محمد غزالی ( متوفی 505 ه ) و ابوالمظفر احمد بن محمد خوافی فرا گرفت و طولی نکشید که از بزرگترین شاگردان غزالی گردید و ریاست پیروان شافعی در نیشابور به او رسید واز شرق وغرب اسلام طالبان دانش به سویش می شتافتند. محی الدین یک چند در نظامیه ی هرات تدریس نمود تا اینکه سلطان سنجر خاطر وی را محترم شمرد و با صدور فرمانی منصب تدریس و تولیت مدرسه ی نظامیه ی نیشابور و ریاست مذهبی شهر را به وی تفویض کرد. پ محی الدین با قدرت و نفوذ این مناصب را به عهده داشت تا درسال 548 هجری به هنگام فتنه ی غزدرنیشابورگرفتار آمد و به جرم فتوایی که بر علیه غزها داده بود دردهانش خاک ریختند و طیلسان به گردنش پیچیدند تا به سختی جان داد . شاعران به فارسی و تازی در مرثیه اش قصیده ها گفتند.

ت-5 ) معیدان مدرسه ی نظامیه نیشابور:

اگرچه در مورد نظامیه ی نیشابوراز نظر نظام آموزشی و سازمان و تشکیلات آن ، مثل نظامیه ی بغداد، اطلاعات دقیق و کاملی به جای نمانده است ولی با توجه به برخی شرح حال ها ، حداقل می توان به نام چند نفر معید در این نظامیه پی برد که در روزگار تحصیل از دانشجویان برجسته و معید درس استاد خود بوده اند که بعدها به عنوان نایب مدرس و بعضی از آنها به عنوان مدرس و استاد بر کرسی تدریس نشسته اند.

1-ابوالحسن علی بن محمد معروف به کیا هراسی که از سران معیدان درس امام الحرمین جوینی در نظامیه ی نیشابور بود و هم درس غزالی که سپس به عراق رفت و در نظامیه ی بغداد منصب تدریس یافت.

2-ابو حامد غزالی ( متوفی 5050 ه ) که از معیدان درس امام الحرمین بود.  وی به استادی در نظامیه ی بغداد و سپس نیشابور رسید.

3-ابونصر ابی بکر احمد سراج ( متوفی 518 ه ق ) از خواص امام الحرمین جوینی و معید درس او در نظامیه ی نیشابور بوده است. 

4-ابو سعد سمعانی ( متوفی 562 هجری ) که در سال 528 یا 529 هجری معید درس عمویش ابوالقاسم سمعانی در نظامیه ی نیشابور بوده است . وی سپس متولی تدریس در مدرسه ی عمیدیه مرو شد و همچنین مدرس نظامیه ی این شهر را به عهده داشت.

5- ابوالحسن رمیلی ، علی بن حسن بن علی، ( متوفی به سال 569 هجری ) 

ت -6) معروفترین دانش آموختگان نظامیه ی نیشابور

در خلال شرح حال های فقیهان، ادیبان، دانشمندان و شاعران که در کتاب های معجم، وفیات، طبقات و دیگر نوشته ها آمده ، می توان به تعدادی از دانش آموختگان مدرسه ی نظامیه ی نیشابور دست یافت.

این مدرسه ی عالی در حکم دانشگاه های امروزی محسوب می شد و در مدت حدود یک قرن پا بر جایی خود، مسلما تعداد خیلی زیادی فارغ التحصیل داشت ، به طوری که فقط شاگردان امام الحرمین اولین استاد این مدرسه را حدود سیصد نفر نوشته اند. 

تعدادی از دانش آموختگان  این مدرسه به مقام ” معید ” ی و ” نایب مدرسی ” در همین نظامیه رسیدند. و تعدادی هم در دیگر نظامیه ها از جمله مرو و بغداد منصب استادی یافتند و به مقامات بالا رسیدند.

در کتاب مدارس نظامیه، به تعداد بیست و شش نفر از خیل انبوه فارغ التحصیلان این مدرسه اشاره شده است  که از جمله ی آن ها باید به ابوالحسن باخرزی ( متوفی 467 ه ) مولف دمیه القصر، ابوالقاسم مرو آبادی که به استادی نظامیه ی مرو رسید ، ابوالمظفر همدرس غزالی و الهراسی ، ابوالفتح حداد ( متوفی 500 ه ) که جزو مدرسان نظامیه ی بغداد شد ، ابوالمظفر ابیوردی ( متوفی 507 ه ) شاعر و ادیب عصر غزالی ، ابوالفتح محمدبن عبدالکریم شهرستانی ( متوفی 548 یا 548 ه ) ، اوحد الدین محمد انوری ابیوردی ( 583 ه ) و ظهیر فاریابی  و ……اشاره نمود.

کتابخانه های نیشابور در دوره اسلامی

پیشینه

از قرون نخست هجری تا هجوم چنگیزخان به ایران ،شهر های بخارا ، مرو ،بلخ ،نیشابور و غزنه مرکزیت علمی داشتند و در هر یک از این شهرها مدارس دانشگاه ها وکتابخانه های بزرگ و با عظمت برای پرورش دانشمندان ومحققان و طالبان علم وجود داشت و دوستداران ادب و فرهنگ از دور ترین نقاط ایران وکشورهای مجاور به این شهرها روی می آوردند و به تکمیل تحصیلات و دانش خود می پرداختند و در این میان؛ نیشابور به عنوان« دارالعلم خراسان» شهرتی والاتر داشت و بین اهل علم کمتر کسی بود که دست کم برای یک بار به نیشابور نیامده باشد ، تعداد مدارس ومساجد قدیم نیشابور که محل تدریس و تحصیل بود ونیز وجود کتابخانه های مستقل از مساجد و مدارس ، بهترین گواه برتری ووالایی این شهر نسبت به دیگر شهرها می باشد. کثرت کتابخانه ها ی نیشابور را از آنجا می توان پی برد که در نیمه قرن ششم هجری وقتی که غزان به نیشابور حمله کردند و پس از مدتی نیز انقلاب و آشوب های داخلی این شهر را دستخوش غارت و چپاول قرار داد ،جز عمارات عمومی، 25 آموزشگاه بزرگ حنفی و شافعی بر باد رفت و همچنین 12 کتابخانه مهم مشتمل بر کتابهای نفیس و ناب طعمه ی  آتش شد یا به غارت رفت .

احتمال این که در دو قرن اول هجری در نیشابورکتابخانه وجود داشته است زیاد می باشد چرا که مسلم است قبل از سنه ی 200 هجری کتابخانه ابوالوفای همدانی در همدان وجود داشته باشد و به همین قیاس می توان دریافت که دردیگر شهرهای مهم ایران دانشمندان و معاریف کتابخانه های معتبر و مهم داشته اند ، خاصه در بلخ و مرو و بخارا و نیشابور ، قم و ساوه که این شهر ها همه از مراکز مهم مذهبی نیز بوده است .

باید اذعان نمود ،چون سال ها قبل از اینکه نظامیه  نیشابور ساخنه شود ، این شهر مرکز تجمع عالمان دین ،دانشمندان و نویسندگان بوده ، به تبع دارای کتابخانه ومدرسه هم بوده است .چنانچه اگر تاریخ نیشابور و آنچه را که راجع به حدیث معروف سلسه الذهب است ، که حضرت رضا روایت نموده اند ملاحظه کنیم ، پی به وجود هزاران محدث می بریم که ناگزیر نیاز به مرکز تعلیم و کتاب و کتابخانه داشته اند .

در مورد کتابخانه های نیشابور دوره اسلامی تا حمله غز ومغول ، باید با توجه به کتاب ها و مدارک متعدد ،این نکته را مد نظر داشت که این شهر مرکز مذاهب مختلف ،خانقاه ها و گروه ها ی مذهبی چون ملامتیه ،کرامیه ، حنفیه، شیعه و معتزله بوده است و هر کدام از این فرقه ها برای خود محل های آموزشی چون مسجد ، خانقاه و مدرسه داشته اند و این مراکزآموزش نیز هر کدام مجهزبه کتابخانه ضمیمه مخصوص به خود بوده اند که بیشتر حالت وقفی داشته است .

البته ما نمی توانیم تفکیک دقیقی بین کتابخانه ها قائل شویم و استقلال آنها را از آموزشگاه ها دقیقا مشخص کنیم .بنا بر نوشته ی حافظ ابرو در قرن ششم در نیشابوردوازده کتابخانه ی معتبر و معروف وجود داشته که فقط شش مورد آن دقیقا مشخص است  و این می رساند که علاوه بر این این کتابخانه ها ، بقیه بیشتر حالت ضمیمه به مدرسه  یا خانگاه یا مسجد داشته است و از آنها جدا نبوده .

با توجه به مطالب فوق می توان گفت که علاوه بر کتابخانه های مستقل و نیز کتابخانه های خصوصی که معمولا بسیاری از رجال علم و ادب داشته اند ، تقریبا هر کدام از مراکز آموزشی  این شهردارای کتابخانه ای کوچک یا بزرگ نیز بوده اند که بانیان آن مراکز اموزشی برای استفاده عموم وقف می کرده اند و غالبا اگر اموزشگاه ها در مسجد بو د ، موذن مسجد و اگر در مدرسه و خانقاه بود ،یک متولی داشت که مسئولیت حفظ این کتاب ها و امنیت دادن آنها ، بر عهده او بود .

کتابخانه های نیشابور ” تا قرن 7هجری “

اگر چه به طور دقیق نمی توان آماری از کتابخانه های نیشابور در دوران اسلامی ارائه داد چون کتابخانه اغلب به طور مستقل و تفکیک شده از مدارس نیست ، و هر جا مدرسه ای بود ،نشانی از کتابخانه نیز در آنجا بوده است ،ولی با توجه به برخی از منابع موجود که ذکری از کتابخانه ،دارالکتب و خزانه الکتب داشته اند ، حداقل می توان تعدادی ازآنها را به شرح زیر فهرست کرد :

1-کتابخانه ی دارالسنه :این دارالسنه که به همت ابوالعباس محمد بن اسحاق بن ایوب صبغی در حدود سال 320 هجری در نیشابور تاسیس شد و در واقع یک دارالحدیث برای اهل سنت به شمارمی آمد و دارای کتابخانه ی معروفی بود که بر آن وقف شده بود .

2-کتابخانه و دارالعلم ابن حبان قاضی نیشابور (متوفی 354)ابو حاتم محمد بن حبان بستی تمیمی زمانی که این دار العلم را قبل از 354هجری در نیشابور تاسیس کرد تمام کتاب های خود را هم بر آن وقف کرد و یک نفر را مامور اداره ی آن نمود که در حق وصی او بود ، که وظیفه داشت ، هرکس نیاز به کتابی از این کتابخانه داشت به او بدهد تا در همان محل مطالعه نماید ، و کسی حق خارج کردن کتاب از کتابخانه را نداشت.

 

 

3- کتابخانه ی مدرسه بیهقیه:

سالها قبل از آنکه مدرسه ی نظامیه در نیشابور تاسیس شود، مدرسه ی بیهقیه و کتابخانه ی آن وجود داشته است که مرجع دانشمندان و محققان بود. ابو صالح موذن که از مشایخ صوفیه و ملازمان زین الاسلام ابوالقاسم قشیری بود، در مدرسه ی بیهقیه ، محل اعتماد مردم در امانات و کتاب های حدیث و مخزن هایی موروثی از مشایخ بود که بر اهل حدیث وقف شده بود. این کتاب ها نزد او در اطاقی از مدرسه ای که به بیهقی منسوب بود نگهداری می شد و او متصدی حفظ آن گتاب ها بود و متولی اوقاف محدثان ، از جوهر و کاغذ و از این قبیل بود. این مواد را بر آنان پخش می کرد و بدانها می رسانید و از اوقاف مدرسه ی بیهقی سعی در عمارت و تعهد مرمت آن می کرد.

بعد از ابو صالح موذن که در سال 470 هجری فوت کرد، ابتدا پسرش ابوالفضائل مقام پدر را در حفظ کتابها و امور مالی مدرسه ی بیهقی حفظ کرد و بعد ابوالقاسم انصاری که داماد شیخ ابوصالح و از عالمان بود ماموریت حفظ و نگهداری کتاب های مدرسه بیهقیه را بر عهده گرفت.

4- کتابخانه ی مدرسه ی سعدیه (سعیدیه ):

این مدرسه و کتابخانه ی آن از بناهای حکمران نیشابور ، ابو نصر بن سبکتگین برادر سلطان محمود غزنوی بود که در حدود سال 390 هجری آن را بنا کرد و برای این مدرسه و کتابخانه اش موقوفاتی را اختصاص داد.

5- کتابخانه ی مدرسه ی ابو سعید اسماعیل بن علی بن منشی استر آبادی :

ابو سعید اسماعیل بن علی بن منشی استر آبادی شخصی عارف و واعظ بود و مدرسه و کتابخانه ی بزرگی را در نیشابور بنیاد نهاد که دارای کتب عرفانی و مذهبی بود. این کتابخانه در منابع هم با نام ابو سعید و هم استرآبادی ذکر شده است .

6- کتابخانه ی اسفراینی :

این کتابخانه از مستحدثات ابو اسحاق اسفراینی بود این مدرسه و کتابخانه به کتابخانه و مدرسه ی رکن الدین هم معروف می باشد ، این کتابخانه دارای کتابهای بسیاری در حدیث و کلام و فقه بود.

7- کتابخانه ی مدرسه ی صندلی :

در کتاب عتبه الکتبه نامه ای است که در آن از مدرسه ی صندلی و کتابخانه ی آن ذکری به میان رفته است . اما نام نویسنده و نیز مخاطب نامه معلوم نیست . تاریخ شعبان سنه ی اربع و تسعین و ماه صفر خمس و تسعین در متن نامه به مناسبتی مرقوم است و معلوم می شود که مربوط به سالهای 494 و 495 هجری و دوران سلطنت سنجر بوده است و ظاهرا در آن زمان بر اثر تعصب های شدید مذهبی و جنگهای داخلی که آن روزها رواج داشته است ، مدرسه ی صندلی و کتابخانه ی آن به غارت رفته است . اینک چند عبارت از آن نامه را در اینجا نقل می کنیم :

« دیگر حد حطام دنیاوی خود شاید کرد که کتابی چند به نیشابور که مانده بود در مدرسه ی صندلی نهاده بودم و آن موضع به سلامت تر دانستم در این ماهی دوآن نیز در تعصب فریقین در نهب و غارت افتاد و فراغتی به یک بارگی پدید آمد.»

8- کتابخانه ی مدرسه ی ابو علی دقاق یا مدرسه ی قشیری یا مدرسه ی شافعیان نیشابور:

این مدرسه و کتابخانه ی آن که متعلق به شافعیان نیشابوربود یکی از کهنسال ترین مدارس و کتابخانه های ایران است که مرکز طلاب علوم دینی و بخصوص شافعیان بود و ابوعلی دقاق ازعارفان بنام درآنجا درس می گفت ودرهمانجا دفن شد و شاگردش استاد ابوالقاسم قشیری ملقب به زین الاسلام پس از اوجانشینش گردید.

9- کتابخانه ی بیهقی در بیهق :

این کتابخانه متعلق به ابوالقاسم بن حسین بیهقی است که مولف آثاری گرانقدر در انساب می باشد و تاریخ بیهقی در مقدمه ی کتاب جوامع احکام النجوم به ماخذی که در تالیف خود بدانها مراجعه و استفاده کرده اشاره می کند و از فهرست این کتابها ، نفاست کتابخانه ی او مشهود است.

10- کتابخانه و مدرسه ی دو منار گلشن :

این مدرسه و کتابخانه ی آن از یادگارهای دوران فرمانروایایی سلجوقیان در خراسان بوده است و در پایان کار دولت ایشان به علت تجزیه و تفرقه ای که میان افراد امنای دولت در کشور پهناور درایران پدید آمده بود کتابخانه و خزاین این کتابخانه به تاراج و غارت رفت .

11- کتابخانه ی سجزی در نیشابور:

مسعور بن ناصر السجزی در گذشته به سال 477 هجری در کنار مسجد عقیل نیشابور مدرسه ای ساخت و کتابخانه ای نیز در آنجا بنیاد نهاد که کتب آن از نفایس کتابهای زمان بوده است، وی در بغداد هم کتابخانه ای تاسیس کرد.

12- کتابخانه ی جاجرمی:

این کتابخانه متعلق به شخصی است به نام ابو علی جاجرمی که مدرسه ای به نام خود داشت و خزانه ی کتب آن به دست خود او بود که از آن نگهداری می کرد.

 

13 – کتابخانه ی ابو احمد کاتب صاحب سر امام قشیری 

14- کتابخانه ی جامع قدیم نیشابور:

جامع قدیم نیشابور کتابخانه ای داشت که موقوفه بوده . یاقوت حموی می گوید که وی برخی از کتابهای نادر را در آنجا دیده است.

15کتابخانه ی نظامیه ی نیشابور:

براساس گفته ی عماد الدین اصفهانی ، نظام الملک در هر شهری که مردی دانشمند می یافت، بی درنگ مدرسه ای برای او می ساخت تا در آنجا به تدریس بپردازد و در آمدی از وقف بدان ویژگی می داد و آنرا به کتابخانه ای می آراست.

چون دانشگاه نظامیه نیشابور و اصفهان بر اساس دانشگاه نظامیه ی بغداد تاسیس یافته بوده است مسلم است که این دو دانشگاه نیز کتابخانه ای معظم و نفیسی چون نظامیه ی بغداد داشته است.

ابوالنصر سالم بن محمد بن احمد بن محمد بن جعفر بن سالم که مردی فقیه ، عالم و دارای تصانیف بسیار در اصول و تفسیر بود، ریاست کتابخانه ی نظامیه ی نیشایور را بر عهده داشت ، وی هر روز در این دارالکتب حاضر می شد و کتابها را در اختیار مراجعین می گذاشت و طالبان علم را درس می گفت . وفات وی در سال 512 هجری در نیشابور اتفاق افتاد.  ناجی معروف در مورد کتابخانه نظامیه نیشابور می گوید: که در این نظامیه، حسن بن احمد سمرقندی ( ابو محمد سمرقندی ) حجره ای داشت و آنجا پر از جزوه هایی بود که او در وسط می نشست . وی کتابی بنام « بحر الاساتید » را در 800 جزء به خط خود نوشت و احادیث را به طرق مختلف و تباین وجوه روایات در آن جمع نمود که نسخه ای از این کتاب در خزانه الکتب نظامیه ی نیشابور موجود بود.

باید گفت که کتابخانه ی نظامیه ی نیشابور، مرکزی بوده است برای یافتن کتاب هایی که در هیچ جای دیگر یافت نمی شده است . باخرزی که مدتی در جستجوی دیوان الکافی العمانی ابو علی ابزون مجوسی از شعرای عمان بوده است در این کتابخانه دیوان او را یافته است .

16کتابخانه ی مدرسه صابونی

از وجود کتابخانه مدرسه صابونی در شرحی که در تاریخ یمینی درباره ی اقدام خلف بن احمد امیر سیستان در مورد جمع کردن علما برای نوشتن تفسیری بر قرآن مجید ارائه شده، آگاه می شویم . وی برای انجام این مهم ، بیست هزار دینار پرداخت و سرانجام تفسیری جامع تالیف یافت که مشتمل به یکصد مجلد بود که این تفسیر ارزنده و مهم را در کتابخانه ی مدرسه صابونی نیشابور قرار دادند. که تا زمان حمله ی غز در آنجا بود که پس از آن به تمام و کمال به اصفهان برده شد و در میان کتاب های آل خجند قرار گرفت.

17- کتابخانه ی مدرسه ی خاتون مهد عراق:

از جمله کتاب های این کتابخانه ، کتاب ناصری ( تاریخ آل محمود ) تالیف مورخ نامی ابوالفضل بیهقی را می توان نام برد و ابن فندق این کتاب ها را شخصا در نیشابور مشاهده کرده است . چنان که در تاریخ بیهق آمده : «…و تاریخ ناصری از اول سبکتگین تا اول ایام سلطان ابراهیم ، روز به روز را تاریخ ایشان بیان کرده است و آن همانا سی مجلد منصف زیادت باشد ، از آن مجلدی چند در کتابخانه ی سرخس دیدم و مجلدی چند در کتابخانه ی مهد عراق رحمه الله …» و نیز در صفحه ی دیگری از همین کتاب می گوید:«… در کتابخانه ی مهد عراق رحمه الله نیشابور».

18- کتابخانه ی مسجد عقیل :

مسجد عقیل نیشابور دارای کتابخانه ی بزرگی بوده است که مورخانی چون ابن فندق و ابن اثیر و دیگران از آن یاد کرده اند. ابن فندق می گوید که این مسجد کتابخانه ی بزرگی داشت و نسخه ی تاریخ نیشابور نوشته ابوالقاسم کعبی در آن قرار داشت که بر اثر آتش سوزی کتابخانه ی فوق ، این نسخه سوخت .

در الکامل ابن اثیر هم از این کتابخانه که گنجینه ای از کتب موقوفه داشت و از بزرگترین منابع علمی و ادبی نیشابور به شمار می رفت، یاد شده و گفته شده که در واقعه ی سال 556 هجری بر اثر اختلافات داخلی بعد از حمله ی غزان تخریب گردیده است.

حافظ ابرو از این مسجد به نام عقلا یاد می کند و می گوید که در آن خزانه کتب معتبری بوده ، چنانکه پنج هزار مجلد کتاب از انواع علوم در آنجا بر طلبه ها وقف شده بود که در حمله ی غزان آتش زده شد.

 

19- کتابخانه ی جامع منیعی :

جامع منیعی را ابو علی حسان بن سعد از بزرگان نیشابور (463 ه ) ساخته بود. این جامع کتابخانه ی معتبری هم داشت که در حمله ی سال 548 ه  غزان به نیشابور ، خراب شد. زمانی که مردم به این جامع پناهنده شدند.غزان به داخل آن ریختند و تا آخرشان را به قتل رساندند تا جایی که کشتگان در میان خون ناپیدا شدند و بدی نگونه در این حمله مسجد منیعی تخریب و کتابخانه آن به غارت رفت و اکنون تنها اثر بجای مانده از کتابخانه ی جامع منیعی که از حادثه ی غزان جان سالم بیرون برده کتابی است به نام “ابانه” یا کتاب ” الصناعتین ” که در علم بلاغت و فصاحت می باشد و مولف آن ابوهلال حسن بن عبدالله بن سهل عسکری است و تاریخ تحریر آن سال 394 هجری می باشد  و هم اکنون در کتابخانه ی آستان قدس رضوی مشهد جزو کتب نفیسه نگهداری می شود که نگارنده برای تکمیل پایان نامه ام به مرکز نسخه های خطی کتابخانه ی آستان قدس رضوی مراجعه کردم و از نزدیک کتاب فوق را مشاهده و لمس کردم و چند صفحه ای از آنرا به منظور درج در رساله تصویر برداری نمودم.

گفتنی است این کتاب پس از خسارت جامع منیعی به دست شخصی متدین افتاده  است که شرحی بر ظهر این کتاب نوشته و سفارش کرده که اگر کتابخانه ی جامع منیعی دوباره بر جای خود برقرار شود، کتاب مزبور را به آن کتابخانه باز گرداند . نوشته ی او بر ظهر کتاب بیانگر وقف کتاب توسط عبدالجلیل بر جامع منیعی می باشد. در صفحه ی آخر کتاب سال تالیف ان که394 ه ذکر شده .

شرحی که یابنده کتاب بر ظهر کتاب نوشته و بیانگر حمله ی غزان به نیشابور و غارت است چنین است : «… که مکتوب این بود که این کتاب صاحبه عبدالجلیل وقف کرده است و در جامع منیعی نشابور دارالکتبی ساخته و در آن نهاده و وقتی که نشابور غارت می کردند و کتب بسیار … آوردند این کتاب از آن جمله است و این ساعت که در دست من است ملک من نیست … و ضمیر آن کی اگر باز … کی ازدارالکتب کی موضع اوست… بر حال عمارت مانده است و تمامی کتب بر جای آید نیز باز آنجا رسانم و اگر نه به فوائد آن منتفع و مستفیذ می باشم و دعاء خیر به واقف آن رحمه الله می فرستیم . غرض از اثبات این سطور آنکه بعد از من بیع و شری بر این کتاب روا ندارند… کتبه من سخط الله و عقابه وصل  علی محمد و آله »

این یادداشت بر ظهر صفحه ی کتاب ” الصناعتین ” از طرف دارنده ی آن کتاب در همان زمان هجوم غزها ، علاوه بر اینکه از یک حادثه ی تاریخی در نیشابور یاد می کند، صحت قدمت نسخه های مزبور را نیز به خوبی ثابت می کند.

علاوه بر این کتاب خانه هایی که نام برده شد و در منابع مختلف به گونه ای از آنها یاد شده ، برخی محققان کتابخانه های زیر را هم به فهرست کتابخانه های نیشابور قرن 3تا 7 هجری افزوده اند.

20-کتابخانه ی مدرسه ی مشطی

21- کتابخانه ی مدرسه ی سوری

22- کتابخانه ی مدرسه ی شحامی

23- کتابخانه ی مدرسه ی سرهنگ

24- کتابخانه ی مدرسه ی سمعانی

25- کتابخانه ی مدرسه ی صندوقی

26- کتابخانه ی خانقاه طرسوسی

27- کتابخانه ی خانقاه ابوالفضل العمید

28- کتابخانه ی خانقاه محمود در محله ی مسیب

29- کتابخانه ی خانقاه سلمی

 

آموزش و پرورش زنان در نیشابور ( تا قرن هفتم هجری)

1-سابقه ی آموزش زن در اسلام و تمدن اسلامی

تعلیم زن در دین مبین  اسلام مقام و منزلت زیادی دارد و زنان همچون مردان تشویق به علم آموزی شده اند که احادیث بیشماری دلالت بر این امر مقدس دارند

پیامبر اسلام (ص) مقداری از اوقاتش را به آموزش زنان در مسایل دینی اختصاص میداد. وی نیز دستور داد تا شفاعت عبدالعدویه به حفصه خواندن و نوشتن بیاموزد تا بدینوسیله زنان را بر این کار تشویق نماید. همسران پیامبر در زمان حیات و پس از درگذشت آن حضرت مرجع مردم در مسایل دینی و فقهی بودند و خانه ی هر یک از ایشان به منزله ی مدرسه ای بود که طالبان دانش و حدیث در آن اجتماع میکردند و به فراگیری احکام شریعت و انواع دانش و حکمت سرگرم میشدند و در بین مردم و همسران پیامبر پرده ای آویخته بود تا کسی نتواند ایشان را ببیند.

آزادی زنان صدر اسلام در رفت و آمد به مساجد برای ادای نماز به این طبقه فرصت مناسبی می داد تا در مجالس علمی شرکت نمایند. برخی از زنان در تعلیم مردم به همسران پیامبر اقتدا می کردند و بدینگونه و بر همین سیاق پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) آموزش زنان در کنار مردان تداوم یافت و با گسترش فتوحات اسلامی و بالطبع تمدن اسلامی ، در گوشه گوشه ی جهان اسلام کانونهای علمی پذیرای زنان مسلمان برای علم آموزی گردید.

البته این نکته را باید بیان کرد که دختر و زن مسلمان سده  ی میانه بیشتر به صورت خصوصی درس می خواند چنانکه در دیباچه ی آداب المعلمین می خوانیم : « بارها پدر دختران خود در خانه درس میدهد چنانکه ابن مسکین عادت به نشستن به تدریس شاگردان تا نماز عصر داشت و آنگاه دو دختر و دختران برادر و نوه هایش را فرا میخواند و به آنان قرآن و دانش های دیگر می آموخت

گاهی مربیان و آموزگاران خصوصی برای آموزش وابستگان و خویشان و همسر امیران گمارده میشد. ما نمونه های زیادی در دست داریم که حکایت از گرایش زنان جهان اسلام به فقه و حدیث و هنر و ادبیات و نجوم می نماید. که می توان به کتابهایی نظیر التحبیر سمعانی ، و الانساب و وفیات الاعیان و اعلام النساء و … مراجعه کرد.»

2-زنان و آموزش در نیشابور (تا نیمه ی قرن هفتم هجری)

با توجه به مرکزیت سیاسی و نظامی نیشابور از قرون نخست اسلامی تا نیمه ی قرن هفتم هجری در اکثریت دوره ها که بالطبع مرکزیت فرهنگی علمی را نیز به دنبال داشت و به قول معروف دارالعلم خراسان بود ، ما شاهد نشو و نمای گروه های مختلف مذهبی و تعالیم آنها می باشیم ، وجود انبوه مساجد آموزشی و مدارس در این شهر، و خیل عظیم دانش پژوهانی که از اقصاء جهان اسلام برای دانش اندوزی و کسب علم و معرفت وارد این شهر میشدند، مسلما می توانست ظرف و جایگاه مناسبی برای فعالیت زنان مسلمان در امر تعلیم و تعلم نیز باشد . که اگر نگاهی به کتب مختلف رجال و تاریخ از قبیل التحبیر و الانساب سمعانی و سیاق لتاریخ النیسابور نوشته الغافر فارسی و دیگر کتاب ها داشته باشیم ، مشاهده می کنیم که چه مقدار زن محدث و فقیه در کنار مردان می زیسته اند که سمعانی نیز از برخی آنها اجاره ی روایت دریافت داشته است.

از دیگر سو چون نیشابور محل ظهور و فعالیت صوفیان بزرگی چون ابوسعید ابوالخیر، عطار نیشابوری ،خاندان قشیری و …بود، ما زنان متصوفه مشهوری را نیز در میان آنها می یابیم که به درجات بالایی از مقامات تصوف رسیدند. که شاگردان زیادی را نیز در دامن خویش پرورش دادند.

بجز علوم دینی در شاخه های دیگری از علوم چون نجوم، ریاضی ، ادبیات نیز به زنان عالم و دانشمندی در نیشابور دوران اسلامی برخورد میکنیم که تحصیلات عالی و کافی داشته اند که نام آنها در کتابهای مختلف آمده که ما نیز به نمونه هایی ازآنها اشاره خواهیم کرد.

ولی مسلما آماری که در پی خواهد آمد کلیت ندارد و قطره ای است از اقیانوس بی کران ، کلان شهر فرهنگی نیشابور دوران نخست اسلام ، باشد تا خود زمینه ی تحقیقی مستقل شود.