به بهانه ي بي سرانجامي مديريت سياسي در نيشابور ; نيشابورِ مظلوم و کلاف سردرگم فرمانداري
به بهانه ي بي سرانجامي مديريت سياسي در نيشابور ; نيشابورِ مظلوم و کلاف سردرگم فرمانداري

يادداشت مدير مسئول رضا مهرداد روزنامه نگار و کارشناس ارشد علوم سياسي   در نيشابور هنوز هم  رد پاي تفکر قومي- قبيله اي پدر سالار دوره ي پيشامدرن؛ بر شانه هاي اين ديار مغول زده سنگيني مي کند و منافع شهر و شهروندان در اسارت کساني است که سايه ي نامحمودشان بر سر اين شهر […]

يادداشت مدير مسئول

رضا مهرداد

روزنامه نگار و کارشناس ارشد علوم سياسي

 

در نيشابور هنوز هم  رد پاي تفکر قومي- قبيله اي پدر سالار دوره ي پيشامدرن؛ بر شانه هاي اين ديار مغول زده سنگيني مي کند و منافع شهر و شهروندان در اسارت کساني است که سايه ي نامحمودشان بر سر اين شهر فشرده است. هر گوشه ي مديريتي و جغرافيايي نيشابور چون «گوشت قرباني» در چنگ کساني است که گويا قرار نيست باور کنند که عصر پدر سالاري عهد قجري پايان يافته و«نيشابوريان» آگاه و بالغ شده اند و خود توان اتخاذ تصميمات مهم در اداره ي شهرشان را در چهارچوب قانون دارند. امروز با بلوغ فکري جوامع انساني ديگر «پدرسالاري» شان نزولي ندارد و آنان که هنوز هم شهر را ملک طلق خود فرض و براي «صدر تا ذيلش» رييس و آبدارچي تعيين مي کردند؛ بايد «بار خويش بر جاي ديگر نهند» و دست از سر اين ديار بردارند. در اين روزها هم  نيشابور زير سم اسب بدعهدي و بي تدبيري برخي مسئولين و سهم خواهي  و فرصت طلبي بعضي «نامسئولين» ،خميده شده و فرصت هاي توسعه و پيشرفت را يکي پس از ديگري از دست مي دهد.

1: آمدن و شدن

هر چند آمدن و شدن امري طبيعي و بلکه لازم است و آمدن و رفتن مسئولين که در علم سياست از آن به «چرخش قدرت» يا «نخبگان» تعبير مي شود؛ امري پسنديده است و علماي سياست «ماندن» را مايه ي فساد مي دانند؛ اما  پر واضح است که  پاسخ سوالاتي از قبيل«چه کسي آمد؟ چگونه آمد؟ کِي  و چگونه رفت؟»  مي تواند تعيين کننده ي  کيفيت و کميت «آمدن و شدن» باشد.

2-: آمدن و شدن در نيشابور

اصولا عمده ي  آمدن و شدن ها در نيشابور از روال و قانون معيني تبعيت نکرده است و عوامل مختلفي بر آن اثر گذار بوده و هست. اما اگر بخواهيم منصفانه و بر اساس «داشته هاي» امروزمان  قضاوت نماييم ؛ مي توانيم براي  اين آمدن و شدن ها  و نتايج آن قالبي بومي و ويژه ي نيشابور تعريف و ترسيم نمائيم:

ويژگي هاي آمدن و شدن در نيشابور:

يکم: انتخاب بر اساس منافع افراد و باندهاي قدرت

عمدتا انتخاب مسئولين (که در اين جا مراد فرماندار است) در نيشابور، نه بر اساس صلاحيت، توانمندي، شايستگي  و تخصص بوده است که نقش، صلاح و منفعت پدر سالاران و فرصت طلبان در اين انتخاب، عامل و شرط لازم بوده است. پدر سالاراني که شهر را ملک طلق خود فرض کرده و در چينش مديران آن اصل را نه بر منافع شهر و مردم که بر «ماندگاري» و «حفظ قدرت» پوشالي خود نهاده اند.

دوم: انتخاب مديران ضعيف و غير بومي

مروري بر کيفيت و کميت حضور اغلب مديران در نيشابور گوياي  اين واقعيت تلخ است که برخي  صاحبان قدرت و فرصت طلبان لازمه ي حفظ قدرت و نفوذ پوشالي خود را درحضور مديراني ضعيف، روزمره و عمدتا غير بومي ديده اند. اينان توسعه ي پايدار شهر را در حکم حذف خود فرض نموده و با حمايت از انتصاب مديران ناتوان و عمدتا غير بومي سعي درحفظ وتداوم منافع خود داشته اند.

نتايج آمدن و شدن ها در نيشابور:

يکم: ناپايداري مسئوليت ها و مديريت روزمره:

نگاه سياسي، استفاده ي ابزاري و فرصت طلبانه به جايگاه ها و مسئوليت ها ازجانب باندهاي شناخته شده و ناشناخته ي قدرت و پدر سالاران سبب شده است تا در نيشابورعمرمديريت ها کوتاه شود. کوتاه بودن دوره ي مسئوليت سبب جزئي نگري، روزمرگي و بي برنامگي مديران حوزه هاي مختلف شده است. در حالي که در شهرستان سبزوارازسال 1384 تا کنون فقط «سه» فرماندار (که عمدتا بومي بوده اند) منصوب شده است؛ در زمان مشابه نيشابور تاکنون حضور« پنج» فرماندار و سرپرست فرمانداري را تجربه کرده است که فقط «يک» نفر از اين جمع بومي بوده است.

دوم: عقب ماندگي نيشابور در حوزه هاي مختلف

چنين به نظر مي رسد نتيجه ي زياده خواهي فرصت طلبان و پدرسالاران دراين ديار ازجمله دخالت هاي غير مسئولانه ي آنان در تعيين سرنوشت مديران شهرستان؛ نتيجه اي جز بي سرانجامي و عقب ماندگي نيشابور درحوزه هاي مختلف نداشته است. اميدوارم به ترويج اختلافات منطقه اي متهم نشوم فقط جهت اطلاع به چند نمونه ي عيني از اين عقب ماندگي ها اشاره مي نمايم :

– سبزوار سرزميني کم بارش و خشک نسبت به نيشابور بوده است اما امروز در نتيجه ي نابساماني هاي مديريتي و عدم کنترل حفر چاه هاي عميق؛ دشت نيشابور (ونه سبزوار خشک) تبديل به يکي از بحراني ترين و پرتنش ترين دشت هاي ايران شده است و پيشروي کوير در آن اسباب نگراني اهل علم و معرفت را فراهم آورده است. امروز سبزوار وضعيت به مراتب بهتري در زمينه  حفظ ذخاير آب هاي زير زميني نسبت به نيشابور دارد.

– در حوزه ي بهداشت و درمان سبزوار صاحب دانشگاه علوم پزشکي و در نتيجه جذب اعتبارات و امکانات بيشتر ملي در اين زمينه شده است. نتيجه ي ملموس اين وضعيت  سرانه ي 8/1 تخت بيمارستاني به ازاي هر هزار نفر در سبزوار است. شوربختانه اين ميانگين در نيشابور 7/.(حدود يک سوم سبزوار) تخت است. لازم به ذکر است ميانگين تخت بيمارستاني در کشور 7/1 است.

– در حوزه ي تقسيمات کشوري سبزوار علي رغم داشتن جمعيت کمتر نسبت به نيشابور ؛ با تلاش مديران و مسئولين صاحب «پنج» شهرستان شده است و امروز پرونده ي استان شدن آن با امتياز و شانس بسيار بيشتر از نيشابور، آماده ي طرح و سير مراحل قانوني است.

3- وضعيت امروز و بلاتکليفي نيشابور

بعيد به نظر مي رسد صاحبان خبر و تحليل نيشابور خاطره ي تلخ حضور اعرابي، هاشمي و جلاير را به عنوان فرمانداران ابر شهر مغول زده به راحتي از ياد ببرند. از طرف ديگر نيشابور شعف ماه هاي پاياني  سال 1393خود را از حضور مظفري به عنوان فرماندار بومي به راحتي از ياد نخواهد برد. اما پر واضح است که شادي نيشابوريان در دو سال پيش ناظر بر عملکرد مظفري در دوره ي اول فرمانداري بود؛ عيشي که اين بار کامل نشد و مظفري با رفتن خود تلخکامي را بر جاي نهاد که به اين راحتي پاک نخواهد شد.

جداي از «کِي و چگونه رفتن» مظفري و پشت  پا زدن وي به اميد مردم نيشابور؛ اين رفتار وي زاينده ي چند پرسش جدي است:

– مظفري از چند ماه پيش عزم خويش را براي رفتن جزم کرده بود و با احتياط کامل و سّري آن را دنبال مي نمود. نکته اين جاست که چرا ايشان که عزم رفتن داشتند اين مهم را با آنان که فارغ از هياهوها و رقابت هاي سياسي دل در گرو توسعه ي اين شهر مظلوم دارند و «دردمند»نيشابور هستند؛ در ميان ننهاد؟ آيا اين امر سبب نمي شد فرصت بيشتري براي انتخاب جانشيني شايسته فراهم شود؟ علت اين پنهان کاري چه بوده است؟

– ديگر اين که مظفري آن گاه که عزم رفتنش جزم شد؛ باز هم بدون مشورت و بر اساس انتخاب شخصي ، دو نفر را به استانداري به عنوان جانشين رسما معرفي مي نمايد و اتفاقا در استان و وزارت کشور به شدت پي گير صدور ابلاغ فرمانداري براي ايشان مي شود. محمود رضائيان و رضا غرويان  به ترتيب اولويت کانديداهاي مظفري براي جانشيني بوده و امروز هم هستند و ايشان با قدرت به دنبال  پوشاندن رداي قدرت بر تن يکي ازاين «دو» است. تلاش جدي مظفري براي انتصاب فردي غير بومي که اتفاقا قبلا امتحان موفقي پس نداده است چه معنايي مي تواند داشته باشد؟

به نظر مي رسد اين اقدام مظفري از سه ديدگاه قابل نقد است:

يکم: از دست رفتن فرصت ها براي توسعه ي  نيشابور و نااميدي مردم

با توجه به قرار گرفتن در سال پاياني دولت و باز شدن بحث تقسيمات کشوري؛ رفتن مظفري در اين شرايط از جانب  افکار عمومي قابل پذيرش نيست و به نوعي سبب «ابتر» شدن حضور وي شده است؛ علاوه بر اين با وجود بلاتکليفي و شرايط خاص دوره گذار؛ مي تواند عاملي براي عقب ماندن نيشابور از شهرهاي همجوار به ويژه در بحث تقسيمات کشوري باشد. اگر چنين باشد نيشابور مظفري را نخواهد بخشيد.

دوم: پدر سالاري

ضمن احترام فراوان به جناب رضائيان و غرويان، از آن جا که در برخي محافل، اين دو بزرگوار گزينه هاي فرماندار سابق براي جانشيني او عنوان مي شوند، بايد از اين دوستان پرسيد که جناب مظفري بر اساس چه معيار و مجوزي دو نفر را براي جانشيني انتخاب! و انرژي خود را براي به کرسي نشاندن اراده ي فردي به کار بسته است؟ ب فرض صحت اين موضوع، اين رفتار ايشان چه تفاوتي با افراد ديگري دارد که براي ساليان، نيشابور را گروگان اميال قدرت طلبانه خود نموده بودند؟ آيا نبايد نگاه مظفري با پدر سالاران و فرصت طلبان «نيشابور دوش» تفاوت داشته باشد؟ فراتر از اين، اين سوال مطرح است که افراد از چه جايگاه قانوني براي دخالت در تعيين سرنوشت نيشابوريان و انتخاب اين يا آن برخوردار مي باشد؟

سوم: غير بومي بودن

گفته مي شود، مظفري دو گزينه را با اولويت به سيستم معرفي نموده است. گزينه اصلي محمود رضائيان که در سال پاياني دولت محمد خاتمي فرماندار نيشابور بوده است. گزينه ي جايگزين دکتر رضا غرويان که به خانواده اي خوش نام، ايثارگر و منصف تعلق دارد. نقطه ي اصلي بحث و سوال نويسنده در اين سياهه ، چرايي انتخاب گزينه اي غير بومي است. به راستي علي رغم وجود مديران سياسي خوش نام، معتدل، متخصص و دردمند نيشابوري که اتفاقا آقاي مظفري بهتر ازهمه آنان را مي شناسد؛ چرا گزينه اصلي ايشان غير بومي است؟ با توجه به داشتن فرصت کافي آيا امکان هم فکري و معرفي افراد توانمندتر با اولويت بومي بودن وجود نداشت؟ اين رفتار ياد آور زياده خواهي کساني  است که با انتخاب مديران کم توان غير بومي سعي در حفظ موقعيت و امتيازات مشروع و غير مشروع خود داشته اند.

اميدوارم با همت و حساسيت  نيشابوريان، عدم دخالت افراد فاقد مسئوليت و جديت مسئولان درجلوگيري از دخالت فرصت طلبان؛  کلاف سر درگم انتخاب فرماندار هر چه سريع تر باز شود و با انتخاب فرمانداري شايسته، مدير و ترجيحا بومي که نماد تحول خواهي نيشابوريان باشد؛ ديار مغول زده ي ما بي     ش از اين زير سم اسبان قدرت طلبان و فرصت طلبانِ « نيشابور دوش» قرار نگيرد.