مهدي گلستاني – تقويم را ورق مي زدم و به دنبال مناسبت هاي مهر ماه مي گشتم که ناگاه مناسبت چهارم مهرماه که توجه ام را جلب کرد: «روز خانواده و تکريم آن». با خود فکر مي کردم که کافي است پاي درددل پدران بازنشستهاي بنشيني که بعد از عمري خدمت کردن حالا براي […]
مهدي گلستاني – تقويم را ورق مي زدم و به دنبال مناسبت هاي مهر ماه مي گشتم که ناگاه مناسبت چهارم مهرماه که توجه ام را جلب کرد: «روز خانواده و تکريم آن».
با خود فکر مي کردم که کافي است پاي درددل پدران بازنشستهاي بنشيني که بعد از عمري خدمت کردن حالا براي هزينه جهزيه، اشتغال فرزندان و درمان خود يا افراد خانواده شان اندر خم يک کوچهاند و گوششان پر است از قولهايي که معروف است به وعده ي سر خرمن…
لطفا راننده بازنشسته بفرستيد!
ساعت 8 صبح روزهاي آخر شهريور گوشي تلفن را برمي دارم با آژانس سر کوچه تماس مي گيرم ناگهان به ذهنم مي رسد که به منشي بگويم ببخشيد يک راننده بازنشسته بفرستيد!
در انتظار تاکسي با خودم کلنجار مي روم که يک پرايد سفيد جلو پايم ترمز ميکند و پيرمردي با کلاه عرق چين ميگويد شما سرويس خواستيد.
سوار ميشوم، از رانندگي اش مي شود حس کرد که اعصاب به هم ريخته اي دارد برايش سرعت گير يا چاله تفاوت ندارد. همه را با همان فشار پدال رد مي کند. ناگاه نگاهم به دستان پر چين چروک و لرزانش مي افتد. سريع نگاهي به چهرهاش ميکنم. رنگ به رخسار ندارد اول صبحي عرق از سر و کله اش مي چکد. متوجه سنگيني نگاهم ميشود و ميگويد:چيزي شده شازده!
– نه بابا. فقط خواستم بگم خسته نباشي.
– اي بابا خدا شاهده خسته ام يني 37-8 ساله خسته ام.
-خب بابا چرا کار مي کني؟ خونه بشين استراحت کن ديگه.
-استراحت؟ بابا جان زندگي خرج داره…نفس کشيدن خرج داره… مردن هم خرج داره…
5 ساله بوده که برايش شناسنامه گرفتند و الان 60 ساله است، اما لرزش دستان و چروک پيشاني و گردنش، بيش تر نشان مي دهد. به قول خودش از روزي که اسم بازنشستگي را يدک ميکشد همه او را به چشم يک شاخه ي خشک ميبينند. 30سال زحمت کشيده و حق بيمه پرداخت کرده است به اين اميد که روزي گوشهاي خلوت از زندگي را تصاحب کند و با خيال راحت و بدون دغدغه پايش را دراز کند و چندي را به آسودگي زندگي کند. به قول خودش عمري را براي کار کردن و نان درآوردن زندگي کرده اما ديگر وقتش رسيده دمي رابراي خود زندگي کند. روزهاي اول بازنشسته شدن همه چيز برايش جذابيت داشت، با نيم لبخندي مي گويد فکر مي کردم بعد از عمري کار کردن و پول درآوردن و حالا موقع خوردن وخوابيدن و پول خرج کردنم است اما چند ماهي اين خوشي دوام نداشت. يک روز صبح که چشم باز کردم و خواستگارهاي دخترم را ديدم تازه متوجه شدم خبري از استراحت و احترام و خرج و برو بيا نيست.
حالاخرجم ده و دخلم نه شده بابا! به حقوق چندرغازي ميانديشد که روزي فکر ميکرد با آن ميتواند در حد يک بازنشسته رفع نياز کند اما هيچ گاه به ذهنش خطور نميکرد روزي تورم روزگارش را سياه کند، حقوق چند سال پيش او حالا در دوران بازنشستگي در برابر تورم چيزي شبيه فيل و فنجان است.حالا مخارج دختر دم بخت و پسر دانشجويش هيچ، مخارج دارو و درمان و ايستادن چند ماهه در صف انتظار براي گرفتن يک نوبت پزشک را کجاي دلش بگذارد. آه ميکشد…
تا به خودم مي آيم به کانون بازنشستگان رسيده ام. کرايه را حساب مي کنم نگاه راننده به در کانون غضبناک است گويا دل خوشي ندارد. اذيتش نمي کنم. خداحافظي مي کنم و در را مي بندم به راه مي افتد.
در حياط کانون بازنشستگان تامين اجتماعي مردي را گير مي آورم سلام و احوال پرسي گرمي مي کنم.
-پدر جان بازنشسته اي؟
-آره بابا! مردي است خوش صحبت و ساده با افتخار مي گويد: «35 سال در کارخانه زحمت کشيدم و نون حلال خوردم اما هنوزم بايد کار کنم. کار اينجا بر عکس دنياست. طرف بعد از 30 سال خدمت کردن بايد از فرداي بازنشستگي دنبال کار بگرده. واقعا مي شه با ماهي 900 هزار تومان و خونه اجارهاي و دو تا بچه دانشجو آدم بشينه و غصه نخوره در حالي که غصه خوردن تو اين سن و سال مثل زهر است واسه آدم؟ به خاطر همينه خيلي از رفيقام و همکارام رو که دوروبرم ميبينم سکته کردن و عليل افتادن يک گوشهاي اونم با يک دفترچه درماني که کلي بابتش منت سرمون ميذارن اما بود و نبودش يکيه.»
ساکت مينشينم و دل به درد دل ش ميسپارم تا شايد کمي آرام بگيرد. بعد از 30 سال از صبح تا شب زحمت کشيدن حالا به جاي استراحت مجبور شده در اتاقک، نگهبان انباري شود، با پاهايي ناتوان و درد مند با چراغي به دست شبي سه بار دور تا دور محوطه را گشت بزند. بله چه خوش باورانه قرار بود راحت سر بر بالين بگذارد. اين هم راهي است براي درآمدي تا لااقل در اين سختي روزگار از شرم خانواده کمر بيشتر خم نکند. گلايه بسيار دارد. از حقوق بازنشستگي، از خدمات درماني که بود و نبودش فرقي ندارد، از وعدههايي که هر مسئولي ميآيد، ميدهد… در هر خانه اي بگردي لااقل يک مورد يافت ميشود از بازنشستگان و مصائب آنها.
در اين فکرم که بيشک او نه اولين بازنشستهاي است که اين گونه از شرايط بد اقتصادي نالان است و نه آخرين خواهد بود. کافي است پاي دردل پدران بازنشستهاي بنشيني که بعد از عمري خدمت کردن حالا براي تهيه مثلا داروي خود يا خانوادهشان اندر خم يک کوچهاند.
پيدا کردن مردان سالمندي که مهر بازنشستگي حال بعد از 30 سال، 35 سال کار کردن بر پيشانيشان خورده کاري ندارد.
پارکها، بيمارستانها و مطبهاي پزشکان يا دفاتر تامين اجتماعي و کانونهاي بازنشستگي عمده مکانهايي هستند که بيبروبرگرد چند پيرمرد بازنشسته را در آنجا ميتوان ديد. قضيه بازنشستگان و مشکلات شان زماني در ذهنم پررنگتر مي شود که بنابر آمارها سازمان تامين اجتماعي به عنوان بزرگترين صندوق بازنشستگي بيش از يک ميليون هشتصدهزار نفر بازنشسته دارد که اين تعداد در سال 1400 قريب به دو ميليون و نهصد هزار نفر و در چند دهه ديگر با افزايش متوسط سن جمعيت کشور اين تعداد افزايش بيشتري خواهد يافت که معادل 13 درصد کل جمعيت کشور بالغ خواهد شد و پيشبيني ميشود تا 30 سال آينده تعداد بازنشستگان از مرز 25 درصد جمعيت کشور فراتر رود.
احترام را دريغ نکنيم
به سالن کانون مي روم کنار يک بازنشسته ي ديگر مي ايستم. از قضا دل پري هم دارد ظاهرا بيمه تکملي اش رد نشده است.
گوشهاي را براي دردل کردن انتخاب و از او دعوت ميکنم روي صندلي نشسته و آرام تر سخن بگويد.
_ «الان سراغ هرکسي که بري اولين دردش حقوقشه… چه جوون و تحصيلکرده باشه چه مثل من پير و بازنشسته… از بحث مالي که بگذريم مهمترين مشکل منِ بازنشسته حرمت، ادب و برخورد مناسبي است که در جامعه ازمون دريغ ميکنن و ما رو به چشم يه آدم پير و فرتوت نگاه مي کنن!» از مشکلات ش درباره سازمان يا کانون بازنشستگان تامين اجتماعي ميپرسم.
_ « من 5سال است بازنشسته شده ام و تازه فهميدم کانوني هم هست و خدماتي مي دهد. بعضي مي گويند در تلويزيون اعلام شده که به بازنشستگان، وام مي دهند. اينجا که مي آيم مي گويند خبري نيست؟ يک کارت دادند هفت هزار تومان بابت ش گرفتند تا ببينيم چه مي شود…»
او اصلا نمي داند که کانون بازنشستگان چه وظايفي دارد!
«من که سواد درست و حسابي ندارم اما بچه ها مي گويند يک درصد از حق مسکن را کانون بازنشستگان براي خودش برميدارد، اين را کجا هزينه ميکند؟ چرا يک کار کوچک هم براي من نوعي انجام نميدهند؟» حرفهايش تمام نشده و خداحافظي نکرده بلند ميشود و پاي ميز متصدي مي رود و مي گويد سيستم را نگاه کن من بايد بيمه تکميلي داشته باشم هاا!
تسهيلاتي که فقط در رسانه ها
اعلام مي شود!
سر ميچرخانم و پيرمرد که دفترچه به دست به انتظار نشسته را نشان ميکنم. او هم درددل بسيار دارد. از حقوق کم و خدماتي که تنها در حد قولاند. درباره تسهيلات کوتاه مدت 70 ميليون توماني حرف مي زندکه گويي از رسانه ها براي بازنشستگان و مستمري بگيران تامين اجتماعي اعلام شده است.
مي خواهم شيطنتي کنم از او ميپرسم آيا از اين تسهيلات راضي هستيد؟ که عصباني مي شود و ميگويد: ما که تا به حال چيزي نديدهايم.
تازه هر ماه 60 -70 تومان هم به عنوان بيمه تکميلي از ما کم مي کنند، اما بدون فايده. اين همه ميگويند بيمه تکميلي بيمه تکميلي اما واقعا اين بيمه هم هيچ مزيتي براي بازنشستگان ندارد. من نميفهمم وقتي مبلغي بابت بيمه کم مي کنند چرا زمان پرداخت اين قدر اذيت مي کنند. ما سالي 600-700 تومان پول مي دهيم اما جز 200-300 تومان برگشتي ندارد.
شاکي است از اضافه شدن حقوق تمام بازنشستگان به جز بازنشستگان تامين اجتماعي.
اين دفترچه که بابت آن از حقوقم کم ميشود هيچ ارزشي ندارد. شما يک سر به بيمارستانهاي تامين اجتماعي بزن و ببين براي يک عمل ساده چند ماه بايد در نوبت بماني.
از طرف ديگر داروخانههاي طرف قرارداد تامين اجتماعي فقط داروهاي ساده و ارزان سرماخوردگي و حساسيت و… را دارند و هرگاه مراجعه ميکنيم فقط ميشنويم: نداريم.
من 30 سال حق بيمه دادم اما موقع بهره گرفتن از پولهايم يا بايد از درد بميرم يا چندبرابر بيشتر خرج کنم. اين يعني 30 سال هزينهاي که من از جيب دادم هيچ…
بعد از شنيدن صحبت تنها سه، چهار نفر از بازنشستگان و مشت کوچکي از خروارها، تنها به يک نتيجه ميرسم که سازمان تأمين اجتماعي يك سازمان بيمهگر اجتماعي است كه مأموريت اصلي آن پوشش بيمه كارگران حقوقبگير به صورت اجباري و صاحبان حرف و مشاغل آزاد به صورت اختياري است.
بازنشستگان سازمان تأمين اجتماعي با مشكلات عديدهاي در اين سازمان روبه رو مي شوند که تنها تسکين دهنده ي و تسلي بخش هزاران درد و مشکل اين زحمت کشان بي ادعا مي تواند کانون هايي باشد از جنس خود بازنشستگان ،که آن ها هم متاسفانه قدرت اجرايي ندارند.
پرداخت حقوق با تاخير و کسر هزينه هاي بيمه تکميلي و پرداخت چند مرحله ايي و خدمات ضعيف درماني از جمله مهم ترين اين مشكلات است.
سازمان تأمين اجتماعي با 300 كانون شهرستاني و استاني فعال در كل كشور به بازنشستگان اين سازمان خدمترساني ميكند و عمده بازنشستگان مشكلات اساسي را براي رفع به كانونها گزارش ميدهند.
کانوني از جنس خود بازنشستگان
با توجه به آمار اين NGO مستقل پتانسيل خدمات دهي به 11.000 بازنشسته را دارد که تنها 4.000 نفر عضو دارد که اين رقم معادل کمتر از 40% از بازنشتگان تامين اجتماعي شهرستان است.
به گفته مدير کانون، خدماتي مانند پرداخت وام هاي قرض الحسنه به 330 نفر، تنظيم و تکميل پرداخت غرامت فوت به بازنشستگان، برگزاري کلاس هاي آموزشي با همکاري خانه کارگر براي بازنشستگان و فرزندان آنها، ايجاد سايت و ايميل کانون جهت اطلاع رساني، قرارداد با فروشگاه هاي معتبر جهت خريد لوازم خانگي، برگزاري مسابقات ورزشي، خريد يک باب ساختمان جهت استقرار دائم کانون، برگزاري سفرهاي زيارتي و سياحتي داخلي و خارجي از جمله خدمات ارائه شده توسط کانون است.
با توجه به اينکه اين قشر شرافتمند و بزرگوار بازنشستگان با مشکلاتي بيشماري روبه رو هستند که يکي از عمده ترين آن ها ناآگاهي نسبت به شرايط عضويت و خدمات کانون بازنشستگان است لازم است کانون و مسئولان محيطي آرام براي اين سرمايه هاي معنوي اجتماع فراهم آورند تا در آنجا مسئولان امر مشکلات آنها را ريشه يابي کنند و به شکلي اصولي در صدد حل آن بر آيند. به اميد چنان روزي…