خاطرات حسين خادمي از سنگ بناي اردوگاه باغرود
خاطرات حسين خادمي از سنگ بناي اردوگاه باغرود

گفت و گو: سيدهاشم مداح گفت من پادشاه مملکت هستم اردوگاه بين المللي شهيد رجايي( باغرود) در دامنه ي  رشته کوه بينالود بنا شده است .سنگ بناي اين اردو گاه در سال 1342 براي «سازمان پيش آهنگي ايران» گذاشته شد. اين مکان پيش از انقلاب براي برپايي پانزدهمين گرد هم آيي جهاني پيش آهنگان انتخاب […]

گفت و گو: سيدهاشم مداح

گفت من پادشاه مملکت هستم

6اردوگاه بين المللي شهيد رجايي( باغرود) در دامنه ي  رشته کوه بينالود بنا شده است .سنگ بناي اين اردو گاه در سال 1342 براي «سازمان پيش آهنگي ايران» گذاشته شد. اين مکان پيش از انقلاب براي برپايي پانزدهمين گرد هم آيي جهاني پيش آهنگان انتخاب شده بود که به دليل نا هماهنگي هاي اداري لغو شد. پس از انقلاب  ساختار بين المللي از اردوگاه باغرود حذف و اين مکان   به وزارت  آموزش و پرورش  واگذارگرديد.

براي آشنايي با وضعيت  گذشته ي  اين اردوگاه به ديدار حاج حسين خادمي متولد سال   1305 و از باغبانان قديمي اين باغ رفتيم . خلاصه ي خاطرات شنيدني وي را تقديم شماخوبان مي نماييم .

حاج حسين در سن ده سالگي پدر و مادرش را ازدست داده بود و با برادرخود  نزد عمويش در روستاي رود زندگي مي کرد او مثل ساير اهالي به کارهاي کشاورزي اشتغال داشت. مهمان ما که از اولين باغبانان اردوگاه باغرود است، خاطرات شيرين و خواندني زيادي دارد.

ايشان دوره ي  نوجواني را در روستا گذراند تا اين که زمان  خدمت سربازي اش فرارسيد و به پادگان قلعه مرغي تهران فرستاده شد.

اينک يکي از خاطرات شنيدني حاج حسين :

«من پادشاه مملکت هستم»

وي در دوران سربازي نگهبان 24 هواپيماي جنگنده اي بود که به تازگي از کشورهاي خارجي خريداري شده بود.حاج حسين مي گويد: ما از ساعت دو بعد از ظهر به بعد اجازه  ي تير داشتيم. يک روز که نگهبان بودم شخصي با اتومبيل وارد منطقه ي  نظامي شد و هرچه ايست مي دادم آن فرد متوجّه نمي شد.  لذا به ناچار آماده ي  شليک شدم. در حالي که شخص مزبور کاملا نزديکم رسيده بود. لوله ي  اسلحه را روي گردن آن شخص گذاشتم و از هويت او پرسيدم. فرد مقابل در حالي که دستانش کاملا  بالابود با ترس جواب داد: «من پادشاه مملکت هستم». اما حاج حسين که در آن زمان سرباز جواني  است باور نمي کند و شاه را حدود نيم ساعت به حالت بازداشت نگه مي دارد. اما سرانجام  با حضور درجه داران و ديگر امراي ارتش، متوجّه واقعيّت و موقعيّتي که در آن قرار گرفته بودم، شدم.

پس از اين واقعه همخدمتي ها و دوستانش به او مي گويند خودت را براي يک تنبيه جانانه و شلّاق آماده کن و او که بسيار ترسيده بود نمي دانست چه بر سرش خواهد آمد.

پس از دو سه روزي که از اين ماجرا مي گذرد فرمانده پايگاه وي را احضار و خبر يک جايزه نقدي قابل توجه را مي دهد که از طرف دربار برايش فرستاده شده بود؛ حاج حسين که شوکه شده بود، باور نمي کرد و با بهت و حيرت به حرفهاي فرمانده گوش مي داد چرا که او فکر مي کرد فرمانده سربه سرش گذاشته است. اما سرانجام با تشر فرمانده متوجّه مي شود که  قضيه جدي است. اما در کمال تعجّب فقط يک هشتم پول به سرباز وظيفه شناس تحويل مي شود و او هنوز هم از خود مي پرسد که بقيه پول کجا رفته است؟

حاج حسين  با اين خاطره ي  شيرين به روستاي رود  بر مي گردد و مدتي در شهرداري نيشابور باغباني مي کند تا اين که توسط عزت اله خان گنجي شهردار وقت  به سمت باغباني باغش  که در روستا ي رود قرار داشت، انتخاب شد.

او مي گويد: در آن زمان باغ (اردوگاه فعلي) ديوار نداشت و زمين خالي با درختان اندک بود. عزت اله خان اين باغ را از شخصي به نام غلامعلي خان بيات خريداري کرده بود و چشمه اي در وسط باغ آن را آبياري مي کرد. عزت اله خان داماد ابراهيم خان سعيدي يکي از بزرگان شهر بود .

با ديوار گذاري باغ، حاج حسين با چهار باغبان ديگر کمر همت به کاشت نهال بستتند و آبادي و عمران اين باغ مديون عزت اله خان گنجي و اين چهار باغبان است.

حاج حسين حدود نه سال در اين باغ فعاليّت کرد تا اين که بالاخره باغ توسط سازمان پيش آهنگي که مسئولش در آن زمان دکتر بنايي بود، خريداري گرديد. همشهري کهنسال و شيرين خاطره ي  ما حدود دو سال ديگر در باغ ماند ولي به دليل نيامدن حکم استخدامي ا ش مجبور به ترک آن جا شد و به کارهاي کشاورزي در روستا روي آورد.

در سال 1355 با آمدن فردي نظامي از تهران، برق رساني روستا و آبادي هاي اطراف به سرعت انجام شدو هم زمان عمليات احداث جاده دو بانده به باغرود هم شروع شد  و به سرعت هم به اتمام رسيد. بر اساس طرح اوليه؛  قرار بود آب رودخانه ي  رود به صورت آبشار از ابتداي جاده باغرود  تا انتهاي آن جاري شود.

ازخاطرات تاسف آور حاج حسين در زماني باغباني باغ پيشاهنگي اين بود که در زمان حضور  وليعهد و برادرش در باغ؛ هنگام پذيرايي ناهار با مشروب ازمهمانان پذيرايي شد. پس از رفتن مهمانان «باغبان ها به خيال اين که محتوي شيشه ها نوشابه است؛ آن ها را متاسّفانه سر کشيدند که در نتيجه ي  آن حال بعضي از آنها وخيم شد. اما خوشبختانه آسيب جدي به کسي وارد نشد.

هم اکنون حاج حسين خادمي در روستاي  باغرود به کشاورزي و باغداري مشغول  است  و مشکل اصلي روستاي رود را مساله آب شرب و کشاورزي مي داند که با روستاي فرخک اختلافات جدي دارند. اميدواريم با پادرمياني مسئولين اين مشکل حل و فصل شود.

در پايان يک رباعي از خيام تقديم به آقاي خادمي مي شود تا مراتب سپاس گزاري خود را ابراز کنيم.

در دهر هر آنکه نيم ناني دارد/ از بهر نشست آشياني دارد / نه خادم کس بود نه مخدوم کسي/ گو شاد بزي که خوش جهاني دارد