جایگاه سوررئالیسم در تفکر معاصر
جایگاه سوررئالیسم در تفکر معاصر

مجيد نصرآبادي سوررئاليسم به عنوان جنبشي ضد خردورزي در ادبيات و هنرهاي بصري در ميانه ي جنگ جهاني اول و دوم در اروپا رشد و نمو يافت. مکاتب ادبي بسياري در اروپا رشد و نمو يافتند که هر يک پس از مدتي دچار اضمحلال شدند. تمامي اين مکاتب ادبي و هنري يک نقطه براي شروع […]

16مجيد نصرآبادي

سوررئاليسم به عنوان جنبشي ضد خردورزي در ادبيات و هنرهاي بصري در ميانه ي جنگ جهاني اول و دوم در اروپا رشد و نمو يافت. مکاتب ادبي بسياري در اروپا رشد و نمو يافتند که هر يک پس از مدتي دچار اضمحلال شدند. تمامي اين مکاتب ادبي و هنري يک نقطه براي شروع دارند و آن هم آغازگاه مدرنيته است. شروع مدرنيته را بسياري دوره رنسانس بر مي شمرند که به گفته ي مورخان، ادبيات نقش بسزايي در شکل گيري آن داشته است. فرآيند مدرنيته همچنان که رو به جلو مي رود، در برهه هاي مختلف فکري خود، واکنش هاي متفاوتي را همسو يادر برابر خود به وجود آورده است. مدرنيته ققنوس وار دست به بازسازي خود مي زند و اين ديالکتيک مدرنيته، برخي را برآن داشته که گاه از پايان مدرنيته دم زنند. عصر روشنگري و عصر خردورزي اروپايي دوره  ي پرباري براي شکل دهي مولفه هاي اصلي مدرنيته به شمار مي آيد. اين دوره ها هم شاهد شکوفايي اصحاب دايره المعارف، ديدرو، دالامبر، رئاليست ها، دکارت، کانت، ناتوراليست، پوزيتويسم ها و …بوده است هم شاهد رشد ايده آليسم، هگل، رمانتيسيم، سمبوليسم و …. يکي از مولفه هاي اصلي مدرنيته که هميشه محل مناقشه بسياري از متفکرين بوده، اتکاي به معيار بودن عقل است. سنجه ي عقل براي بسياري از فلاسفه و هنرمندان، آوردگاه نزاع و انشقاق مکاتب و نحله هاي فکري بوده است. آنچه که به رمانتيسيسم، سمبوليسم، دادائيسم و سوررئاليسم شکل بخشيد و آنها را در برابر اونانيميسم، رئاليسم، ناتوراليسم، ماترياليسم علمي قرار داد، همين سنجه و ميزان عقل بود. «پيدا و پنهاني» امور براي انديشه، هميشه دستاويزي براي دو اردوگاه ادبي بوده است که منجر به شکل گيري ادبيات روحاني از رمانتيک تا سوررئاليسم و ادبيات جسماني از ناتوراليسم تا اگزيستانسياليسم شده است. در آشکارسازي «پيدا و پنهاني» امور براي انديشه، مارکس، نيچه و فرويد، نقش مهمي داشتند. اما يک ضربه کاري ديگر لازم بود تا در کنار اين متفکرين، بر پيکره مدرنيته وارد آيد تا آن را افتان و خيزان، به وادي ديگري بکشاند. جنگ جهاني اول و دوم همان آخرين ضربه اي بود که همزمان و پس از آن بنيادهاي فکري متفکرين و هنرمندان را ديگرگون کرد. سوررئاليسم که در ميانه ي اين دو جنگ زاييده شده، بازتابي از بي تابي ها و کژتابي هاي متفکرين به عقل گرايي، فراروايت ها، نظم، خودآگاه، جديت، اقتدار و اخلاق بود. در نگاه سوررئاليست ها، هنرمند نمي تواند و نبايد ارتباطي با دنياي اطراف خود برقرار کند؛ از اين رو به همه چيز رنگي از طنز و نيشخند مي زند و بي اعتنا و سهل انگار به زندگي واقعي و در حال جنگ با واقعيت بودند. از آن روي که حوادث حاصل روابط منطقي علت و معلولي نيست، براي تصادف و خرق عادت بيش از واقعيت ارزش قايل بودند؛ مي خواستند از واقعيت دور شوند تا محصول تخيل شان شگفت آور شود. سوررئاليست ها با توسل به رويا و تخييل، نگارش خود به خودي، هزل و طنز، تداعي معاني، وهم و هذيان و نفي ساختارهاي سنتي، به آثارشان شکل مي بخشند. آندره برتون موسس جنبش سوررئاليسم در بيانه 1924 مي نويسد:« ذهن در هنگام خلق اثر هنري بايد از قيد منطق و استدلال و اراده آزاد باشد تا اين نيروها باعث محدود شدن حالت هوشياري هنرمند و مانع از فعاليت هاي ذهني و نيروي تخيل نگردد.» سوررئاليست ها که در فلسفه علمي خود تحت تاثير آراء روانکاوانه ي فرويد بودند و قوانين اخلاقي را تقبيح مي کردند، رؤياي آزادسازي بشريت را از بند قوانين اجتماعي داشتند. اين مکتب ادبي توانست به سرعت در ميان ساير هنرمندان تجسمي و بصري نيز جايگاهي درخور بيابد. بعدها از زير شنل سوررئاليسم، جريانات و مکاتب ديگري چون، اولترائيسم، کرآسيونيسم، سيلان آگاهي، رآليسم جادويي، تاتر پوچي و رمانهاي تجربي درآمدند. سوررئاليسم در دهه هاي 20 و 30 قرن بيستم در جهان در حال گسترش بود که ورودش به ايران منجر به خلق اولين، معروفترين و بزرگترين رمان سوررئاليستي شد: «بوف کور» صادق هدايت که توسط آندره برتون از پيش کسوتان سوررئاليسم مورد تقدير واقع شد. خاستگاه تفکر سوررئاليسم در اروپا  و واکنشي عليه برخي پارامترهاي مدرنيته، همچون عقل گرايي بود اما در ايران که فرآيند مدرنيته نضج نيافته است چگونه مي شود که سبک هاي نوشتاري عليه آن جايگاهي بيابند. در ايران برخي از آثار صادق هدايت چون «بوف کور» و «سه قطره خون» و در آثار عباس معروفي، هوشنگ گلشيري، «خروس» ابراهيم گلستان و « ماهي در باد» حسين آتش پرور نمونه هاي از تکنيک هاي سوررئاليسم را شاهد هستيم. اما هرچند که نويسندگان نوجو و جوان در ايران از اين سبک نوشتاري بهره مي گيرند اما با مقبوليت عام مواجه نبوده است. برخي همچون آدونيس شاعر سوري در اثري با عنوان «تصوف و سوررئاليسم» مي نويسد:« همچنان که تصوف در چارچوب هاي عربي اسلامي افق هايي را براي معرفت و زندگي باز مي گشايد که علم قادر به گشودن آن نيست، سوررئاليسم همين نقش را در فرهنگ غرب ايفا کرده است.» که البته بايد به خاستگاه هاي اين دو جريان توجه کرد زيرا هر يک مربوط به پارادايمي از تفکر است. هرچند در برخي از آثار عرفا همچون شيخ اشراق با اثر «عقل سرخ» شاهد همانندي هايي با تخييل به کار رفته در سوررئاليسم هستيم، اما بنيان هاي شکل گيري اين دو مکتب با يک ديگر متفاوت است و شايد بتوان گفت که تنها از تکنيک هاي مشابهي براي خلق اثري متفاوت استفاده کرد ه اند. مکاتب ادبي معاصر که همه گونه هايي از خودزني عليه آرمان هاي مدرنيته است در خاستگاه اروپايي خود جايگاهي تعريف پذير دارد اما در ايران با اقبالي موجه حتي در ميان خواص روبرو نبوده است. درک آثار سوررئاليستي محتاج آشنايي با آثار فرويد، نيچه و هجمه ي سنگين جنگهاي جهاني بر روح و روان انسان اروپايي است و خوانش اين آثار با ادراکي منطقي و معقولانه به راحتي ميسر نيست بلکه بايد تنها به ديدار و ملاقات اين آثار در فضايي شگفت و وهم آلود شتافت.