مهرباني مهره ي گم شده ي زندگي:  طلاق عاطفي يا مرگ خاموش خانواده
مهرباني مهره ي گم شده ي زندگي:  طلاق عاطفي يا مرگ خاموش خانواده

  حبیب الله قربانی کارشناسی ارشد مطالعات جهان خانوده زيربنايي ترين شالوده ي اجتماع و سرچشمه ي زلالي است که رفع نيازهاي فردي و اجتماعي انسان بدون آن ممکن نيست. در کنار توليد نسل، ارضاي نيازهاي جنسي، آماده کردن فرزندان براي زندگي اجتماعي، مراقبت از افراد ناتوان و …،کارکرد مهم ديگر خانواده، تامين نيازهاي عاطفي […]

 

5-1حبیب الله قربانی

کارشناسی ارشد مطالعات جهان

خانوده زيربنايي ترين شالوده ي اجتماع و سرچشمه ي زلالي است که رفع نيازهاي فردي و اجتماعي انسان بدون آن ممکن نيست. در کنار توليد نسل، ارضاي نيازهاي جنسي، آماده کردن فرزندان براي زندگي اجتماعي، مراقبت از افراد ناتوان و …،کارکرد مهم ديگر خانواده، تامين نيازهاي عاطفي انسان است. انسان بدون عشق و مهر و محبت، نمي تواند زنده بماند. به قول مولانا: « گر نبودي عشق، عالم کي بُدي»!. خانواده که در ابتدا از دو نقش زن و شوهر تشکيل مي شود، قابل اعتماد ترين سرچشمه اي است که مي تواند «انسان هاي تشنه ي محبت را سيراب کند».

اهميت نهاد خانواده به اندازه اي است که بخش مهمي از قانون اساسي و تصميمات حکومت ها را تحت تاثير قرار مي دهد. سياست مداران در فعاليت خود، چه در شعار و چه در عمل، بهبود وضعيت خانواده ها را اولويت مهمي بر مي شمارند و به همين دليل، گاه و بيگاه، اطلاعاتي را در سخنراني ها و يا در پاسخ به مطبوعات طرح مي کنند که نگران کننده است. آمار رو به افزايش طلاق هاي رسمي(قانوني) و غير رسمي(عاطفي يا خاموش)، خشونت خانوادگي، کودک آزاري، بدسرپرستي، خيانت و ….، بنيان و اساس جامعه را هدف قرار داده است که اگر براي آن تدبيري انديشيده نشود، آينده ي تاسف باري در انتظار اجتماع خواهد بود.

طلاق قانوني يکي از مهمترين آسيب هاي خانواده است. برخلاف سال هاي نه چندان دور، در حال حاضر، تقريبا بيشتر مردم ايران با پديده ي طلاق آشنايي دارند. گفته مي شود که آمار طلاق در ايران بايد حداکثر 10 درصد باشد در حالي که اکنون از مرز 23 درصد گذشته است و هر سال سير صعودي دارد. عواقب طلاق براي زوجين و فرزندان، تعادل و هماهنگي نظام اجتماعي را با چالش جدي مواجه مي کند. بر اساس يافته هاي پژوهشگران بايد نهادهاي مسئول و به ويژه نظام آموزشي به اعضاي اين خانواده ها، در راستاي توانمد سازي و مهارت مقابله با مشکلات، خدمت رساني کنند. ريشه ي بيشتر ناهنجاري ها و بزهکاري هاي سطح جامعه به خانواده و بي توجهي نسبت به توانمند سازي زوجين مطلقه و فرزندان آنان باز مي گردد.

غير از طلاق رسمي، طلاق ديگري که امروزه نسبت به گذشته رشد وحشتناکي داشته است، طلاق عاطفي يا خاموش است. در طلاق قانوني، زوجين در زمان معيني و به صورت قانوني از هم جدا شده و عواقب رفتار خود را رسما مي پذيرند در حالي که طلاق عاطفي در لايه هاي پنهان روابط زوجين رخ مي دهد و حتي ممکن است فرزندان خانواده نيز از آن مطلع نباشند. به اعتقاد کارشناسان اين نوع طلاق پيش زمينه ي طلاق هاي رسمي است و تقريبا 60 درصد زوجين، قبل از طلاق رسمي به آن گرفتار هستند. اين نوع طلاق نقطه ي مقابل ازدواج هاي سفيد است که متاسفانه گاه برخي جوان ها به آن گرايش مي يابند. در طلاق خاموش، زن و شوهر بدون اينکه به طور رسمي پيوند خود را خاتمه دهند، عملا دو انسان بي تفاوت و بي احساس و بي تعهد نسبت به هم هستند.

وجود هر نابهنجاري اگر از حد خاصي بيشتر نشود براي نظام هاي اجتماعي طبيعي است اما اگر ميزان رواج آن از حد معيني تجاوز کرد نشان دهنده ي آسيبي جدي است که بايد مورد بررسي قرار گيرد. اگرچه در ارتباط با طلاق هاي عاطفي آمار و اطلاعات دقيقي در دسترس نيست لکن رشد آمار ساير آسيب هايي که در خانواده ها صورت مي گيرد از جمله خيانت( دومين عامل طلا رسمي)، خشونت خانوادگي، کودک آزاري، گرايش به اعتياد و فرار از خانه و….، نشانه ي سردي حاکم بر روابط خانوادگي و به ويژه پدر و مادر ها است. مي توان ريشه ي طلاق هاي خاموش را در عوامل مختلفي جستجو کرد.

با توجه به نقش هر فرد در خانواده و انتظاراتي (حقوق-تکاليف) که بر آن نقش مترتب است مي توان برخي علل ارتباطي طلاق خاموش را مورد بررسي قرار داد. در ازدواج براي زن و مرد حقوق و تکاليف خاصي در نظر گرفته شده و قانون نيز از آن حمايت مي کند. ممکن است يکي از زوجين نتواند و يا نخواهد برخي از وظايف خود را به درستي انجام دهد ونيازها و خواسته هاي همسرش اهميتي چنداني نداشته باشد. در اين مرحله و با اعتراض همسر، جرقه ي شکل گيري طلاق عاطفي روشن مي شود. در صورت تعديل رفتار همسر، زندگي روال معمول خود پيدا مي کند و مشکلي به وجود نمي آيد اما در صورت تداوم عدم احساس مسئوليت نسبت به هم، اعتراض جاي خود را به خشونت و سر و صدا مي دهد. توهين و تحقير و در نهايت زد و خورد، محيط خانواده را پر تنش و نا امن مي کند. اگر در چنين اوضاعي بهبودي حاصل نشود، به تدريج زن و شوهر نسبت به هم بي تفاوت مي شوند و بود و نبودشان براي هم فرقي نمي کند. کم کم ديواري از سکوت بين زن و شوهر قرار مي گيرد و ضمن آسيب جدي به فرزندان، زمينه ي شکل گيري طلاق رسمي را  فراهم مي آورد.

در هر سن و شرايطي مي توان انتظار داشت که طلاق عاطفي رخ دهد. به اعتقاد کارشناسان در سالا اول زندگي درصد به وجود آمدن طلاق عاطفي بيش از سالهاي ديگر زندگي است. وقتي زن و مرد جوان با واقعيات زندگي مواجه مي شوند و حقايقي را در باره ي زندگي هم در مي يابند که با آنچه شنيده بودند و انتظار داشتند متفاوت است، به اين وضعيت دچار مي شوند.

علاوه براين جامعه شناسان معتقدند عشق و مهر و محبت يک سويه هم مي تواند به طلاق عاطفي بيانجامد. وقتي يکي از زوجين به طرف مقابل انرژي مي دهد و او را سرشار از نشاط و خوب بودن مي کند، به تدريج دو طرف مستعد انرژي دادن مي شوند و ارکان اساسي زندگي مشترک، بخشش، تسليم،گذشت و فداکاري در روابط تقويت مي شود اما اگر پس از مدتي يکي از زوجين در لاک خودخواهي و خودشيفتگي برود و مدام انتظار دريافت يک سويه ي انرژي را داشته باشد، طرف مقابل پس از مدتي دهي از انرژي مي شود و ديگز تن به فداکاري نمي دهد.( رسول معين، 17/12/1391)

اثرات طلاق عاطفي به اعتقاد برخي از کارشناسان مي تواند از طلاق رسمي بيشتر باشد. طلاق عاطفي همچون مرگ تدريجي است که زندگي زوجين و فرزندان را به شدت تحت تاثير خود قرار مي دهد. فراري بودن از خانواده، بيماري هاي جسمي، روحي و رفتارهاي ضد اجتماعي و طيف وسيعي از بزهکاري ها و انحرافات از خانواده هاي نشات مي گيرد که به طلاق عاطفي دچار شده اند. براي نمونه کودکاني که در خانواده هاي سالم و آرام زندگي مي کنند در انجام تکاليف و پيشرفت تحصيلي از کودکان خانواده هاي دچار طلاق عاطفي شده، پيشرفت بهتري دارند.

به هر حال براي داشتن خانواده هاي مهرباني که به هم اهميت مي دهند، بايد برخي مهارت ها براي تحمل ديگري و پرهيز از خودخواهي به افراد آموزش داده شود. اين موضوع به محتواي کتب درسي نيز ارتباط پيدا مي کند و هر چه عقلانيت و برخورد واقع بينانه بخش بيشتري از محتواي کتب درسي را به خود اختصاص دهد، مي توان انتظار داشت که زوجين از قدرت بيشتري براي تحمل و مداراي هم برخوردار خواهند بود. در کنار نظام آموزشي، نظام اقتصادي و سياسي از عوامل ديگري اند که نقش تعيين کننده در کاهش ميزان طلاق عاطفي در جامعه دارند.