مجيد نصرآبادي شايد من بر خطا باشم و حق با شما باشد، اما اگر تلاش کنيم، ممکن است به حقيقت نزديک‌تر شويم. کارل پوپر/جامعه ي باز و دشمنانش(1945) انسان خردمند مي انديشد تا به مدد انديشه مشکلاتش را حل و فصل نمايد. فکر انسان هميشه در معرض خطا و لغزش است؛ ممکن است در مسير […]

مجيد نصرآبادي

شايد من بر خطا باشم و حق با شما باشد، اما اگر تلاش کنيم، ممکن است به حقيقت نزديک‌تر شويم.

کارل پوپر/جامعه ي باز و دشمنانش(1945)

انسان خردمند مي انديشد تا به مدد انديشه مشکلاتش را حل و فصل نمايد. فکر انسان هميشه در معرض خطا و لغزش است؛ ممکن است در مسير تفکر و استدلال و استنتاج که پايه فلسفه و همه علوم بر اين اعمال ذهني آدمي است، به اشتباه بيفتد. پس انسان، براي کشف حقيقت و مصون ماندن از خطاي درتفکر، نيازمند و محتاج به يک سلسله اصول و قواعد عام و فراگير است که او را در همه جا راهنمايي کند و مانع از گمراهي وي در انديشيدن شود. مجموع اين اصول و قواعد، منطق (logic) نام دارد.

منطق در لغت به معني کلام و گفتار است. اما در تعريف مصطلح فلاسفه و منطق دانان، منطق به معني قانون صحيح فکر کردن است و راه و روش صحيح فکر کردن و درست انديشيدن و نتيجه گيري کردن را مي آموزد. به همين دليل است که اين علم، منطق ناميده مي شود؛ زيرا از واژه نطق مشتق شده که به معني سخن گفتن، ادراک کليات و نفس ناطقه انساني اطلاق مي شود. منطق، قانون و قاعده درست فکر کردن است. منطق به ما کمک مي کند تا درست را از نادرست يا سره را از ناسره تشخيص دهيم.

به سخن ديگر، قواعد و قوانين منطقي به منزله يک مقياس و معيار و ابزاري براي سنجش است که هر گاه بخواهيم درباره موضوعي؛ اعم از علمي، فلسفي و يا حتي امور روزمره زندگي، تفکر و استدلال کنيم، بايد استدلال ها و استنتاج هاي خود را با اين مقياس و معيار بسنجيم و ارزيابي کنيم تا به طور غلط نتيجه گيري نکنيم.

منطق عهده دار بيان راه هاي صحيحي است که فکر و انديشه بر طبق آن، بر حقايق نامعلوم دست مي يابد و اگر علم و فلسفه و تفکر انساني نباشد، اين علم نيز خود به خود منتفي مي گردد.اين علم بيش از هر علم ديگري، در خدمت فلسفه است و اساسا اولين قواعد منطقي توسط فلاسفه کشف و تدوين شد. بر اين اساس، منطق را اين گونه تعريف مي کنند:»منطق، ابزاري است از نوع قاعده و قانون که مراعات کردن و به کار بردن آن، ذهن را از خطاي در تفکر مصون نگه مي دارد. «

نخستين کسي که قواعد ذهن آدمي را به دست آورد و با ترتيبي خاص و منظم، مدون ساخت و بسياري از قوانين آن را خصوصا در مبحث قياس، با دقت اعجاب انگيز و ابتکار خويش استخراج کرد، ارسطو است. بايد به يک نکته مهم توجه داشت و آن اين که درست نيست ارسطو را موسس و سازنده يا خالق منطق بخوانيم؛ زيرا منطق، قواعد ذهن انساني است که همه انسان ها بر اساس اين قواعد، فکر و استدلال مي کنند و زندگي خود را بر پايه آن ها بنا نهاده اند.به عبارت ديگر، منطق همانند قواعد و قوانين طبيعي است که در تمامي اشيا و جانداران، برقرار است و دانشمندان، مي کوشند تا اين قوانين را به دست آوردند.ارسطو تنها کاري که کرد، اين بود که اين قواعد را با جهد و کوشش فکري بسيار،استخراج کرد و آن ها را منظم و مدون ساخت.شاهد اين امر، اين که خود وي اين دانش را تحليل ناميد؛ يعني چيزي وجود داشته و سپس او به تجزيه و تحليل آن پرداخته است. عنوان منطق را اولين بار،شارحان آثار ارسطو به اين فن اطلاق کردند و بعد از اسکندر افروديسي،استعمال لفظ منطق براي اين علم، عموميت يافت.

اما منطق، اين پيشخوان فلسفي که براي ورود به دنياي فلسفيدن، ضرورت است که با آن کنار بيايم، وادي پر پيچ و خمي است که به آساني نمي توان از آن خلاصي يافت. امروزه منطق که ارتباط تنگاتنگي با زبانشناسي دارد، حوزه هاي مختلفي را به درون خود هدايت کرده است.