امنيت خاورميانه: زمان «گفتگو» سپري شده است
امنيت خاورميانه: زمان «گفتگو» سپري شده است

دکتر منيژه نويدنيا عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد – تهران مرکز سال‌ها بود که اخبار اصلي خاورميانه به جنگ و جدال ميان فلسطين و اسرائيل اختصاص داشت. اما چند سالي است که حوادث سوريه گوي رقابت را ربوده است و تيتر اصلي اخبار شده است. جامعه جهاني با شدت گرفتن اخبار دلخراش و جانسوز، کشورهاي […]

دکتر منيژه نويدنيا

1940426_Page_عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد – تهران مرکز

سال‌ها بود که اخبار اصلي خاورميانه به جنگ و جدال ميان فلسطين و اسرائيل اختصاص داشت. اما چند سالي است که حوادث سوريه گوي رقابت را ربوده است و تيتر اصلي اخبار شده است. جامعه جهاني با شدت گرفتن اخبار دلخراش و جانسوز، کشورهاي نقش‌آفرين در خاورميانه را بر سر ميز مذاکره آورده است تا بتواند از ادامه حوادث سهمگين در سوريه جلوگيري نمايند. اين روال حکايت از آن دارد که زمان جنگ و نزاع سپري شده است و شيوه‌هاي ديپلماسي که مبتني بر گفتگو و توافق چندجانبه است، سُکان امور را به دست گرفته است. اما، آيا براستي اينک زمان گفتگو است؟

 

در جهان اجتماعي به طور معمول، بود و نبود شيوه‌ها و الگوهاي رفتاري توسط «ساختارها و تشکيلات وابسته به آن» تعيين مي‌شود. مثال، وقتي مي‌توان از پايان جنگ سخن گفت که کثرت ساختارهاي صلح و آشتي در سطوح سه‌گانه فروملي، ملي و فراملي بر ادوات جنگي و تعدد ارتش‌ها پيشه گيرد. وقتي مي‌توان شاهد دوستي و همکاري بود که مجالي به رقابت‌ها و ستيزه‌جويي‌ها داده نشود. حال در زمانه‌اي که قدرت همچنان يکه‌تاز ميدان تعاملات است، وجهه کشورها در گرو رقابت تسليحات نظامي و تجهيزات رزمي است، نقش‌آفريني در منطقه با صف‌آرايي جنگجويان و سربازان تعيين مي‌شود و بسياري نمونه‌هاي ديگر، آيا توافق و گفتگو معنا و مفهوم درخوري دارد؟ يا محافل گفتگو، شيوه ديگري براي بيان و ابراز خط و نشان‌ها است؟

با فرض آنکه تکامل سياست‌ها، کشورها را به سوي گفتگو و مشارکت جمعي براي برخورداري از امنيت سوق داده است‎؛ با فرض آنکه کشورها دست از دشمن و دشمنان‌شناسي برداشته‌اند؛ با فرض آنکه خطربيني و تهديدسازي، جاي خودش را به خيربيني و فرصت‌سازي داده باشد و بسياري موارد فرضي ديگر، آيا زمان مشارکت و توافق سپري نيست و نبايد به تناسب بلوغ بشر به شيوه‌هاي جديد براي تامين امنيت توسل جُست؟

روش تجربه و آزمايشگاهي از جمله روش‌هايي است که به درازاي تاريخ بشر عمر دارند، ولي فراگير شدن روش تجربه از رنسانس ريشه مي‌گيرد و علم و تکنولوژي دستاورد بزرگ آن است. علوم انساني به استناد فاعل بودن موضوع شناخت که انسان است، روش تجربه را به حاشيه راند و درگير شيوه‌هاي تاريخي، اسنادي و روش‌هاي گوناگون مشاهده‌اي گرديد. در اين ميان، مطالعات امنيت نيز مستثني نبود و شيوه‌هاي توصيفي ـ تحليلي را در پيش گرفت و همچنان نيز قصد شک و ترديد در آن ندارد. ‌اين در حالي است که روش‌هاي تجربه عرصه اکتشاف، اختراع، نوآوري، نوآفريني را در دست گرفته‌اند و هر روز با خلق معرفت، رسانه، وسيله و ابزار جديد، الگوي نويي را براي زندگي مردم رقم مي‌زنند. غفلت مطالعات امنيت از روش‌هاي تجربي، موجب توسل به سازوکارهاي عصر قديم (دوران جامعه نظامي) و به بار آوردن ناامني (افزايش اسباب و ساختارهاي رزمي ـ جنگي) به خيال برقراري امنيت شده است. اما مشکل مهم ديگر آن است که متوليان امنيت به هر دري مي‌زنند، به عدم توانايي در برقراري امنيت رسيده‌اند و کشتار، تخريب، آوارگي همچنان ادامه دارد.

خاورميانه براي حل بحران امنيت، چاره‌اي جز بازگشت به «روش‌هاي تجربه» ندارد. متوليان امنيت، سياسيون امنيت‌ساز، وزرا و دولت‌مردان، برنامه‌ريزان امنيت در خاورميانه تا زماني که در اتاق‌هاي فکر به تنظيم اصول امنيت مشغول باشند، دستاوردي جز چند لايحه و مصوبه نخواهند داشت. اما زماني که پا در ميدان بگذارند و شبي را در ويرانه‌هاي شهر سپري کنند، تَرکِش‌ها را بر پوست خويش لمس کنند، با چشمان خويش بر اجساد عزيزان بگريند و بوي خون را با شامه خويش حس کنند، وجودشان با صداهاي مهيب انفجارها بلرزد، زماني که فرزند زخمي خويش را دوان دوان به پناهي بکشند، وقتي وحشت را با بودن در خانه‌اي که هر لحظه ممکن است با انفجاري تخريب شود، تجربه کنند، زماني که گرسنگي آنان را از پا در آورده است و بسيار دردها و رنج‌هاي ديگر؛ آنگاه است که «امنيت» چون ساير حوزه‌هاي علمي، به استناد «تجربه» قادر به ساخت و پرداخت خود با خلق و آفرينش رويکردهاي نوين عملي است.

«تجربه» راه مستقيم و بي‌واسطه‌اي است که درک روشن و واقع‌بينانه را فراهم مي‌نمايد. بنابراين، راه‌حل امنيت خاورميانه و حتي جهان، اتخاذ «راه‌هاي تجربه» است. اتخاذ راه‌هاي تجربه از سوي کساني که دستي بر امنيت دارند؛ از بزرگان دولتي کشورها در منطقه گرفته تا فعالين سياسي که در شهرهاي امن خويش، سرگرم طرفداري از اين و آن هستند. حتي شيوه تقليل‌گرايانه‌اي از تجربه نيز شايد کافي باشد. تمام کساني که در برقراري امنيت خاورميانه سهمي دارند، فقط هفته‌اي، زندگي را بدون تدابير امنيتي سپري کنند. تجربه حداقلي، گرچه تصميمات را زير و رو نمي‌کند، اما ضرورت بازنگري را فراهم مي‌کند و چه بسا همين حداقل، راهي براي برون‌رفت از بحران منطقه باشد.