رضا شیرمحمدی چه نيازي است به علي؟ قسمت اول بارها گفتهام و باز تکرار مي کنم که انسان امروز به «شناخت» علي نيازمنداست نه به «محبت وعشقِ» به او، زيراکه «عشق ومحبت» بدون «شناخت» نه تنها هيچ ارزشي ندارد، بلکه سرگرم کننده وتخديرکننده و معطل کننده نيز خواهد بود.کساني که به […]
رضا شیرمحمدی
چه نيازي است به علي؟
قسمت اول
بارها گفتهام و باز تکرار مي کنم که انسان امروز به «شناخت» علي نيازمنداست نه به «محبت وعشقِ» به او، زيراکه «عشق ومحبت» بدون «شناخت» نه تنها هيچ ارزشي ندارد، بلکه سرگرم کننده وتخديرکننده و معطل کننده نيز خواهد بود.کساني که به نامِ محبت علي وعشق به مولي، بدون شناختن مولي و فهم دقيق و درست سخن و راه وهدف او، مردم را مُعطل وسرگَردان مي کنند،نه تنها انسانيت وآزادي وعدالت را نابودمي کنند، بلکه خودِ اين چهرههاي عزيز را نيز تباه مي سازند وشخصيت خودِ علي را در زيرِ اين تجليلهايبيثَمر، مَجهول نگه مي دارند و باعث مي شوند کساني که تا آخرِ عُمر در محبت مولي وفادار مي مانند، هرگز از سخن وراهنماييهاي او بهرهاي نگيرند ومُتوقف ومُنحط بمانند و آنهايي هم که کمي آگاه مي شوند و با جهان امروز آشنا، اصولاً اين گونه علي بيثَمر را و اين محبت بينتيجه را رها کنند و بهدنبال شخصيت هاي ديگر، الگوهاي ديگرورهبران ديگر بروند.عشق و محبت علي بعد از شناختن او است که به عنوان عامل نجات انسانيت مي تواند نقش خود را بازي کند.دکتر جرج جرداق،که بزرگترين انساني است که علي را به بشريت امروز شناسانده است، ميگويد: اي روزگار،کاش مي توانستي همه قدرت هايت را، و اي طبيعت،کاش مي توانستي همه استعدادهايت رادرخلق يک انسان بزرگ، نبوغِ بزرگو قهرمان بزرگ جمع مي کردي و يک بارِ ديگربه جهان مايک علي ديگر مي دادي…
نويسنده اينک تابه يک طبيب مسيحياست واين نشان مي دهدکه علي تنها درچهارچوب يک فرقه ارزيابي نمي شود،بلکه هرانساني که به مفاهيمانساني معتقد است، به علي معتقد است و هرعصري وهرنهضتي که به اين ارزشها معتقد است و براي اين هدفها مبارزه مي کند، به شناخت علينيازمند است و مسلماً وقتي که او را شناخت، به او عشق مي ورزد و اين عشق بزرگترين نيروي محرک و بزرگترين قدرت نجات دهنده انسان مي شود.شرح حال علي را مي توان در سه دوره مشخص تقسيم بندي وبيان نمود. دوره اول از بعثت پيغمبرِ اسلام آغاز مي شود.علي از آغازِ بعثت همدست وهمگامِ پيغمبر بوده وتا لحظه مرگ پيغمبر همدم وهمگامِ اومانده وپيغمبردر دامن علي جان داده است.در خانه پيغمبر زندگي مي کرده که اولين پيامِ وحي رسيده و پذيرفته است.در تمامِ اين سالها و در هر دو دوره، از اولين لحظه بعثت تا لحظه مرگ پيامبر، علي همدل و همگامِ او و در شديدترين مَهلکهها پيشتازِ همگان بودهاست.اين دوره خاص زندگي علي با مرگ پيغمبر پايان مي پذيرد. اين دوره عنواني دارد و آن مکتب سازي است، يعني استقرارِ مکتب در ذهن جامعه وپرورش جامعه بر اساس مکتب، احياي مکتب و ايجادِ ايمان در وجدان زمان و تشکيل يک گروهِ اعتقادي ودريک کلمه مبارزه به خاطرِ يک هدف. بلافاصله بعد از مرگ پيغمبر وضع و جبهه گيري تغيير پيدا مي کند. رهبري عوض مي شود، وبعد سکوت علي آغاز مي شود. سکوت به اين معني که نمي تواند فرياد بزند، زيرا ناگهان مي بيندکساني که بيست و سه سالدرکنارش بودند، اکنون در برابرش ايستادهاند. مبارزه با اينها به منزله نابود کردن شخصيت هاي بزرگي است که به هر حال، در شرايطخاص آن روز، حفظ قدرت و وحدت اسلامي در دست هاي آنها و در شخصيت آنها تبلور پيدا کرده بود.جناح بنديها و اختلافات خانوادگي و قدرت هاي داخلي در اسلام و در ميان مسلمين چنان بافت پيچيدهاي درست کرده بودکه اين شخصيتها،که در برابرِ علي ايستادند، گِره اين بافت محسوب مي شدند، و اگر به روي آنان شمشير بکشد، در برابرِ کساني شمشيرکشيده که گرچه براي پايمالکردن حق او برخاستهاند، اما نابود کردن آنها يا نابود کردن خودش، هر دوبه اين وحدت نيروي جوان اسلام ومرکزيت قدرت اسلام در مدينه آسيب مي زند و نيرويي که به نامِ اسلام در مدينه به وجود آمده و برسرِ همه قبايل منافق و قدرت هاي امپراطوري ستمکار و نظامي سايه خودش راگسترده، از داخل متلاشي خواهد شد. بنابراين پس از «دوره بيست و سه سال مبارزه براي مکتب» دوره سکوت ش آغازمي شود، دورهاي که نميخواهدبيعت کند،دورهاي که مي بيندحق اووخانواده او را و بزرگتر از اينها، حق اين تودههاي مردم راکه به خاطرِعدالت به اسلام روي آوردهاند، اين جناحهاي داخلي دارند پايمال مي کنند.