امیر بتویی مقصود  اين جانب از گفتن اين مقدمه آن است که اشنايي مختصري در مورد کاريکلماتور بدست بياوريم کاريکلماتور از نظر لغوي: از دو کلمه مجزي تشکيل شده (کاريکاتور و کلمه) که به صورت يک کلمه در اورده شده کاريکلماتور بازي با الفاظ است ولي کاريکاتور بازي با شکل هاست اما سنخيت اين دو […]

امیر بتویی

مقصود  اين جانب از گفتن اين مقدمه آن است که اشنايي مختصري در مورد کاريکلماتور بدست بياوريم

کاريکلماتور از نظر لغوي:

از دو کلمه مجزي تشکيل شده (کاريکاتور و کلمه) که به صورت يک کلمه در اورده شده

کاريکلماتور بازي با الفاظ است ولي کاريکاتور بازي با شکل هاست اما سنخيت اين دو در رساندن مطلب به صورت شوخ و خنده وحتي کنايه و طعنه است.

ترسيم کايکلماتور را شايد اينگونه بيان کنيم که

در نگاه اول به صورت شوخي وخنده به نظر ايد اما اثرات آن بعد از کمي تفکر و تامل بدست مي آيد. تلخي و درد هاي زمان را به صورت شوخي به ما مي رساند.

وجود کاريکلماتور :

نامي است که احمد شاملو بر کارهاي پرويز شاپور نهاد و عقيده ي احمد شاملو برکارهاي پرويز شاپور اين است که کاريکاتور و شکل هايي که به صورت کلمه بيان شده است.

طنزي که با ناهنجاري هاي زمان سياسي، اقتصادي، اجتماعي ….سرو کار دارد و کاريکلماتور از اين قاعده مستثني نيست اين نوع کار را مي توان در عرصه و کارهاي گوناگون اجتماعي ديد و گوش  فرا سپرد اما کاريکلماتور شيوه ديگري در بازگويي زبان مي باشد و شايد بتوانيم بگوييم که به صورت  افکار جديدي  در  رساندن مقصودمان  به صورت هاي مختلف است و در کاريکلماتور اصل بازي است، بازي با افکار يک فرد به صورت طنز و ايجاد يک لبخند لبخندي که با کمي فکر و تامل بر صورت نمايان مي شود و اين که افکارم، نسبت به طنز را به صورت کامل قادر به شرح  آن نيستم اما اينطور شناختم که  يکي از بهترين راهکارها و شيوه هاي اسان براي رساندن افکارمان به ديگران است.

و به نظر بنده: واقعيت به صورت شاد، و رساندن اصل مفهوم به صورت آسان و رسا اما اگر کسي به اين کار دل بسپارد  و هدف آن رسيدن به شادي باشد در اين صورت کاريکلماتور برايش شيرين و دل چسب و زبيا مي شود .

نمونه هايي از کاريکلماتور

ساعت امروز, براي فردا شدن خود به سرعت مي گذرد.

زندگي يک ظرف در بسته است.

تويي عبادتم.

حقيقت انساني دين است.

وجودت را با علمت ثابت بدار.

باد خودش را به من مي چسباند گويا از من خوشش آمده است و من هم خودم را به او مي سپارم.

در تنهايي ام با سکوت درد دل مي کنم.

هواي حوصله ام ابري است .

هواي دلم باراني است.

گويا از اول فطرتم عشق به تو بوده است.

ترسم ، زودتر از من فرار کرد.

هر خاک کهنسالي ، خانه جديدي است.

در شادي هايم هميشه به فکر غم هايم هستم.

سايه ام از ديدن خورشيد قد علم کرد.

آب ، تشنه جرعه اي است.

سکوتم ، پشتوانه اي از غم دارد

با خودکار مشکي، غم هايم را در سياهي شب نوشتن تا آن ها را نبينم.

ديواري به بلنداي سکوتم خواهم ساخت ،تا حافظ حرفهايم باشد .