گفت وگو با فرزند زنده ياد گرايلي ؛ به بهانه پانزدهمين سالگرد کوچ  تاريخ نگار نيشابور
گفت وگو با فرزند زنده ياد گرايلي ؛ به بهانه پانزدهمين سالگرد کوچ  تاريخ نگار نيشابور

زنده‌ ياد فريدون گرايلي لبريز از عشق به زادبومش نيشابور بود ودلبسته تاريخ  پرافتخار ومشاهيرنامدارش ؛ او نيشابور را به طريقي شگرف و عميق دوست داشت. عشق و علاقه ی فراوان درونی اش به نيشابور و مردم نيشابور در سرتاسر زندگيش ، شعرهايش، کتاب‌هايش، کلاس‌هاي درسش، سخنراني‌هايش و حتي لحظه‌هاي خلوت و زمزمه‌هاي تنهايي‌اش و همه‌ي […]

زنده ياد فريدون گرايلي لبريز از عشق به زادبومش نيشابور بود ودلبسته تاريخ  پرافتخار ومشاهيرنامدارش ؛ او نيشابور را به طريقي شگرف و عميق دوست داشت.

عشق و علاقه ی فراوان درونی اش به نيشابور و مردم نيشابور در سرتاسر زندگيش ، شعرهايش، کتابهايش، کلاسهاي درسش، سخنرانيهايش و حتي لحظههاي خلوت و زمزمههاي تنهايياش و همهي نشست و برخاستها و معاشرتهايش، نمود داشت،.او هميشه با اعتماد به نفس و شور و حال عجيبي در مورد نيشابور حرف مي زد و عقيده داشت نيشابور زادگاه پاشيدن بذر انديشه هاست، و شهري است که مي بايست فرهنگ عميق و اصيل ايراني را در آن جستجو کرد. فريدون مردي آزاده بود وحرمت قلم را نيک مي دانست وبرايش احترام بسيار قائل بود.گرايلي مرد عمل بود وتلاش گر در جهت شناساندن تاريخ کهن شهرش به نسل امروز.وي پدري سرشار از محبت، دوستي خوشمشرب و شاعري بااحساس و معلمي آگاه و پرشوربود  ، واينک ما در پانزدهمين سالگرد کوچ اين مرد انديشه وعمل ،وظيفه خود دانستيم ؛ درنشستي صميمي وکوتاه با فرزند اين استاد؛  خانم« گيتا گرايلي» ،يادکردي ازايشان و خدمات شان به تاريخ وفرهنگ نيشابورداشته باشيم

فيروزه ياد شهر نيشابور مي کند

812226615_90055خانم گرايلي شما به عنوان فرزند زنده ياد گرايلي، کدام را مي پسنديد؛ گرايلي تاريخ نگار ؟ گرايلي شاعر ؟ يا گرايلي معلم؟

به عنوان فرزند ايشان تفکيک و انتخاب کار سختي است اما همه ي آن در مقام معلمي جمع مي شود وقتي شخصيت  او را در جايگاه معلمي مي بينم متوجه مي شوم که از هر جايگاه ديگري براي من بالاتر بود و چون پدر براي من ابتدا معلم بود و در همه ي ابعاد براي ما معلمي مي کرد ،معلمي را مي پسندم چرا که در معلمي هم آگاهي هست و دلسوزي، هم مهرباني و تحليل و تاريخ و شعر و اين مي تواند رفيع ترين جايگاه براي يک فرد باشد.

 

 

به چه علت مرحوم گرايلي نمي خواستند به عنوان شاعر شناخته شوند؟

پدردر کتاب شهر فيروزه به اين موضوع اشاره داشته اند و در جلسات  شعر هم مي گفتند: من شاعر نيستم  تنها براي دلم شعر مي گويم اما چه کنم مردم دوست دارند من را به اين عنوان بشناسند و در اين زمينه ادعايي نداشتند اگر چه اشعارشان و خصوصا ساقي نامه ايشان گوياي خيلي از مطالب است.

چرارشته تاريخ را برگزيدند؟

طبق گفته هاي خوشان از ابتداي دوران نوجواني به خاطر عشق به شهر نيشابور عطشي داشتند که مي خواستند شهر خودشان را بشناسند و در واقع انگيزه و عشق به اين خاک و مردم و نيشابور به عنوان گاهواره ي تاريخ باعث اين انتخابش شد.

چه عاملي زمينه ساز روي آوري استاد گرايلي به نوشتن تاريخ نيشابور گرديد؟

يكي از استاداني گه تاثير خاصي بر زندگي وي كه يكسره در تحقيق و پژوهش در پي نيشابور گذشت، ايفا نمود؛ مرحوم استاد محمدعلي سجادي بود .ايشان روزي از استاد مي پرسد: آيا كتابي هست كه درباره ي نيشابور جامع و كامل باشد. استاد مي گويد: خير. فريدون مي پرسد: چرا شما چنين كتابي را نمي نويسيد؟ استاد، بي درنگ مي گويد: چرا تو نمي نويسي؟  در فريدون حالتي پديد مي آيد. ودرجايي مي گويد: «من كه آن زمان 17 يا 18 سال بيشتر نداشتم، حرفش مرا تكان داد و بسيار تحت تاثير قرار گرفتم و از همان زمان با مدد ذوق و علاقه ي خدادادي كه به تحقيق و مطالعه داشتم  و با راهنمايي استاد محمدعلي سجادي تحقيق در مورد نيشابور را آغاز نمودم».

عنوان « نيشابورشهر فيروزه » براي نام گذاري اولين تاليف شان چگونه انتخاب گرديد؟

اين انتخاب  مبناي فکري داشت ودرواقع نيشابور شهر فيروزه از اشعار صائب الهام گرفته شده بود. وي که تحصيلات دانشگاهي اش را دراصفهان سپري مي کرد  در انجمن شعر صائب اصفهان حضوري فعال داشت؛ شعر مي گفت، نويسندگي هم مي کرد. پس از ساماندهي و تدوين تحقيقاتش در حاليکه کتاب تاريخ نيشابور گرايلي شکل يافته بود ذهن وي به چيزي معطوف شد: «پس از اينکه تحقيقاتم در مورد نيشابور تمام شد، مانده بودم که چه اسمي را براي کتابم انتخاب کنم. يادم هست که سر قبر صائب بودم، تفالي بر کتاب صائب زدم، در آنجا اين بيت از اشعار صائب آمد:

صائب اگر به تاج شهان جا کند هنوز

فيروزه ياد شهر نيشابور مي کنــــــد

و همان موقع اسم کتابم را «نيشابور؛ شهر فيروزه» گذاشتم.»

نگاه تان به تاليفات مرحوم گرايلي  درمورد نيشابور چيست؟

من در جايگاهي نيستم که به اين سوال پاسخ دهم اما کتاب اول ايشان با عنوان «نيشابور شهر فيروزه » بر مبناي عشق و تز دانشگاهي شان بود و خوب است به جمله ي دکتراسلامي ندوشن اشاره کنم که گفته بودند: به غيرت نيشابوري ش برخورده و خوب بود که کسي پيدا مي شد که تاريخ نيشابور را به نگارش در مي آورد و مبنايي شد براي پدر که نگارش کتاب را شروع کنند.اين کتاب از دوره ي ساساني شروع شده و استفاده از منابع معتبر و شور و عشق ايشان در آن کتاب نمود پيدا کرده و به نظرم ارزش تاريخي آن را بالاتر برده است هم به لحاظ تاريخ و جغرافيا و هم معرفي امکان و ابنيه قديم و هم گويش نيشابوري که همانطور که مي دانيد به چاپ چهارم رسيد که نشان از استقبال نيشابوري ها از کتاب مختص خودشان بود.

در کتاب «مشاهير نيشابور شهر قلمدان‌هاي مرصع » پدر در جايگاهي است که دغدغه اش شناساندن مشاهير شهرش است و مي گويد دراين سرزمين که گورستان بزرگ تاريخ بشريت است بزرگان زيادي نهفته اند و کاش بشود بطور مبسوط تر به آنها پرداخت  و به مردم معرفي کرد و اگر چه نيشابور بزرگترين دانشگاه و نظاميه ها را داشته و شهر علم و ادب بوده اما اثري از مشاهير آن زمان نيست و در اين مورد دغدغه مند بود و چون با آنها سرو کار داشت و آنها را زنده مي ديد عشق و علاقه ش بيشتر و احساساتشان غليان کرد و باعث شد قلم احساسي بيشتر بشود.

و اما در مورد کتاب سوم پدر با عنوان « نيشابور و محاکمه حکيم عمر خيام » اعتراف مي کنم که قدري عجله به خرج دادند.چرا که کنگره خيام براي اولين بار  در پيش بود و آن دوران پدر مي گفتند که نيشابور بايد به جهان شناخته شود خصوصا خيام و شخصيت مظلوم خيام و چون برگزاري کنگره به يک باره مطرح شد شوري در وجودش برپا شده بود و مي خواست کتاب را به کنگره برساند و هرچند به خاطر اين کتاب کم حجم در روند انتشار مشکلاتي به وجود آمد و اما بالاخره جلدهايي از آن آماده شد و خاطرم هست که با چه عشق و ذوقي اين کتابها را تقديم مهمانان کنگره مي کرد.البته هدف پدر اين نبود که به عنوان پژوهشگر تاريخي شناخته شود اما دوست داشت مردم خيام را بشناسند و به نظر من هم  اگر قرار باشد خيام را تنها در ادبيات و تاريخ بررسي کنيم تنها عده ي محدودي مي فهمند.ومرحوم پدرم در اين کتاب با شجاعت کامل  در مقابله با تحجرات و تعصبات نسبت به خيام که حتي امروزه هم به چشم مي خورد به دفاع برخاست.

چقدر گفته ي دکتر شفيعي کدکني درمورد غلبه احساسات  گرايلي در تدوين «نيشابور شهر فيروزه» را قبول داريد؟

خود پدر اين حرف را قبول داشتند و وقتي در اين باره صحبت مي شد مي گفتند انتقاد شخصيتي مانند شفيعي کدکني از کتاب من برايم بزرگترين ارزش و افتخار است چرا که او کتاب  را مطالعه ونظر داده است .هرچند که شفيعي مي گويد: بهترين کتاب در تاريخ نيشابور است.از جهت منابع و … کامل ترين کتاب است.

نقدهاي هاي ديگري راهم در مورد کتاب هاي مرحوم گرايلي ديده ايد ؟

بله نقد دکتر ايرج افشار و نقدهايي چاپ شده در مجله ي راه ابريشم  و آينده به چاپ رسيده است.اما اينکه در جلسه اي مخصوص اتفاق افتاده باشد خير.

آيا به چاپ مجدد کتابهاي پدرتان فکر مي کنيد؟ اگر چاپ مجدد انجام شود به سبک قديم خواهد بود يا تغييراتي اعمال خواهد شد؟

ما به فکر چاپ مجدد بوده ايم اما متاسفانه جوي که در اين ساله بر شرايط حاکم بود اين فرصت را به ما نداده بود.اين کار فراغت بال و همت مي خواهد .

خانواده در ابتدا نظرش اين بود که پدر کتابهايش را اين گونه دوست داشته ؛ اما قطعا کتاب اول بايد ويراستاري شود و منابع آن به روز شود، ولي نمي خواهيم در اصل ماجرا و ساختار خللي ايجاد شود، دوست دارم گويش نيشابوري باشد و کتاب مشاهير بايد تغييرات بيشتري يابد و براي مشاهير معاصر نيز ملحقاتي اضافه شود کما اينکه قسمت هايي بايد حذف شود و کتاب محاکمه بدون تغيير در همان قالب خواهد ماند.

آيا پدر کار نيمه تمامي هم  داشتند؟

بله، کتاب «سردار محمد قرش آبادي» و «نيشابور در آيينه زمان» که با تاليف اين ها در واقع مي خواستند تاريخ نيشابور در زمان معاصر را تاليف کنند و حدود 100صفحه پيش رفته بودند اما مهلت نيافتند.

 و نصيحت هاي مرحوم گرايلي به فرزندانش؟

خاطرم هست که از 5سالگي من را با خود به شب شعر مي بردند و عجيب ما را به خواندن کتاب تشويق مي کردند و هديه هاي ما هميشه کتاب بود و بيشترين توصيه خواندن کتاب هاي تاريخي بود چرا که اعتقاد داشتند اين کتابها به انسان بينش و تحليل مي دهد و باعث مي شود با مردم همراه شويد و دردشان را بفهميد. هميشه توصيه به تحصيل و ادامه ي تحصيل داشتند و هيچ گاه نمي گفتند برويد و پول دربياوريد فقط مي خواستند با مردم خوب و مهربان باشيم و به آنها خدمت کنيم.و نصيحت مي کردند که نون به نرخ روز خور نباشيم حتي دراشعارش هم اين نصيحت را داشته اند

و ويژگي خاص ايشان چه بود؟

عشق به مردم و تاريخ و فرزندان و همه چيز و عشق و محبت و دغدغه براي تاريخ نيشابور و صداقت و بي ريايي  در راه خدمت به دانش آموزان و مردم داشت بدون هيچ چشم داشتي.ويژگي بارزش عشق به معلمي بود با شور و هيجان همه چيز را تفهيم مي کرد.کسي نبود که مشکلي داشته باشد و پدر کمک و پيگيري نکند.همچنين تحليلگر تاريخي خوبي بودند و در بستر تاريخي جلوتر از خودشان قرار مي گرفتند

هيچ گاه از شما نخواست که راهش را در تاريخ ادامه بدهيد؟

پدر بسيار آزاد انديش بود و ما را به کاري اجبار نمي کرد و من هم در اين رابطه آزاد بودم و راه خودم را در ادبيات و عرفان رفتم.البته از تاريخ هم غافل نبودم و از خواندن تاريخ غفلت نمي کردم .

انتظاري که از نقادان و نيز دوستان پدر وهمشهريان داريد چيست؟

بنده انتظاري ندارم ، هرکس عشق به نيشابور و تاريخ و مردم نيشابور داشته باشد بايد تلاش کند در جهت شناساندن بزرگان و مشاهير اين ابر شهر خصوصا به نسل جوان واحترام به پيش کسوتان تاريخي اين شهروتلاش در جهت ماندگاري افکار بزرگان اين شهر.اگرچه به قول پدر تاريخ غربالي است که فقط دانه هاي درشت را نگه مي دارد ومردم اين ديار بزرگان شهرشان را فراموش نخواهند کرد. خصوصا کساني که در عرصه تاريخ وفرهنگ و هنر براي اين مردم زحمت کشيده اند بي منت و چشم داشت..کساني مانند پدر هدفشان فقط خدمت به اين مردم و تاربخ اين مرز وبوم بوده وهر مسئولي که در اين جهت خدمت کند نزد مردم محترم خواهند ماند..

و حرف آخر

آخرين شعرپدر قلم بود و درد دل با قلم که خود مقوله اي است براي دردآشنايان تاريخ و فرهنگ وعلم که اين درد را فقط اصحاب قلم و کساني که درد آشنايند مي فهمند.سخن گفتن با قلم يعني ژرفاي انديشه تا عمق درد مردمي که در مقابل ظلم رياکاري ها و منععت طلبي ها تسليم نمي شوند يعني مانا بودن افکار تازه و روشن و باز کردن.دريچه فهم واگاهي به تاربخ ملتي که جز آزادگي وآزاد انديشي چيزي نمي خواهد ومقابله با کساني که اسارت فکر را طالبند ودشمن فرهنگ وادب اين مرز و بوبند.معلم سپيد موي تاريخ نيشابور تلاش کرد و قلبش را در اين راه تقديم مردمي کرد که آرزويشان سربلندي اين شهر بود ودرميان همين مردم جان باخت تا بگويد هيچ گاه جدا از اين مردم نبوده و قلبش براي سربلندي اين شهر همواره مي تپيده ، باشد که نيشابور اين سيمرغ حفيقت خودش را به جهان وجهانيان بشناساند. باشد که انديشمندان قدردان باشندو هرکس خود بنگرد که در کجاي تاريخ نيشابور است و جه بايد بکند.