يعقوب ليث پشت دروازه هاي نيشابور
يعقوب ليث پشت دروازه هاي نيشابور

يعقوب ليث پشت دروازه هاي نيشابور درخراسان ز آل مصعب شاه طاهر وطلحه بود وعبدالله بعد طاهر دگر محمد دان کو به يعقوب داد تخت وکلاه عاقبت در خواب رفتگان مردم نيشابور وخراسان دراواخرحکومت طاهري از مظالم اين خاندان به تنگ آمدند وحتي اقارب وخويشان خود محمد بن طاهر آخرين امير طاهري نيشابور سخت با […]

يعقوب ليث پشت

دروازه هاي نيشابور

درخراسان ز آل مصعب شاه

طاهر وطلحه بود وعبدالله

بعد طاهر دگر محمد دان

کو به يعقوب داد تخت وکلاه

عاقبت در خواب رفتگان

مردم نيشابور وخراسان دراواخرحکومت طاهري از مظالم اين خاندان به تنگ آمدند وحتي اقارب وخويشان خود محمد بن طاهر آخرين امير طاهري نيشابور سخت با اودر جدال بودند زيرا وي دراين اواخر جز به تعشيات خود به چيزي نمي انديشيد ومجالس بزم جاي رزم را گرفته بود .

مردم نيشابور وکساني که پيش بين اوضاع بودند وخبرهاي پيشرفت يعقوب را مي شنيدند از او دعوت کردند که به خراسان روي نهد .در واقع آمدن يعقوب به نيشابور تنها به ميل خود يعقوب نبود بلکه به تحريک جمعي از اعيان نيشابور ومخالفين داخلي محمدبن طاهر نيز بوده است .

يعقوب درشعبان 259ه راه نيشابور درپيش گرفت. گفته‌اند: «وقتي محمدبن طاهر حاکم خراسان در کاخ «شادياخ» نيشابور خفته بود احمد ابن فضل سيستاني از اعيان سيستان که به محمدبن طاهر در نيشابور پناه برده بود چون خبر حرکت يعقوب را به نيشابور شنيد به دارالاماره نيشابور رفت تا محمد بن طاهر را از کيفيت حادثه آگاه گرداند وقتي به در کاخ رسيد حاجب کاخ گفت:امير درخواب است ،اورا نمي توان ديد!احمدبن فضل وقتي که ناچار شد بازگردد سري جنباند واشاره به کاخ محمدبن طاهر کرد وگفت:بسيار خوب ،من رفتم ،اما کسي مي آيد که او را ناچار از خواب بيدارکند .

احمدبن فضل راست مي‌گفت. آمده بود خبر بدهد يعقوب ليث به پشت دروازه نيشابور رسيده است.

چون يعقوب به يکي از قراء نزديک نيشابور –يعني به فرهادان سه منزلي نيشابور – ويا به قولي به داوود آباد رسيد، رسولي نزد محمدبن طاهر فرستاد که من به سلام تو خواهم آمد.محمدبن طاهر پس از پذيرفتن رسول يعقوب، جلسه مشورتي با رجال خود تشکيل داد وتصميم گرفت که که به جنگ يعقوب نرود چون از پس او برنمي آيد وشکست مي خورد.

پساز اين جلسه مشورتي محمد بن طاهر قاصدي به نزد يعقوب فرستاد وگفت:اگر به فرمان اميرالمومنين آمدي ،عهد ومنشور عرضه کن تا ولايت به تو سپارم واگر نه ،بازگرد!چون رسول به نزديک يعقوب رسيد وپيغام بگزارد،يعقوب شمشير از ازير مصلي بيرون آورد وگفت :عهد ولواي من اين است.پس ازآن يعقوب به شادياخ که از محلات معروف نيشابور به شمار مي آمد،فرود آمد و بسياري از نزديکان ودولتمردان طاهري به نزد وي آمدند وابراز ارادت و وفاداري نمودند.وروز بعد محمدبن طاهر خود نيز سوار شد وبه پيشواز يعقوب رفن پس از آن که از اسب پياده شد وبه خرگاه درآمد وپذيرايي شد، هنگام بازگشت همين که خواست براسب نشيند، يعقوب به يکي از سران سپاه عيار خود فرمان دادکه: همه اين ها را محبوس کن. و بدين ترتيب زوال حكومت طاهريان به دست يعقوب ليث صفاري رقم خورد. يعقوب هرچه از طاهريان يافت اسير نموده به کوه اسپهبد فرستاد و خود را نصرت الهي بر نابودي اهل فسق و فساد خواند.

پس از آن که محمدبن طاهر تسليم يعقوب شد ،مشهور است از وي پرسيدند که سبب زوال دولت شما چه بود؟ گفت؟ شرب شبانگاه و خواب صباح وتفويض منصب هاي عالي به غير اهل.

يعقوب ليث صفار مدتي در نيشابور بزيست و در زمان برادرش عمروبن ليث، نيشابور مجدد مقام دوره ي طاهري را در خراسان کسب کرد و دارالملک خراسان شد و دارالاماره ي صفاريان، عمربن ليث در اين شهر دست به آباداني و توسعه زد از جمله در زمان وي بودکه مسجد چوبي ابومسلم وسعت يافت.

نویسنده :نعمت اله صادقی