فروغ خراشادی برای تابستان گرم، تعطیلات و روزهای بلند،تماشای فیلم های سرگرم کننده و هیجان انگیز، خالی از لطف نیست؛ فیلمی محصول مشترک فرانسه و امریکا، در ژانر اکشن ـ کمدی که نزد مخاطبان از محبوبیت خوبی برخوردار است اگر چه چندان با اقبال منتقدان رو به رو نشده است! «حالا میتونی منو ببینی» که […]

فروغ خراشادی

برای تابستان گرم، تعطیلات و روزهای بلند،تماشای فیلم های سرگرم کننده و هیجان انگیز، خالی از لطف نیست؛ فیلمی محصول مشترک فرانسه و امریکا، در ژانر اکشن ـ کمدی که نزد مخاطبان از محبوبیت خوبی برخوردار است اگر چه چندان با اقبال منتقدان رو به رو نشده است!

«حالا میتونی منو ببینی» که تا کنون دو قسمت از آن با دوکارگردان متفاوت ساخته شده است، اولی در سال 2013 و دومی در سال 2016، این شانس را داشته که به رغم نقدها به خاطر بازی های خوب بازیگرانش که در صدرشان می توان به «مورگن فریمن»اشاره کرد، فضای مهیج و داستان پرکشش، مورد توجه قرار گیرد. داستان فیلم اول، به معرفی 4 جوان شعبده باز می پردازد که یک ساله از هیچ به همه چیز می رسند و با حقه هایی که در آستین دارند، همه و از جمله پلیس را غافلگیر می کنند و ماجرای فیلم دوم غافلگیری همین جوان ها به دست کسانی است که پیش از این، در فیلم نخستین، به دست این 4سوارکار، بازی خورده بودند؛ بنابراین در هر دو داستان، تعقیب و گریز تِم اصلی است؛ تردستی های طراحی شده خلاقانه و مجذوب کننده اند و جلوه های ویژه و ترفندهای بصری هم در خدمت محتوا خوب به کار گرفته شده اند.

نام غیر رسمی فیلم، یعنی 4«سوارکار»، ما را به یاد 4 سوار سرنوشت می اندازد که در متن کتاب مقدس (مکاشفه یوحنا عهد جدید) از ایشان نام برده شده است و به نوعی به باز شدن قفل ها از دست عیسی مسیح اشاره دارد؛ جالب این جاست که اصل ماجرای فیلم به باز نشدن قفل از دست یک شعبده باز می پردازد؛ با این همه فیلم موضوع انتقام و قضاوت را پر رنگ می کند؛ انتقامی کور که چشم بر واقعیت بسته و تنها در اندیشه‌ی تسویه حساب شخصی و یکسره کردن ماجراست و قضاوتی دشوار که هم درست است و هم نادرست. در پایان فیلم اول، مساله انتخاب حل می شود و قهرمان در تقابل ضد قهرمان بازی را می برد اما به نظر می رسد هنوز گره کوری در اصل قضیه وجود دارد؛ فیلم دوم به گشودن همان گره می پردازد اما نه داستان جذاب فیلم اول را دارد و نه چندان شگفتی برانگیز است؛ مشت قهرمانان فیلم گشوده و دست شان رو شده است اما با صحنه های جدید و مکان جدید، این نقصان تا حدی جبران می شود. با این حال نکته‌ی جذاب فیلم دوم شاید برملا شدن حقیقت باشد که آن هم چندان دور از انتظار نیست!

«حالا میتونی منوببینی» در هر دو قسمت مخاطب را به ویژه اگر جنبه سرگرم کننده‌ی فیلم برایش مهم باشد، راضی نگه می دارد. غیر از آن، به سبک و سیاق بیشتر فیلم های غربی که در این چند سال به ویژه روی تاثیر رفتارهای بزرگسالان بر کودکان تاکید می کند، این دو اثر مرتبط به هم نیز، درس های اخلاقی درلفافه، هنجارهای اجتماعی، تعهد شغلی و شکل گیری شخصیت کودک در سنین پایین را از نظر می گذراند. قهرمانی که با ذهنیت برجای مانده از کودکی تمام زندگی اش تا لحظه  اکنون را  سپری کرده است، با یک واقعیت شوک آور مواجه می شود و می بیند همه‌ی این سال ها، در سراب ذهنی خودش به سر می برده است؛ بنابراین داستان به سمتی می رود که ضد قهرمان قسمت اول، در بخش دوم به قهرمانان می پیوندد. گویا فیلم در این تغییر و تبدل می خواهد به ما یادآور شود که کل زندگی یک شعبده و هر صحنه و حادثه‌ی آن یک چشم بندی است و ممکن است تو را به خطا در قضاوت دچار کند. جالب تر آن که یک بار در پایان فیلم نخست و بار دیگر در آغاز فیلم دوم افرادی زیرک از نقطه قوت خود دچار شکست می شوند؛ نه از جایی که در آن ضعف دارند، و به این ترتیب گویا سازنده می خواهد به ما بگوید هر چقدر که زرنگ باشید، ممکن است یکی روی دست شما بلند شود و حالتان را اساسی بگیرد!

البته این فیلم ها چندوجهی اند و به یک یا دو پیام مستقیم و غیر مستقیم اکتفا نمی کنند و به اندازه ای که برایشان  هزینه شده، سعی می کنند حرف بزنند! بنابراین خودتان ببینیدشان و حرف های ناگفته‌ی ما را کامل کنید یا آن چه را  ندیده ایم، ببینید و اگر دوست داشتید، با ما در میان بگذارید.