فروغ خراشادی Miss Sloane که در ایران به نام «دادگاه» شهرت یافته است، فیلمی در ژانر داستانی و محصول مشترک امریکا و فرانسه در سال2016 میلادی است. «جسیکا چَستین» بازیگر 39 ساله ی امریکایی درنقش الیزابت سلون، بازی درخشانی ارائه کرده است. دوشیزه سلون (Miss Sloane)، فیلمی دیالوگ محور با اَکت کم است و به […]

فروغ خراشادی

Miss Sloane که در ایران به نام «دادگاه» شهرت یافته است، فیلمی در ژانر داستانی و محصول مشترک امریکا و فرانسه در سال2016 میلادی است. «جسیکا چَستین» بازیگر 39 ساله ی امریکایی درنقش الیزابت سلون، بازی درخشانی ارائه کرده است.

دوشیزه سلون (Miss Sloane)، فیلمی دیالوگ محور با اَکت کم است و به زندگی یک لابی کننده ی حرفه ای در واشینگتن می پردازد.

روایتگری فیلم، غیرخطی اما روان است و رفت و برگشت های میان صحنه های دادگاه و رخدادهایی که منجر به این محاکمه شده، پیش برنده ی خط کلی داستان است؛ زنی قوی و باهوش که خود را وقف کارش کرده اما با سوء مصرف دارو، روال زندگی نیم بند را ازحالت طبیعی خارج کرده است.

الیزابت سلون به عنوان لابی‌گر ارشد در سیاست آمریکا، روابط اجتماعی گسترده ای دارد؛ شب ها وقتی همه استراحت می کنند تازه آغاز گشت و گذارش در محافل رسمی سیاسی ست تا بخشی از گفت وگوهای پشت پرده را در لباس مهمانی و درحال صرف غذا انجام دهد؛ آخر او یک چالشی همیشه بیدار است و چاره ای جز سپری کردن ساعت های خوابش به شیوه ای غیر مرسوم ندارد!

الیزابت درکنار نقاط قوتی که او را در عرصه ی حرفه ای یکه تاز کرده، ضعف هایی هم دارد؛ مثلا سوءاستفاده چی و منفعت طلب است؛ زیادی بی باک و سر به هواست؛ جوری که همین مساله باعث شده گواهینامه رانندگی نداشته باشد، با این حال بلد است فرمان سیاست را خوب بچرخاند. حلقه ی دوستان و معتمدان ش گاه چنان تنگ است که تنها به خودش محدود می شود و همین خصیصه، هر چند برای خودش آسیب زاست، اما گاهی موجب مصونیت دوستانش می شود؛ خلاصه ی ماجرا این است که سلون در کارش حرف اول را می زند؛ او تیم وفادار خودش را به اضافه ی یک تیم در سایه دارد که متخصص کارهای محیرالعقول است. گر چه نقش‌مایه ی این فیلم، فساد سازمان یافته در لایه های بنیادین سیاست امریکایی ست و رُل سرمایه داری در خریدن آرای سناتورها را به صریح ترین وجهی افشا می کند، اما نگاهی عمیق به مساله ی اخلاق هم دارد؛ امری که مانع فروپاشی اجتماعی می شود.

الیزابت آفریده شده تا بِبَرد؛ او متخصص دیپلماسی در عرصه های نابرابر است و برای نشاندن تیر به هدف، هر وسیله ای را دستاویز می کند. اما خط قرمزهایی دارد که از آن عدول نمی کند؛ در نخستین رویا رویی با مساله ای خلاف خواستِ درونیش، یک سیستم بزرگ، قوی و نامدار را می گذارد و می گذرد و به سراغ انجمنی می رود که در معادلات سیاسی روز، هیچ اقبالی برای بُرد ندارد با این حال، سلون تنها یک شعار دارد: پیروزی!

او یک شطرنج باز حرفه ای ست، به گفته ی خودش چند گام از حریف جلوتر است، مهره هایش را می چیند، به هنگام قربانی می دهد و به موقع هم عقب نشینی می کند؛ او بازی گردان است؛ دست حریف را می خواند و برگ هایش را می داند و سر بزنگاه، آس خودش را رو می کند. سلون پیش از آن که کسی بداند چه اتفاقی افتاده، پیش بینی لازم را از ذهن گذرانده و هیچ گاه از سبد روزگار «تخم مرغ شانسی» برنمی دارد. برای رسیدن به این سطح از حرفه ای گری هم بهای گزافی پرداخته و برای آخرین پیروزی اش، بهایی گزاف تر باید بپردازد!

آخرین نبرد او که منجر به محاکمه اش نیز شده، سرشاخ شدن با لابی بزرگ اسلحه است؛ رو در رو شدن با شرکت هایی که با پول شان نه تنها سناتورها را جا به جا می کنند که خط مشی قانون گذاری را هم تغییر می دهند با این همه، سلون ، دست همه را خوانده است  و با یک برنامه ی حساب شده، با قربانی کردن خود، ضربه ی نهایی را بر پیکر فاسد سیستم منفعت طلب می نشاند. اگر فیلم زبان اصلی را ببینید با نمونه ی پخش شده اش از شبکه ی سراسری تفاوت هایی دارد؛ مثلا در نماهای نزدیکِ دوشیزه سلون، رنگ آرایش او مات می شود، دو سه صحنه از فیلم حذف شده و این موجب می شود وقتی در سکانس های پایانی، آخرین شاهد به جایگاه شهود احضار می شود، مخاطب احساس کند این کاراکتر از «لُپ لُپ» در آمده است! و دیگر این که درباره ی شغل همین شاهد، اطلاعات نادرستی به بیننده منتقل می شود؛ با این حال، با هر تدوینی که این درام سیاسی را مشاهده کنید، از دیدن ش خسته نخواهید شد. بنابراین پیشنهاد ما به شما، تماشای این فیلم در یک بعد از ظهر دلگیر تعطیل است.