از هنگامي كه انسان متفكر پا به جهان گذاشت، يعني از حدود پانصد هزار سال پيش تاكنون، بشر بين ترس غريزي از ناشناخته ها و عطش سيري ناپذير براي آموختن، دست و پا مي زند. براي انسان اوليه، ناشناخته دشمن به شمار مي رفت. ناديده ،خطر بالقوه اي بود كه در كمين انسان هاي بي […]

از هنگامي كه انسان متفكر پا به جهان گذاشت، يعني از حدود پانصد هزار سال پيش تاكنون، بشر بين ترس غريزي از ناشناخته ها و عطش سيري ناپذير براي آموختن، دست و پا مي زند. براي انسان اوليه، ناشناخته دشمن به شمار مي رفت. ناديده ،خطر بالقوه اي بود كه در كمين انسان هاي بي احتياط نشسته بود. امن و آرامش تنها در محدوده ي آشناي طايفه يافت مي شد.

امروز محدوده ي جهان شناخته شده بي اندازه گسترش يافته و مرزهاي دانش فراختر شده و ارتباطات از حد انتظار همگان فراتر رفته است. در همه جا انسان موجوديت همنوعانش را پذيرفته است و سرنوشت اجتماعات و افراد در سطحي جهاني به يكديگر گره خورده است.

سينما، يكي از اشكال هنري مهم اين قرن، در اين روند نقش مهمي داشته و ما را از گونه گوني وضعيت بشري آگاه تر كرده است. سينما جلوه ي باشكوه تاج محل، اهرام، گنبدهاي پيازگونه ي مسكو، معابد مايا و آسمانخراشهاي نيويورك را نشان مان داده است. ويراني شهرهاي بزرگ بر اثر زلزله، آتش سوزي و سيلاب، و مرگ انسان ها را در پي خشكسالي و قحطي و جنگ ديده ايم. احساس مي كنيم رفته رفته در مي يابيم كه مردمان ديگر چگونه اند، چه را دوست دارند و از چه مي ترسند. با اين حال، حتي امروز نيز «ديگران» اغلب، اگر به كلي ناشناخته نباشند، دست كم غريبه و دشمن بالقوه به شمار مي روند. سينما در اين مورد نيز تا حدي مسئول است. چشمان سينماگر در جريان كارگاه، رويدادهايي را مي بيند و ثبت مي كند كه به نظر مي رسد در تأييد تعصبات ريشه دار ماست. گويي كه ما هنوز از خطر « ديگران» مي هراسيم و همچنان به حفظ مرزها و ايجاد خطوط فاصل نيازمنديم تا ميان خود و امثال خود با «ديگران» مرزي- فيزيكي، معنوي يا رواني- بكشيم. اما نبايد نوميد شد. به تدريج فيلم سازان بيشتري كليشه هاي دستمالي شده و سهل و آسان را كنار مي گذارند و شكوه خويشاوندي ميان انسان ها را تصوير مي كنند. سد «تابو»ها و بيم ها فرو مي ريزد و « ديگران» به نحو معجزه آسايي به «برادران» مبدل مي شوند. سینما را لایق دوست داشتن می‌دانم، چون همچنان که «امیرکبیر» فیلم «ناصرالدین شاه، آکتور سینما» گفت، «آدم تربیت می‌کند.» آدمی بهتر و پربارتر. زندگی را فراخ و عریض می‌کند، نگاه و رویاها را به افقی تازه می‌گشاید، داستان‌های ناگفته و ناشنیده می‌گوید. به نقش‌های متحرک، الحان خوش موسیقی و گفتار و به مدد نوشتار گفت‌وگوها، شده هنر هفتم. فرزند آخر خانواده‌ی هنر. بچه‌های ته‌تغاری، الحق شیرین‌ترند. به هنرهایی آراسته‌اند که دل اهل قافله را می‌برد و سینما، کامل‌ترین هنر است. سینما هرگز یک عشق یک‌طرفه نیست. بیش از آن‌که دوست‌ش داریم، به ما محبت حواله می‌کند. یک سکانس‌ را می‌بینی و شیفته می‌شوی و صدها سکانس مثل آن، بهتر از آن به تو ارزانی می‌کند. این جادو نیست، دسیسه نیست. نگاهی به گوشه‌های دل و ذهن‌مان است که مدت‌ها بود جرأت نکرده‌بودیم در نهان‌خانه‌اش، سر بکشیم و همراه با آن، بخش‌هایی آشنا که دوست داریم، عیش‌ش مدام باشد. گشتی بین دنیای «چه می‌شود اگر…» تا دوستی و محبتی ساده و آشنا. همین سهل و ممتنع بودن‌ش، دردانه‌اش می‌کند. دریچه‌ای در قلب و روح‌ ات باز می‌کند و تو خود، داستان آن بخش را آزادانه در ذهن‌ت می‌سازی و بخشی آشنا و مهربان از روحت را نوازش می‌دهد و لبخندی به لب ات می‌آورد. سینما قدرتمند است، برای همین بسیاری از قدرتمندان سعی کرده‌اند آن را به سیطره‌ی خواسته‌های خود دربیاورند. از استالین و گوبلز تا رهبران کره‌شمالی. آن‌ها فیلم‌های تبلیغاتی خود را ساخته‌اند. فیلم‌هایی که اجازه ندهد به آن بخش پنهان خیال، رجوع کنی، فیلم‌هایی که خودشان، قهرمان نجات‌بخش هستند. از سینما، ابزاری ساختند چون پی به توان بیان آن برده‌بودند. اما آن‌قدر کوتاه‌فکر بوده‌اند که نمی‌دانند قدرت سینما، در زیر یوغ قدرت نرفتن است. هیچ فیلم سفارشی‌ای که چارچوب این ذلت را بپذیرد، در یادها نمی‌ماند، چون اصلاً سینما نبوده و ذات‌ش را نداشته. میل به قدرت، چنان کورشان کرده‌بود که تاریخ را فراموش کنند. کاخ‌های آباد بسیاری که اکنون تنها افسانه‌ای از آن‌ها باقی مانده. کاخ پرطمطراق سینمایی که آن‌ها آن را ابزار پنداشتند و خلعت‌های فراوان بخشیده‌شده به آن‌ها که اسارت را پذیرفتند، همه نابود شده یا نابود می‌شود. سینما جهان را یک‌دل می‌کند. برای دلایل مشترک می‌خندیم، اشک می‌ریزیم، نگران آخر قصه‌ی قهرمانان فیلم می‌شویم، به فکر فرو می‌رویم، روح‌مان زخم برمی‌دارد، در دل‌مان حال و هوای خوب عشق می‌آید، خلاق می‌شویم و به روزهایی که گذرانده‌ایم، نگاهی می‌اندازیم. اختلاف در رنگ، نژاد، مذهب و جنسیت را کنار می‌گذاریم و برمی‌گردیم به اصل فطرت انسان بودن. این، ارمغان بزرگ سینما است. معجزه‌ای از انسان، برای انسان .سینمای عزیز، یک روز ملی در کشور ما دارد.  ونیشابور 25 سال است انجمن سینمای جوان دارد اما زخمی ست. برخی برای ارایه گزارش وامار رشد ارتقای فرهنگی وهنری شهرستان دوستش دارند و برخی، فرمایشی. آن ها به سینما ی جوان شهرستان ، در خور خدماتش  به جوانان مشتاق وعلاقمند عشق نمی‌ورزند. هنرمندانی که با حداقل امکانات وتجهیزات وبا پرداخت هزینه شخصی فیلم ساخته وبه جشنواره های داخلی وخارجی معتبر فرستاده ونام پراوازه نیشابور را زنده وپویا نگه می دارند. با وجود جوانان مستعد وپرتلاش وحرفه ای که مشتاقانه طرح ها وفیلمنامه های اماده به کار خود را در دست دارند وچشم انتظار کمک ومساعدت …تقاضای حمایت  از شورای اسلامی شهرستان ،نمایندگان محترم مردم در مجلس شورای اسلامی.فرمانداری.مجتمع فولاد و… دارند به راستی سهم این جوانان ازاعتبارات وکمک های فرهنگی وهنری خود به چه میزان است ؟وچقدر از فرزندان سینماگر جوان خود حمایت نموده اید ؟….چه زیباست به بهانه روز ملی سینما ..نگاهی از سر مهر محبت ودوستی باسینمای جوان شهرستان داشته واز این فیلمسازان حمایت نماییم .از این ظرفیت برای نشان دادن شکوه وعظمت واستعدادهای سرشار طبیعی تاریخی ومعماری وفرهنگ غنی اجتماعی وادبیات شفاهی وتاریخ بشکوه آن به جهانیان به مدد فیلمسازان جوان بهره ببریم  ….