فروغ خراشادی فیلم اجاره نشین ها را اگر کسی ندیده باشد، کافی ست مدتی اجاره نشینی کرده باشد. اگر مثل من-ما- شانس بیاورد و شاهین بخت بر شانه اش بنشیند، اجاره نشینی به کامش خوش نشینی می شود؛  و اگر مثل ساکنان ساختمان مالک مرده ای که وارثانش نامعلوم اند، شوربخت باشد که باید  با […]

فروغ خراشادی

فیلم اجاره نشین ها را اگر کسی ندیده باشد، کافی ست مدتی اجاره نشینی کرده باشد. اگر مثل من-ما- شانس بیاورد و شاهین بخت بر شانه اش بنشیند، اجاره نشینی به کامش خوش نشینی می شود؛  و اگر مثل ساکنان ساختمان مالک مرده ای که وارثانش نامعلوم اند، شوربخت باشد که باید  با “عباس آقا”یی کنار بیاید که فکر و ذکرش، صد برابر کردن صنار ده شاهی خودش است، آن وقت است که کلاهش پس معرکه، بالینش زمین و لحافش آسمان است. عباس آقا با بازی ماندگار عزت اله انتظامی در این فیلم نماد فرصت طلبی و دغل کاری شد و مانند همه ی نقش هایی که پیش و پس از آن ایفا کرد، “تیپی” شد که این روزها هم باز در هر کوی و برزن می توانی ببینی. وقتی در سال 65 داریوش مهرجویی فیلم “اجاره نشین ها” را می ساخت، کلکسیونی از بازیگران درجه یک را گرد آورد تا یک درام اجتماعی هشدار دهنده بسازد؛ که یادآوری کند زمینی که در آن سکنی گزیده ایم و خانه ای که دارد بر سرمان آوار می شود، بخواهی نخواهی از آن ماست؛ سهم ما از زندگی و جایی که در آن سر از خاک بر می آوریم و باز به خاک می شویم؛ زمینی که صرف سند مالکیت داشتن مسئولش نیستی، در برابرش مسئولی  چون در آن زندگی می کنی! سراسر فیلم در خانه ای می گذرد که دارد بر سر ساکنانش فرو می ریزد، هر روز یک جایش عیب می کند و ساکنان به جای آن که خود وارد عمل شوند، به مشاور و مدیر سیاه باز ساختمان، عباس آقا، مراجعه می کنند غافل از آن که عباس آقا خود کمر همت به نابودی و حراج کردن ملک بسته است. در نزدیکی این خانه ی رو به زوال، دو بنگاه معاملات املاک، یکی دست در دست عباس آقا و دیگری دست در دامان قانون، دو قطب خیر و شراند. ساکنان چنان در خواب خرگوشی و مطمئن به مصلح بودن عباس آقا هستند که از یاد برده اند خودشان هم می توانند کاری کنند. بالاخره کارد به استخوان شان که می رسد، دست به کار می شوند؛ اما چندان هم درستکار نیستند پس فرصت سوزی می کنند و به این ترتیب در شبی باران خیز، سیل بنیان کن از زمین و آسمان می رسد و حقشان را کف دستشان می گذارد. به زودی معلوم می شود که خانه بدون مالک و وارث است و کسی هم نمی تواند با هیچ حکمی ساکنان را از آن بیرون براند و تازه آن وقت است که همه به صرافت حفظ خانه می افتند… این خانه و ساکنانش، سمبل جامعه ای رو به زوال و در معرض انحطاط است که لایه لایه بی اخلاقی در آن ریشه دوانده است. در صحنه ای از فیلم که آب از بالا و پایین خانه می جوشد و هر که را در مسیرش قرار گرفته با خود می برد، اشاره ای ظریف به همسو شدن ناخودآگاه یک جمعیت با جریان های متلاطم و باری به هر جهت دارد. این اثر تحسین شده ی سینمایی در فصل جابه جایی و درست وسط خانه به دوشی ها، و همزمان با خبری از ایفاگر نقش “عباس آقا”که ای کاش هرگز نمی رسید، جای دیدن و درنگ و اندیشیدن دارد…