از آمدنم نبود گردون را سود  یا جامی ست که عقل آفرین می زندش شکوه اندیشه شهریور سینی پر از چای را جلو مهمانهایش گرفت وبالبخندی شیرین و نمک سود تعارف کرد. چای اندکی موج برداشته بود. در آفتاب جلوه ای داشت. گویا فریاد می زد ومی رقصید. دست ها به سوی سینی رفت و […]

از آمدنم نبود گردون را سود  یا جامی ست که عقل آفرین می زندش

شکوه اندیشه

شهریور سینی پر از چای را جلو مهمانهایش گرفت وبالبخندی شیرین و نمک سود تعارف کرد.

چای اندکی موج برداشته بود. در آفتاب جلوه ای داشت. گویا فریاد می زد ومی رقصید. دست ها به سوی سینی رفت و شهریور چای را به باغ خیام حواله کرد. قرار شد کنار ستون تنومند اندیشه و در زیر چتر رباعی لبی تر کنیم و گپی بزنیم …

گل گفت: به نظر من حرف مولانا و خیام یکی است. 

چشم های باران از شگفتی برق زد و گفت: کشف بزرگی است!

گل: طعنه نزن! خوب گوش کن؛ بعد نظر بده لطفا. مولانا یک قصه دارد که می گوید :

 « گفت موسی ای خداوند حساب 

نقش کردی باز چون کردی خراب

نر وماده نقش کردی جان فزا

وانگهان ویران کنی این را چرا؟ »

باران: خدا چه جواب داد ؟

– خدا گفت : می دانم پرسشت ازروی انکار و لجاجت نیست. و گر نه گوشمالی ات می دهم؛ و اصالتا پرسش و پاسخ هر دو دلیل علم است. علم، هم مایه ی راه یابی است؛ هم پایه ی گم راهی.

موسی از تکنیک پرسش و پاسخ بهره گرفت تا بگوید ما کشتزار خداییم. هر گونه و هر گاه بخواهد درو می کند و دانه ی وجود مارا جدا می کند. باید دانه ی وجودمان یا همان روحمان را پاک کنیم. کاه یا همان جسم نباید روی دانه را بپوشاند. آن روح ما یا همان دانه ی کشت الهی گنج پنهان است. ما این گنج الهی را با تقویت بخش روحانی وجود خود آشکار می کنیم. و حالا شما بفرمایید!

باران گفت: خیام هم همین مسئله را طرح می کند؛ اما جواب این گونه نرم و دل انگیز نیست. حرفی از پند و موعظه و تجویز دستورالعمل نمی زند. ویژگی برجسته ی خیام سبک ادبی او نیست، اگرچه رباعیات قابلیت های ادبی هم دارد. نوع اندیشه و اسلوبی از تفکر است. ویژگی های او شامل نوعی حیرت در شکوه و جلال هستی است؛ که موجب دغدغه ی خاطر می گردد. کسی که به عظمت هستی آگاهی پیدا می کند، به روشنی در می یابد که از طریق توجیه منطقی امور نمی تواند به راز هستی واقف شده و معمای وجود را حل نماید. خوف جلال مایه ی شجاعت و نترسیدن از خطر می شود و شکوه و عظمت هستی را به یاد می آورد و باعث می شود انسان به امور سست و مبتذل هستی دل خوش نکند. وقت خود را غنیمت بداند و به امور دون پایه نپردازد و وقت را گران بها بداند و خود را وابسته ی آنچه گذشته است، نمی داند و آینده را نمی خواهد.

گل گفت: این گونه تفکری به فکر تصاحب همه چیز نیست، از گذشته عبرت می گیرد و در راه خود استوار می ماند. یا بی پروا است، منطق بی رحم دارد و هیچ یک از بدبختی های فکری معاصرین و فلسفه ی دستوری آن ها را قبول ندارد و به همه ی ادعاها و گفته های آنان پشت پا می زند. این باعث می شود که برخی مثل صاحب «اخبارالعلما باخبارالحکما» راجع به او بنویسند که شعر او مار گزنده ی شریعت است و زنجیر گمراهی و…

این نتیجه ی نگرش همراه با تمسخر و تحقیرخیام به علمایی ست که از آن چه خودشان نمی دانند دم می زنند. نوعی انتقام از محیط پست و متعصب و سرکشی در برابر احکام تعبدی، جعلی و جبری بی منطق و افسانه های پوسیده و دام های خربگیری که در راه نهاده اند.

نگاه خیام برپایه ی نوعی مشاهده ی بی طرف حوادث دهر است؛ در نتیجه نمی تواند به دریافت های قلب و احساسات خود اکتفا کند و باید آن چه را از مشاهدات و تلاش های ذهنی خود دریافته است؛ بی پرده، صریح و جسور بیان کند.

در این نوشتار از دفتر چهارم «مثنوی» بخش 115، و «می و مینا» به کوشش علی دهباشی، صفحات 600 تا 650 کمک گرفته شده است.