امیر کبیر سینمای مردم 1397-1309 ( به بهانه ی راحت شدن ناصر خان ملک مطیعی )
امیر کبیر سینمای مردم 1397-1309 ( به بهانه ی راحت شدن ناصر خان ملک مطیعی )

حجت حسن ناظر پیشکش به پرویز پرستویی بازیگر یگانه ی تئاتر و سینمای هنر آور زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست/ هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود/صحنه اما بر جاست / خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد. معلم ، ورزشکار، اخلاق مند، هنرورز و مردمی . این گونه مردی در […]

حجت حسن ناظر

پیشکش به پرویز پرستویی بازیگر یگانه ی تئاتر و سینمای هنر آور

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست/ هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود/صحنه اما بر جاست / خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.

معلم ، ورزشکار، اخلاق مند، هنرورز و مردمی . این گونه مردی در (چهارراه حوادث ) برای دومین بار از خود زاده شد آنسان که عیسی ناصری افزود: (کسی که برای دومین بار از خود متولد نشود به ملکوت الهی عروج نخواهد کرد).

ملک مطیعی با چند بازی پخته ، سنجیده ، هنرمندانه، دیدنی و معیار در موزه خاطرات مردم به یادگار ماند مردمی که برایش دست زدند ، هورا کشیدند، با بغض او گریستند و با بازیهای به یاد ماندنی اش حال و حلاوتی افزودند. بازی درفیلم( سه قاپ) به کارگردانی زکریا هاشمی ، بازیگری در فیلم طوقی اثر سعدی سینمای ایران زنده یاد علی حاتمی ، نقش آفرینی در سریال (سلطان صاحبقران ) “نقش آفرینی به نقش امیرکبیر” به کارگردانی شاعر سینمای ایران زنده رود علی حاتمی ، بازی در فیلم( شورش )به کارگردانی زنده یاد رضا میرلوحی با اقتباس آزاد از( اتللو ) شاهکار ویلیام شکسپیر و در سال 1347 آفرینش نقشی کوتاه اما فراموش نشدنی در حافظه ی سینمای ایران ( فرمان ) در فیلم (قیصر) آغازگر موج نو در سینمای ایران به کارگردانی مسعود کیمیایی که نشان داد ملک مطیعی این کاره است ، با جوهره ی بازی یگانه و احساس ورز است و نقش فهم ، بلد است چگونه نقش را از آن خود نماید و قهرمان رویداد و رخداد هنری را چگونه در یادها شیرین حک نماید، چونان سوارکاری مسلط و کارآزموده بر مرکب نقش راه آشنا به پیش می تاخت .

ناصر ملک مطیعی در سینمای ایران یک نماد بود نمادی که کمتر هنر پیشه ای بر ستیغ رفیع آن استاد و بر چکاد بلندش خیمه زده و سینه صاف کرد. او نمایشگر رادی و نمایانگر مردانگی و حکایتگر زیر دست نوازی و روایتگر جوانمردانی ازجاویدانیاد ( پوریای ولی) پهلوان رزم و خوارزم تا جهان پهلوان و یل مردم زنده یاد (غلامرضا تختی ) بود که در برابر بدی ها ، نامردمی ها و کژراهه ها برافروختند و از صف مردم هرگز و هرگز جدا نیفتادند، بر سفره های ساده ، صمیمانه و بی تکلف نشستند و اشک کسی را نخواستند و هماره قوت بخشیدند و امید زایاندند، بازیگر سرشت و سرنوشت آدمهایی بودند که خودشان بودند بی ادا و بی ادعا ، هم از آن رو خیل مردم و تماشاگران دوستدارشان دوستشان داشتند ، در دلهای بی کینه شان جایی برایشان واگشادند، گویی یکی از اعضای خانواده انان بوده است ، مردم نشان دادند که خوب می فهمند، چرا که به هر کسی لقب استاد، سالار ، یکه مرد و خان نمیبخشند و خان درهنر و هم نیز در نگاه مردم ارباب نیست که به رعیت زور ورزد، خان در فرهنگ بزرگ به معنای پدر است، صاحب کسوت، پیشکسوت و پیشگام .

سینمای امروزایران از فقدان امید رنج میبرد و از وجود قلندرانی که بشارت دهنده ی مهر، آشتی و رفاقت بودند ، این یکه عیاران به ما آموختند:( تا ریشه در آب است امید ثمری هست ) .

قهرمانان هنرورز که در آثار هنری تکرار، تکثیر و تداعی می شوند گاهی به پشت ابرها رانده می شوند اما باز میگردند با همان صفا ، صمیمیت و بی آلایشی و بر خاک می نشینند و چای گرم و مطبوع دوستی می نوشند در کافه ی رفاقت و اما درودی شایسته و بایسته بر مردمانی که جوانمردان را در هر لباسی ناظرند و در هر شمایل ، جامه و کسوتی نیکو باز می شمارند و باز می یابند و این راز سر به مهر همیشه در دل روزگاران خواهد ماند و اشک فشاندن در فقدان قهرمانان سلوک خود دیگرگونه حکایتیست .

ناصر ملک مطیعی بی آنکه بخواهیم بزرگنمایی ، اسطوره سازی و قهرمان پردازی احساس ورزانه برایش رقم زنیم یک نیاز جامعه را با نقش هایی که به یادگاران گذاشت جوابگو شد جامعه ای که مردان مرد و سرحلقه ی اهل درد در آن در اقلیت میزیند و جامعه در آینه ی معنا و وجود خود را نگریسته است این خود آرمانی فراموش شده، از یادها رفته و نادیده گرفته شده را به یاد می آرد ، حق ستانانی که دل آورند ، احساس ریز و عاطفه افشان در عصری که عاطفه در غیبت به سر می برد و این حکایت شاید همچنان باقی بماند و افسانه ای گردد برای نسل های دیگر و در کتابهای فردا افسانه هایی که با عشق به مردم نگاشته شد.