هر ذره که بر روی زمینی بوده است خورشید رخی زهره جبینی بوده است گرد از رخ نازنین به آزرم فشان کان هم رخ و زلف نازینینی بوده است یک رباعی خوانده بودیم و در کنار هم قدم می زدیم و هیچ اتفاقی جز هم نفسی نمی افتاد . گفت : خیلی زیبا و جالبه؛ […]
هر ذره که بر روی زمینی بوده است خورشید رخی زهره جبینی بوده است
گرد از رخ نازنین به آزرم فشان کان هم رخ و زلف نازینینی بوده است
یک رباعی خوانده بودیم و در کنار هم قدم می زدیم و هیچ اتفاقی جز هم نفسی نمی افتاد .
گفت : خیلی زیبا و جالبه؛ یک حکیم و دانشمند مثل خیام به حرمت داری زیبایی و احترام زیبا رویان این قدر دقیق می پردازد .
گفتم : این نگاه مهرآمیزبه کوچک ترین ذره و جزئی ترین نمود هستی پایه و مایه ی نگرش خیامی است. شاید بتوان گفت او طراح یک رمان فلسفی بود به نام «ارباب ذره ها» اما اندیشه و طرح آن را در قالب رباعی می ریخت .
– یعنی چی ؟
– یعنی نگاه می کرد و می دید از چرخ فلک تا چرخ کوزه گری ، ازبنیاد آفرینش تا نمایش اقتدار فناوری همه جا ، ذرات اند که اشکال گوناگون به خود می گیرند .
ذره ها کاسه ، سبو ، خم و خشت می شوند .ذره ها گل می شوند . با آب در می آمیزند ، لگد می خورند، ده ها و صد ها شکل به خود می گیرند . در ترا کم خویش گل و در پراکندگی هاشان غبار می شوند . غبار، روبند و سایه ی رخ زیبا می شوند و آب و باد و خاک و آتش پیوسته در هم می آمیزند و از این آمیزش زندگی بر می انگیزند و زیبایی می سازند.
این گونه دقیق به هستی نگاه کردن یا شک برمی انگیزد یا معرفت و ایمان. انسان ایستاده بر روی پل هیجان در میان این عناصر و این دوران دنبال حلقه ی اتصالی است که همه چیز راکنار هم نگه می دارد و می چرخاند .
– خیام در این رباعی آن مایه ی هماهنگی میان ذره ها را چه می بیند؟
– خیام باورهای رایج و حاکم بر زمانش را تکرار نمی کند و پندار و گمان آنها را یکسره تاییدشده نمی داند . در نتیجه انتظار مدعیان علم و حکمت بر آورده نمی شود و خواه و نا خواه نظریه پردازان هم عصر وی یا بزرگان پس از وی ، به این بینش شکاک او مشکوک می شوند .
– این همه حیرت افزایی های خیامی چه دخلی به من و زندگی من دارد؟
– متفکرانی چون خیام ، اندیشه های سنگی زمان خود را نرم می کنند تا آب در آن فرو رود و گل بدهد . می دانی دوره ی خیام روزگار استواری اندیشه ها و احکام شریعت است و تصورات سامی از الوهیت ، مبنی بر اینکه کسی در جایی فرا تر از جهان نشسته و بر جهان حکم می راند رایج است .
حاکمان به پشتوانه ی نظریه پردازانشان در جایی فرا تر از مردم می نشینند و حکم می رانند ، خیام فضای ذهنی و شناخت آن ها را هدف می گیرد و می گوید : غبار راه که به رخسارت می نشیند ، از جنس توست و شایسته ی نگاهی در خور.
کسانی چون خیام نه آراء ارسطویی ابن سینا را پایان اندیشه می دانند ، نه در تکرار همدلانه ی سخنان صوفیان آرامشی می یابند که آن را مصداق «خر برفت و خر برفت » صوفیانه نپندارند و نه قهرمانانه اساطیری اندیشه را در همه ی زمینه ها قهرمان می یابند که بشود به کمک ایشان ، خود را نجات دهند . پس جهان را پر از ذره هایی می یابند که هر جایی نمودی دارند یا خورشید می شوند یا خورشید رخی یا زهره می شوند یا تابش امید افرین پیشانی تابناک و نشاط افزایی ویا غباری که بر رخساری نشسته است .
این غبار همان گل و این گل مایه ی پیچ و خم زلفی تابدار یا برق نگاهی تابناک است .
– این حرف های شاعرانه با زندگی من چه ارتباطی دارد ؟
در این بینشی است که حاکم و حکیم و مردم عادی را ذره ی قابل احترام می داند و می گوید: تمام ذره ها، بهتر است بدون توهم و خود بزرگ بینی تن و روان خویش را پالایش کنند، تما ذره ها!!
حال که همه انسان ها، ذره های خاک اند و جملگی ماده ی اولیه ی کوزه اند و زیر دست و یای کوزه گران لگد خواهند خورد؛ صد البته باید تن و روان اجتماعات بشری هم پالایش شود . زیرا بدون آن ، نه فلسفه ی مشائی و نه کلام اشعری و نه اندیشه ی معتزلی و نه مایه های حکمت اشراق، حاکم و حکیم و مردم را تاءدیب نمی کند و این ویژگی را خیام در سردم داران حکومت و فرهنگ زمانش به روشنی می بیند. می گوید : باید به اجتماع و افتراق ذره ها با احترام وبه آزرم نگریست . این ذره یا رخی تابناک است یا زلفی تابدار یا دستی لطیف بر گردنی…
– بلند خندید و گفت : ولی باز هم نفهمیدم . می شه بیشتر مطلب رو باز کنی؟