سَریر خون؛ چاه ویل  قتل هولناک مادر و کودکی بی دفاع توسط دو خواهر!
سَریر خون؛ چاه ویل  قتل هولناک مادر و کودکی بی دفاع توسط دو خواهر!

برادر قاتلان جنازه ها را در چاه انداخت  نیشابور در هفته ای که گذشت از خبری هولناک، در شوک نشست؛ دلیل شوک، کشف جنازه ی زنی جوان به همراه کودک 4 ماه اش بود که در عمق  14 متری یک چاه، موجی از اندوه، خشم و ناباوری در افکار عمومی پدید آورد. کشف اجساد در […]

برادر قاتلان جنازه ها را در چاه انداخت

 نیشابور در هفته ای که گذشت از خبری هولناک، در شوک نشست؛ دلیل شوک، کشف جنازه ی زنی جوان به همراه کودک 4 ماه اش بود که در عمق  14 متری یک چاه، موجی از اندوه، خشم و ناباوری در افکار عمومی پدید آورد.

کشف اجساد در جایی دور از محل زندگی، پس از 46 روز ناپدیدی، بازار شایعات و گمانه زنی ها را داغ کرده بود. در این میان، تنها خبر موثق و قابل اتکا، کشف دو جسد- یکی بزرگسال و دیگری خردسال- در شرف متلاشی شدن، توسط آتش نشان های نیشابوری و درج آن بر روی سایت آتش نشانی بود.

شنیده ها حاکی از آن است که جناره ی زن جوان و کودکش پس از خروج از چاه، برای تکمیل تحقیقات و بررسی علت یا علل فوت، به پزشکی قانونی مرکز منتقل شده است. بهت و اندوه اتفاق  نه تنها برای خانواده ی داغدار، که برای همه ی کسانی ماند که از آن مطلع می شدند، اندوهی که کم کم با روشن شدن برخی مسائل، رنگ خشم به خود گرفت.

امروز و در لحظه ی تنظیم گزارش، مراسم ختم مهدیه و دخترش پریا در حال برگزاری ست؛ بار عاطفی ماجرا بر دوش ما و واژگان سنگینی می کند و اصل ماجرا هنوز از پرده ی ابهام به طور کامل خارج نشده است؛ نتیجه ی تحقیقات و بازجویی از متهمان اعلام نشده و آن چه می دانیم تنها بر اساس گفته های پراکنده ی اقوام و بستگان داغداری ست که یک چشم خون ودیگری اشک، نقل  قول های دسته دوم یا سوم را از اقوام درجه یک، «ولی دم» و متهمان پرونده نقل می کنند.

شرح ماجرا از زبان بازماندگان

نیمه ی اردیبهشت است و 18 رمضان؛ مهدیه دختر کوچک 4 ماهه را در آغوش می گیرد و راهی نیشابور می شود. چند روزی ست حضور نابه هنگام یک مار در خانه، پدر و مادر “پریا”ی کوچک را نگران کرده است مادر و کودک راه امن منزل پدربزرگ را در پیش می گیرند تا پدر از شر مهمان ناخوانده خلاص شود. فردا، موعد واکسن پریاست و مادر او را باید به روستای «بحرودی» برگرداند. اما «مهدیه» با یک روز تاخیر، دخترش را برای تلقیح واکسن به مرکز بهداشت روستا می برد. دوربین های مرکز، لحظه ی ورود و خروج او و فرزندش را ثبت کرده اند. بر اساس ثبت همین دوربین ها، مهدیه به سمت خانه ی یکی از بستگان می رود که گویا از او دعوت کرده بوده تا ناهار را با هم صرف کنند. شوهران هر دو کارگر یک دامداری اند و به دلیل نسبت فامیلی، این دعوت دور از انتظار نیست. دوربین های مرکز بهداشت تا بیست قدمی این خانه را پوشش داده اند اما در این فیلم ها لحظه ی ورود یا خروج از منزل، ثبت نشده است. آن گونه که از گفته های راویان برمی آید، کوچه بن بست است و هیچ راه یا خانه ی دیگری نیست که مهدیه بتواند واردش شود و پس از آن هم هیچ خروج یا عبوری به وسیله ی همین دروبین ها ثبت نشده است.

شوهر که از عدم بازگشت مهدیه نگران شده، به منزل پدر همسر مراجعه می کند اما آن ها می گویند او رفته است. به منزل همان فامیل هم مراجعه می کند، اما آن جا هم او را نمی یابد.

گفته می شود پس از 24 ساعت، پلیس وارد ماجرا می شود و بارها به همان منزل مراجعه می کند اما حکم تفتیش یا توقیف نمی گیرد. بازماندگان از این که پلیس پس از دو هفته اقدام به بازبینی تصاویر دوربین  های مرکز بهداشت می کند نیز، ناراحت اند و می گویند: پلیس گفت خودتان بروید فیلم ها را بیاورید!

ما اکنون می دانیم در همان لحظه، دو هفته پس از ماجرای ناپدید شدن مهدیه و پریا، آن ها ته چاه، در کانال کاریزی خشک شده، زیر خرواری خاک دیگر نفس نمی کشیدند.

شنیده ها حاکی ست پس از دو هفته و با بررسی دوربین های مرکز بهداشت، ظن افسر رسیدگی به کشف جرم، به همان زن میزبان و فامیل مهدیه و شوهرش (ف.خ) بیشتر شده و برای مدتی از او بازجویی می کند اما او لام تا کام حرف نمی زند و در نهایت مظنون رفع توقیف می شود.

40 روز از ناپدید شدن این مادر و کودک می گذرد وکیست که نداند بی خبری و ناامیدی از مرگ سهمگین تر است؟ بالاخره یک پیامک از سوی زن میزبان پریا و مادرش، او را به جایگاه متهم اصلی برمی گرداند و سر نخ لازم را به دست افسر تجسس می دهد. به گفته نزدیکان مقتولین، رد و بدل شدن پیامک بین این زن که فامیل سببی مهدیه بوده با مردی غریبه، منجر به دستگیری آن مرد در مراغه می شود. در اولین باز جویی، مرد بازداشت شده، به اطلاع از قتلی فجیع اقرار می کند و از «ارتباط پنهانی» اش با متهم پرونده پرده برمی دارد.

ادامه ی ماجرا منجر به دستگیری «ف.خ» به اتهام قتل می شود که طبق گفته های اقوام مقتولان، او به قتل مهدیه و پریا با معاونت خواهرش و مخفی کردن اجساد به دست برادرشان، اعتراف می کند؛ مرگی هولناک در نهایت خونسردی!

گفته می شود در پشت این جنایت، دو انگیزه پنهان است؛ نخست تولد کودکی که متهم به قتل، حسرت داشتن ش را داشته و دیگری ترس از افشای ارتباط پنهانی با مردی که در مراغه دستگیر شده است.

بستگان مهدیه (مقتول) مدعی هستند که متهم اقرار کرده که از جانب مهدیه برای پایان دادن به ارتباط با آن مرد تحت فشار بوده است و این که تهدید کرده در صورت ادامه، مساله را به شوهر متهم به قتل اطلاع خواهد داد.

شرح ماجرا با واسطه، از زبان متهم

یکی از بستگان نزدیک متوفی به «خیام نامه» گفت: متهم به قتل در اعترافات ش گفته است که برای کشتن مهدیه نقشه کشیده؛ گویا از داروی بیهوشی استفاده کرده تا مهدیه را بی رمق کند و ابتدا نقشه ی شومش را روی نوزاد 4ماهه پیاده کند. او در ادامه افزود: مهدیه همچنان رمق داشته و در تقلا برای نجات فرزندش بوده است که او با قنددان چینی نخستین ضربه را به سرش می زند. برای ضربات بعدی بیرون می رود و از خواهرش هم که در همسایگی شان بوده کمک می گیرد و با ضربات جسمی سخت، با همکاری یکدیگر، کار او را هم می سازند.

این وابسته ی خانوادگی به خیام نامه گفت: او اقرار کرده که از ظهر تا شب جنازه ها را در خانه مخفی کرده و سپس با پرداخت پول به برادرش (توسط همان مردی که در مراغه دستگیر شد)، او را مجبور می کند تا اجساد را شبانه به جایی دور ببرد؛ او هم آن ها را به قناتی خشک و دور در حد فاصل روستاهای «سه گنبد و حسینی»، واقع در میان جلگه می برد و رها می کند.

وی در ادامه افزود: هم اکنون علاوه بر دو خواهر- متهم اصلی و معاون-  برادر متهم نیز در بازداشت به سر می برد و کشف اجساد هم با آدرسی دهی او میسر شده است.

«خیام نامه» در تماس هایی با معاونت امنیت اجتماعی ناجا، درباره ی جنایت یاد شد، پرسش هایی طرح کرد؛ اما آنان به دلیل دستورالعمل جدیدی که از مرکز ابلاغ شده است، از هر گونه پاسخ، تایید، تکذیب و اظهار نظر درباره ی این ماجرا عذر خواستند. بنابر این «خیام نامه» هم نمی تواند درباره ی صحت و سقم تمام مطالب ذکر شده اظهار نظر کند و تنها قادر است مراتب عمیق تاسف و  همدردی اش را با بازماندگان و خانواده ی این دو عزیز، ابراز دارد.

علت مرگ به صورت غیر رسمی ضربه به سر  و خفگی اعلام شده است

روز چهل و ششم است؛ از دایره ی تجسس آگاهی با آتش نشانی تماس می گیرند و برای خروج دو جنازه از عمق چاهی در فاصله ی تقریبا 45 دقیقه ای شهر، تقاضای کمک می کنند. نیروهای آتش نشان به محل اعزام می شوند و به دلیل شرایط ویژه ی چاه، گذشت زمان و … از مغنی شهرداری برای خاک برداری کمک می گیرند. او با ماسک ویژه تنفس و امکانات و تجهیزات موجود به اتفاق یکی از آتش نشان ها، به عمق چاه رفته با خاکبرداری تقریبا سی سانتی متری، به جنازه ها می رسند. طبق اظهارات شاهدان عینی، جسد زنی درشت اندام و نوزادی ظریف، با برانکارد ویژه ی حمل جنازه از چاه بیرون کشیده می شود و به دلیل شرایط خاص اجساد، پزشکی قانونی تصمیم می گیرد که آن ها را به مشهد منتقل کند.

بر اساس نتایج غیر رسمی اولیه، علت مرگ زن جوان، ضربه شیء سخت به جمجمه بوده است و دلیل مرگ نوزاد هم با این که رسما اعلام نشده، اما بر اساس اظهارات اطرافیان و به نقل از متهم اصلی پرونده، خفگی بر اثر فشار بوده است.

گزارش کامل یک قتل از زبان متهمان و بازماندگان، کار خوشایندی نیست؛ اما بیان واقعیت و توجه دادن مسئولان به ریشه یابی روانی خشم، نفرت و سوء رفتارهایی که هر روز بیش از پیش کف کوچه و خیابان شاهد آن ایم، از تعهدات ماست؛ عصبیت روزافزونی که نه تنها روان شخص، بلکه ناخودآگاه جمعی جامعه را در معرض آسیب های جدی قرار می دهد، فجایع می آفریند و اعتماد و همدلی را کمرنگ می کند. بر ماست که اطلاع رسانی کنیم و بر مسئولان است که برای این افسارگسیختگی روانی اجتماعی، چاره ای بیندیشند؛ اگر چه روزگار سخت و معیشت سخت تر شده، اما راهکارهایی برای افزایش نشاط و سلامت روان عمومی وجود دارد که تنها نیاز به برنامه ریزی و التزام به اجرا دارد.