بیمار انگلیسی رمانی ست که 26 سال پیش به صورت مشترک برنده ی جایزه ی ادبی “من بوکر” شد؛ جایزه ای ویژه ی رمان های انگلیسی زبان که امسال پنجاهمین سالش را جشن گرفت و جایزه ی طلایی اش را باز به همین رمان داد. نویسنده ی اصالتا سریلانکایی اثر، مایکل اونداتیه، در هنگام دریافت […]

بیمار انگلیسی رمانی ست که 26 سال پیش به صورت مشترک برنده ی جایزه ی ادبی “من بوکر” شد؛ جایزه ای ویژه ی رمان های انگلیسی زبان که امسال پنجاهمین سالش را جشن گرفت و جایزه ی طلایی اش را باز به همین رمان داد. نویسنده ی اصالتا سریلانکایی اثر، مایکل اونداتیه، در هنگام دریافت جایزه ی 900 هزار دلاری گفت: رمان بیمار انگلیسی را از زمان نگارش تا کنون، دوباره نخوانده ام و فکر هم نمی کردم برنده ی این جایزه شوم؛ آن هم در کنار رمان های شاهکاری از نویسندگان بزرگ! اما از کتاب که بگذریم، در سال 1996 اقتباسی سینمایی از این اثر و به همین نام به کارگردانی “آنتونی مینگلا” ساخته شد؛ همان کارگردانی که پیش از این، “کوهستان سرد” دیگر ساخته اش را در این ستون معرفی کرده ایم. بیمار انگلیسی که یک عاشقانه ی پر تلاطم است، زیر ساختی فلسفی با موضوع “بودن و فنا شدن” دارد. فیلم با ساختار خوب و هنرپیشگانی چون ژولیت بینوش، رالف فاینس، ویلم دافو و کریستین اسکار توماس، بخت بالایی در گیشه و در نزد منتقدان داشت و البته برنده ی چندین جایزه ی اسکار و گلدن گلوب شد؛ از جمله اسکار کارگردانی، بهترین فیلم، موسیقی، نقش مکمل زن، تدوین و … را از رقبا ربود. داستان فیلم در خلال جنگ جهانی دوم می گذرد و در لایه های زیرین، بر مرز بندی ها، جدایی ملیت ها و نام گذاری ها نقدی هنری و نقبی فلسفی می زند؛ چنان که از نام فیلم برمی آید، داستانش درباره ی مجروحی سراپا سوخته است که تنها چیز که از او می دانیم و خودش هم می داند، این است که انگلیسی حرف می زند؛ پس نامش را “بیمار انگلیسی” می گذارند؛ بنابراین مرز بندی ها از همین جا آغاز می شود؛ یک مجروح انگلیسی در عمارتی ایتالیایی، در حال مداوا و مراقبت به دست طرف متخاصم، ناچار به گذران آخرین روزهای زندگی ست. او که مجروح شده وبه دست عرب های بادیه نشین در لیبی نجات یافته است، با پرستارش، با بازی ژولیت بینوش، به سختی حرف می زند و پرستار هم به او کمک می کند تا خاطراتش را که مرور عشقی ممنوع است، بازیابد. بنابراین فیلم رفت و آمدی بین حال و گذشته است؛ فلش بک هایی به دوران خوف و رجای عاشقانه و بازگشت هایی به تخت مریض خانه! بیمار انگلیسی که به تدریج با بازیابی خاطراتش معلوم می شود یک نجیب زاده ی مجار است و عضو اسکادران پرواز بریتانیا، خلبانی اکتشافی ست که پروازهایش با محوریت باستان شناسی در صحراهای لیبی انجام می گیرد و به تدریج گرفتار روابط عاشقانه و محرمانه ی نافرجامی می شود. این فیلم 4 زبانه ی انگلیسی، ایتالیایی، عربی و آلمانی تاثیر جنگ را بر شخصیت های اصلی داستان بررسی می کند و اگر چه نمی خواهد قضاوت کند، اما هنگامی که در پایان فیلم، پرستار ایتالیایی سوار بر موتورمرد هندی مریض خانه را ترک می کند، بیانیه ای نانوشته بر ضد مرزبندی و نژادگرایی صادر کرده است. پرستار در گفتگوها یش با بیمار انگلیسی و مرد هندی، اگر چه به زبان بر جدایی ملت ها و دولت ها تاکید می کند، ولی در عمل، مرزهای جغرافیایی را زیر پا می گذارد و مرزهای انسانیت را گسترش می دهد؛ آن جا که از بیمار انگلیسی مراقبت می کند، با مرور دفترچه ی خاطرات این خلبان انگلیسی، همدلانه و صبورانه دوشادوش او حرکت می کند و تا آخرین لحظات او را که تنها و درمانده است، رها نمی کند، نشان دهنده ی همین مساله است. اگر چه در جایی از فیلم می گوید: در جنگ مهم است که اهل کجایی! اما در پایان به رغم تفاوت های ظاهری، عشق مرد هندی را می پذیرد و اذعان می کند: ما هر کدام، کشوری حقیقی هستیم؛ کشورها مرزهایی نیستند که بر نقشه ها با مرز جدا شده اند و قدرتمندان آن را به نام خود زده اند!