فروغ خراشادی نبض ما این روزها، با ضربان فوتبال تنظیم می شود. برای کشوری که تا امروز صادرات دهن پر کنی جز نفت نداشته است، زعفرانش را اسپانیا برده، فرشش را ترکیه و چین، امروز نامش با تحریم و برجام، گره خورده است و در میانه ی آشوب خاورمیانه، تنها جزیره ی امن، نه ایمن، […]

فروغ خراشادی

نبض ما این روزها، با ضربان فوتبال تنظیم می شود. برای کشوری که تا امروز صادرات دهن پر کنی جز نفت نداشته است، زعفرانش را اسپانیا برده، فرشش را ترکیه و چین، امروز نامش با تحریم و برجام، گره خورده است و در میانه ی آشوب خاورمیانه، تنها جزیره ی امن، نه ایمن، منطقه شده، حالا فوتبال نماد زندگی و دیگرگونه شدن است.

برای ما، فوتبال نه از ملبورن، که از سال ها پیش تر از آن، از جام 78 و حضور مهاجرانی و بازیکنانش، روشن، دانایی فر، پروین و خیلی های دیگر در آرژانتین آغاز شده است. تا سال ها برای پدران و پدربزرگان ما، وقتی هنوز زنان مثل امروز طرفدار دو آتشه ی فوتبال و البته محروم از تماشای آن نبودند، گل ایرج دانایی فر به اسکاتلند، برابر با غرور ملی بود و  گل به خودی “اسکندریان” در همان بازی، تیرباران جمعی! و40 سال به درازا کشید تا با گل به خودی “عزیز بوهدوز” مراکشی، این زخم کهنه کمی التیام پیدا کند؛ التیامی نه بابت گل زدن حریف به خود که از جهت شکست طلسم بدبیاری و حذف بدون بـرد! التیامی برای یک ملت و زخمی کاری برای ملتی دیگر! فوتبال برای ما، که تشنه ی شادی و بخیه  زدن زخم هایمان هستیم، خون تازه ست؛ برای یک کلمبیایی پس از گل به خودی، حیاتی ست که از رگ هایش به در و دیوار یک رستوران شتک می زند و برای یک مراکشی، صفحه ی اینستا گرامی ست که بسته می شود؛ آبرویی ست که می ریزد و بهشتی ست که به آتش کشیده می شود. فوتبال، خطای “راموس” روی “محمد صلاح” مصری است درست سه هفته مانده به جام جهانی و آرزوهای پرپر شده ی همه ی کسانی که دیگر میدان “تحریر” هم گل هایشان را “بهار” نمی کند ! فوتبال، فوتبال است؛ با دلارهای کثیف، دلال های کثیف، دست های کثیف و پاهای پاکیزه! فوتبال “بلاتر” است و زد و بندهای پشت پرده، فغانی ست و داورهای چند شغله، فردوسی پور است و رکوردهای پیامکی؛ جادوگر است و افشاگری؛ کیروش است و مربی گری!

فوتبال برای برخی کشورها، شاید، راه رسیدن به آرزوها باشد؛ مسیر یک توافق سیاسی باشد وعبور از یک تحریم تازه! فوتبال برای ما، ما ایرانی ها، یک چیز بزرگتر هم هست؛ خلاصی از روزمرگی و روزمرّگی؛ شاید همان “آب تنی در حوضچه ی اکنون” باشد! اما برای خیلی ها، که نمی توان نامی از آنان برد، و برای سیل آوارگانی که همین روزها، 20 ژوئن، روز جهانی شان بود، فوتبال تنها دلیلی ست که از یادها بروند؛ از خاطرات محو شوند و از ذهن ها زدوده شوند و باز تنها دلیلی که بتوان آن ها را به یاد آورد…

جمعیتی نزدیک به جمعیت ایران در سال های نه چندان دور و به گفته ی “آنتونیو گوترش” برابر با جمعیت بیستمین کشور بزرگ جهان، یعنی 68 میلیون نفر، هم اینک از خانه شان به دلایل نژادی، سیاسی و مناقشات منطقه ای، آواره اند. پر واضح است که این افراد به جستجوی زندگی بهتر ریشه هاشان را بریده اند و جلای وطن کرده اند؛ از کشورهای عمدتا فقیر و اکثرا استبداد زده، جنگ زده و مرگ زده… هر دو ثانیه یک نفر به سرش زده برود؛ کجا؟ در جستجوی جایی آباد به ناکجاآباد ! به گفته ی دبیر کل سازمان ملل، در دنیای امروز، هیچ کشوری نباید در فراهم کردن امنیت برای مردم فراری از کشورشان، تنها بماند؛ هیچ دولتی هم نباید عرصه را بر مردمش یا مردمانی که به او پناه برده اند، تنگ کند! گوترش می گوید: داستان پناهندگان، داستان تاب آوری و شجاعت است؛ داستان ما باید داستان همدلی و اقدام باشد…

همزمان با حرف های گوترش، آمریکا کودکان و مادران پناهنده را از هم جدا کرده است؛ جلوی چشم فرزندان خردسال، آنان را به جرم آوارگی و پناهندگی دستگیر کرده، ایتالیا مرزهایش را حتی به قیمت غرق شدن همه ی سرنشینان کشتی مهاجران غیرقانونی بسته و برای یمنی ها حتی جانی نمانده که آوارگی را به جای مرگ برگزینند!

طنز تلخ ماجرا هنگامی ست که در پناهگاه ها و سکونت گاه های موقت، این تنها فوتبال است که به صورت برابر بین همگان تقسیم می شود؛ این جادوی مستطیل  سبز است که موجب می شود تا داغ دل از دیدگان ببارد یا غبار را از آن ها بزداید. همین 90 دقیقه است که هر بی سرزمینی را به زمینی پیوند می دهد و همه ی دیدگاه های متضاد و متناقض را در خود حل می کند. انسان ها خود را و زندگی را در فوتبال می یابند و می بینند؛ آرزوهایشان را به برد و با خت ها گره می زنند و فال آینده شان را با سرنوشت تیم ها، می گیرند؛ همه خود را با فوتبالیست ها یکی می دانند؛ همه  در جستجوی یک چیزند: قهرمانی، ربودن فرصت زندگی و به دست آوردن جایگاهی بهتر، برای دیده شدن و نام آور شدن و برای این هدف، خود را به آب و آتش می زنند تا از شهر، کشور و گروهشان صعود کنند . این تنها تماشای فوتبال است که به تساوی میان همگان قسمت شده تا به صورتی کاملا غیر مساوی، شماری دیده شوند و شماری از یادها بروند…