به بهانه ی دیدار با کتاب – نمایشگاه بین المللی کتاب تهران- اردیبهشت  ( ناگهانی ترین خراسانی )
به بهانه ی دیدار با کتاب – نمایشگاه بین المللی کتاب تهران- اردیبهشت  ( ناگهانی ترین خراسانی )

حجت حسن ناظر سروده های علیرضا راه چمنی پیشکش به زنده یاد استاد محمد قهرمان ” شاعر-پژوهنده ( صائب شناس)- گویشی سرا ” (حتی وقتی روبروی هم چایی می خوریم اسبی در سرم لگد می زند که این کافه را به هم بریزم و به مزرعه برگردم) خداوندا به بازویم کمک کن                           که شعرم سفره […]

حجت حسن ناظر

سروده های علیرضا راه چمنی

پیشکش به زنده یاد استاد محمد قهرمان ” شاعر-پژوهنده ( صائب شناس)- گویشی سرا ”

(حتی وقتی روبروی هم چایی می خوریم اسبی در سرم لگد می زند که این کافه را به هم بریزم و به مزرعه برگردم)

خداوندا به بازویم کمک کن                           که شعرم سفره ی نانی نباشد

جگرآورانه می سراید و خراسانی وار بیان میدارد آنچه را به درد درک و دریافت نموده است. دلی آگاه، ذهن و ضمیری سرایشگر، هوشمند و زمان فهم دارد. همه ی عمر با مناعت طبع زیسته هم از این روست که از کسی واهمه ای ندارد، حرف زور به خانه نمی برد، تعارف هم ندارد، در بیان اندیشه هایش جسور، قاطع و نکته آور است. وجودی ناگهانیست در شعر قامت افراشته با زبانی خراسانی که خاستگاه شعر حماسی است .

چه غم مرا که به جز خویشتن نداشته ام؟              چه غم که غیر خودم هم سخن نداشته ام؟

هرچند نشابورنشین است اما شهروند سرزمین عشق است و با داغ زاده ای با درد آشنا. در بالارودان آبادی گنجشک هایی را می شناسد که بوی خشکسالی می دهند و از اینکه روستا به خاطر فاقه خالی شده است دل دردمندش دردمند تر شده و گاهگاهی به خود دلگرمی می دهد که بهتر که پدر رفت و آوار روستا را ندید. در همسایگی زندگی اش (مارال )و (گل ممد ) را خوب می شناسد. شاید از خشم سرخ پدر دلاورانه زیستن را به ارث برده باشدچرا که تا چشم دل واگشوده قحط آفتاب دیده و خشکسال نان و کاسه های سفالین خالی و هم از این روست که غم آذین می نماید چرا که بسیار ایام چشمان نگران ، مضطرب و منتظر مادر را به گاه پرداختن و بافتن ترنج های قالی ناظر بوده است و مزمزه نموده شکسته حالی ها را .

از من مخواه شاعر چشم شما شوم                  تا دست میبرم به قلم گریه میکنم

به رغم شاعر توانا بودنش کمتر دیده شده است هرچند خود میلی به هیاهو ،جنجال و جایزه بازی ندارد . زمانه ی مغفول ، جواهرناشناس و جوهر ندیده را هضم نموده و آن را پشت سر نهاده و رهرو راه دیگری گردیده است. شاعراین مجموعه شعرخوش قریحه، دقیقه شناس ، دلاورانه نویس، احاطه مند به جغرافیای شعر، سوارکار مرکب کمتر رام شده ی جادوی کلمه و کلام بوده و درمجموع شاعری که سکه ی خود را بر زمانه اش زده است.

بی مهابا ، ملامتیه وار، سرانداز، بی باک، بی واهمه ، دلیر و یک تنه استاده در برابر طوفان ها ،بی حامی ، بی سقف، بی تکیه گاه، بی تشویق همانند قهرمانان تنهای فیلم های کیمیایی از قیصر تا عین القضات. تک افتاده ، به حساب نیامده، در شمار نبوده، به بازی گرفته نشده ، در کار نبوده اما بیکار هم نبوده ، سایه گزین، حاشیه نشین اما متن فهم . میداند چه میکند و برای طلوع شتاب ندارد، آگاه است ماه وجودش کی و کجا از پشت کوه آبادی ها بالا می آید واز زندانیان خانه و اشیاء میگذرد و می تازد. شعر زخمه زن او حکایتگر و روایتگر شاعریست که زخمی پرسه زنان کوچه پس کوچه های زندگیست . او تا انجا که می شناسمش هرگزش منت نکشید، ژست در نیاورد، ساده بود (چه درباجه ی یک بانک چه در زیر یک درخت ).

جنبش های ادبی را در کهکشان شعر نوشیده است اما خود را می سراید و راه خود می پوید وعاشقانه تکاپو می ورزدکه نگاهبان لاله باشد در رهگذار باد.