سریال شهرزاد به جایی رسیده که قضاوت ها پیرامون شخصیت فرهاد و قباد در مثلث عشقی ایجاد شده ، به اوج خود رسیده است. دختران و بانوانی را سراغ دارم که از کاراکتر فرهاد خوششان نمی آید و می گویند: قباد برای به دست آوردن شهرزاد جنگیده است یا می گویند: مرد باید جنم داشته […]

سریال شهرزاد به جایی رسیده که قضاوت ها پیرامون شخصیت فرهاد و قباد در مثلث عشقی ایجاد شده ، به اوج خود رسیده است.
دختران و بانوانی را سراغ دارم که از کاراکتر فرهاد خوششان نمی آید و می گویند: قباد برای به دست آوردن شهرزاد جنگیده است یا می گویند: مرد باید جنم داشته باشد. فرهاد زیادی سوسول است.
شماری می گویند: قباد خوش تیپ تر است و برخی معتقدند : آخر فرهاد چه دارد که شهرزاد به آن دل بسته است؟
برخی از صدا و جذابیت قباد( شهاب حسینی) می گویند و عده ای هم از شعور، شخصیت و توانایی اش در تغییر خود به خاطر شهرزاد !

زنان از این که می بینند شهرزاد همه ی دنیای قباد شده است، غبطه می خورند و ضمن همزاد پنداری با او می گویند: مرد خوب یعنی قباد!

حرف های دیگری هم هست که به گمانم خودتان کمابیش شنیده باشید.

اما درباره ی شهرزاد:

شهرزاد تنها زن شاخص در تمام سریال است؛ حتی زن روشنفکر دیگر سریال، به خاطر شرایط بهتر( اراده ی معطوف به قدرت) به عشقش پشت می کند و به سراغ سرهنگ ” دزد ناموس” می رود و مثل فرجام نمایشنامه ی اتلو اثر شکسپیر که خودش، یعنی مریم، هر شب در آن نقش ” دِزدِمونا ” را بازی می کند، می میرد.

شهرزاد زنی ست که همه ی مردهای مهم سریال، عاشقش هستند یا می شوند و دستکم ازاو حساب می برند یا به او  احترام می گذارند.

سریال از شهرزاد یک ابر انسان ساخته است و برای آن که شاخص ترش کند، از خواهر بزرگتر، یک چهره ی معمولی  با رفتاری بسیار سطحی و مبتذل نشان می دهد تا مقایسه ای جدی در ذهن مخاطب شکل بگیرد و حسابی قهرمان زن قصه را تحسین کند.

مادر شهرزاد با اختلاف، پشت سر قهرمان سریال قرار می گیرد ولی در نهایت او هم ضعیف است و به گرد پای دخترش نمی رسد.

“بلقیس دیوان سالار” زیرک اما نابکاراست اما هنگامی که به ناچار در تغییر رویه ای ناگهان به انسانیت نزدیک می شود، در اقدامی غیر انسانی جانش را از دست می دهد.

اما “شیرین” پس از فراز و فرودها و از عرش به فرش رسیدن ها، عاشق شدن ها و تجربه کردن ها، هنوز تومانی، صد تومان با شهرزاد تفاوت دارد و پشت آن نقاب خشونت، موجودی ضعیف و قابل ترحم است!

زنان سریال، عموما عامی و امی اند. یا ظاهر زیبایی ندارند یا مثل اکرم، خدمتکار عمارت دیوان سالار، از سیرت نیکو بی بهره اند.

یکی از زنان قوی و کاربلد سریال، “شربت” است که او هم رفتارش” مردانه” ست و در دسته ی خلاف کاران جای گرفته؛ او هم وقتی پای بند عشق می شود، از میان می رود.

شهرزاد به صرف کتابخوانی( مخصوصا آثار هدایت)، مورد توجه فرهاد قرار گرفته است چنان که در قسمتی از سریال وقتی فرهاد دلیل عشق به همسرش را “بوف کور ” خوانی او در مهمانی عنوان می کند ، شهرزاد با شوخی به  او گوید: تو عاشق هدایت شدی نه من !

فرهاد بر خلاف تصور اکثر مخاطبان، عاقلانه عاشق شده است؛ نه برای نجات  خود یا تغییری به نفع خود که برای تعالی و پیشرفت دو سویه و بلکه چند سویه به سراغ شهرزاد رفته است. او در شهرزاد انسانی را کشف می کند که هدفی بالاتر و والاتر از زندگی مشترک را دنبال کرده است اگر چه عشق نزد او حرف اول را می زند. -درباره ی این عشق هم حرف بسیار دارم که در این مقال نمی گنجد-

بر خلاف تصور، فرهاد رمانتیک نیست؛ ادبیات بلد است و از آن برای ارتباط عمیق با همسرش بهره می گیرد اما رمانتیک بازی خارج از قاعده ندارد. از دیگر سو، قباد برای به دست آوردن شهرزاد، همه کاری می کند و دست به هر جنایت و خیانتی می زند.

چیزی که قباد را برای اکثر زنان جذاب کرده است، صرف نظر از جذابیت های شهاب حسینی، هارت و پورتی ست که موجب می شود از او تصویر ی  مردانه ببینند، از سویی منت کشی های بیمارگونه اش نسبت به شهرزاد او را مورد تحسین قرار داده است… قباد برای ” تصاحب” شهرزاد، همه کاری می کند و همین به آب و آتش زدن ها، مقبول زنان زیادی ست که عنصر مهمی به نام مهرورزی را در زندگی کم دارند یا ندارند! شاید این شوخی که می گوید” حتی شخصیتی چون  ” سیمون دوبوار” هم دوست داشته است که سارتر برای تصاحبش بجنگد” پر بیراه نباشد! که البته این تمایل زنان، احتمالا ریشه ی فرگشتی داشته باشد و در ناخودآگاه جمعی انسان ها این جوری شکل گرفته که برای یک زن، باید دنیا را به آتش کشید!

 

قباد؛ بر خلاف فرهاد، برون گراست؛ یعنی برای تغییر، نیاز به عامل بیرونی دارد. در حالی که فرهاد برای حفظ و ارتقای درونش، از خودش کمک می گیرد و اهل زد و بند برای دزدیدن زندگی دیگران نیست.

حتی وقتی فرهاد در فصل اول سریال، با یک زن دیگر آشنا می شود، برای فراموشی عشق شهرزاد یا جایگزینی او نیست؛ برای این است که زندگی را بدون بده بستان و از راه  تمرکز بر توانایی های خودش پیش می برد. یادمان باشد فرهاد دست و پا چلفتی نیست؛ پسر همان خانم( آذر گلدره ای) را از دست دایی اش می رهاند و به مادر و پسر کمک می کند تا فرار کنند. او برای آن که در موقعیت های مختلف وظیفه ی اجتماعی اش را انجام دهد، شخصا، وارد عمل می شود. اما از او نباید انتظار داشت در مواجهه با عشق، تمنا، گدایی، جنگ یا تصاحب کردن را دنبال کند چون اصولا عشق تعالی بخش و آزاد کننده ست.

به رغم این که مصطفی زمانی هیچ گاه برای من هنرپیشه ی درجه یکی نبوده است، اما کاراکتر فرهاد را تا اینجای سریال، فصل ۳ و قسمت ۱۳، خوب کار کرده است؛ مردی امروزی، متفکر، روشنفکر و آزاده.

شهاب حسینی مانند اکثر بازی هایش، خوش درخشیده است و در این نقش واقعا تنفر و ترحم برانگیز است که اگر ثروت را از او بگیرند، عرضه ی انجام هیچ کاری را ندارد و همین حس ناخوشایندی که در شماری از مخاطبان ایجاد کرده، یعنی از پس نقشش خوب برآمده است.

اما با علاقه ای که زنان و دختران جوان به کاراکتر قباد نشان داده اند، به نظر می رسد زنان به ویژه در جامعه ی ما، از مرد قلدر بیشتر خوششان می آید؛ مردی جاه طلب و زورمدار را بر مردی که آنان  را درک می کند و آرام تراست، ترجیح می دهند و شاید این هم برمی گردد به فرهنگ ما؛ فرهنگی برگرفته از سبیل، دستمال یزدی، زور بازو و زر فراوان!

جایی خواندم: زنان هوشمند، مردان اندیشمند را بر مردان بلند قد خوش تیپ ترجیح داده اند و مادر انیشتن، ادیسون، ماری کوری و … شدند. این همان کاری ست که شهرزاد باید انجام می داد و سعی کرد از یک جایی به بعد انجام دهد؛ اگر چه او، فرزند قباد را به دنیا آورده است، اما تلاش می کند پدری مثل فرهاد به پسرش هدیه بدهد و خودش با انتخاب های درست، مادر خوبی باشد.

شهرزاد همان قدر که سریال تلاش کرده خاص نشانش بدهد، خاص است اما ایرادهایی هم در کارش هست؛ مثلا وقتی قباد را در فصل اول می پذیرد، سعی می کند از او یک فرهاد بسازد؛ کاری که خیانت به قباد، خیانت به فرهاد و مهمتر از همه، خیانت به خودش است و به این ترتیب، تمام ماجرا از آن پس، در سایه ی تاوان همین فریبکاری می گذرد.

اگر سریال یاد شده را ندیده اید، از ماجراهای عاشقانه و چالشی خوشتان می آید و می خواهید مواجهه ای مستقیم با عشق، عقل و انتخاب داشته باشید، پیشنهاد ما به جای سریال های ترکی، همین شهرزاد ایرانی ست.