حجت حسن ناظر سرایشگر:مسعود کیمیایی               (کارگردان مولف ، رمان نویس ، شاعر، موسیقی شناس) به بهانه ی اکران “قاتل اهلی” نیم قرن است که کیمیایی سقای سینمای هنری تشنه ی ماست. موج نو سینمای هنری ما با قیصر او آغازید ، فرهنگ عیاری را در”داش آکل “صادق هدایت تصویرگر […]

حجت حسن ناظر

سرایشگر:مسعود کیمیایی              

(کارگردان مولف ، رمان نویس ، شاعر، موسیقی شناس)

به بهانه ی اکران “قاتل اهلی”

نیم قرن است که کیمیایی سقای سینمای هنری تشنه ی ماست. موج نو سینمای هنری ما با قیصر او آغازید ، فرهنگ عیاری را در”داش آکل “صادق هدایت تصویرگر شد ، در خاک ” اوسنه ی بابا سبحان ” محمود دولت آبادی را نشانمان داد ، در غزل “مزاحم” خورخه لوئیس بورخس را دستمایه ساخت و پنجاه سال ترنی بود که سینمای فروبسته ی ما را به پیش راند، رمان نوشت ، شعر سرود ، قلم زد ، عرق ریخت اما خسته نشد و از پای در نیامد وچونان قهرمانان تنهای فیلم هایش ایستاده زیست و هنوز با بیش از هفت دهه هنر ریزی نگارش گر است و تصویر ساز و ناظر جذر و مد های جهان جنون زده ، دیالوگ هایش ضرب المثل شدند، هنرپیشه های توانایی را به سینمای نیازمند ما عرضه داشت و کاشف استعداد شد، در این مجال اندک به “زخم عقل ” گزینه سروده های کیمیای سینما تورق و تاملی ناظرانه داریم. پیش از هر نکته یادمان باشد کیمیایی (شاعر سینما) ست و رفیق شفیق جوانمردی های نایاب و جوانمردانی که زخم خوردند و شکایت نکردند . در آغاز دست مریزادی به سعید زاشکانی به خاطر طراحی جلد منحصر ، متفاوت و کیمیایی وارش . بیشتر اشعار کتاب در کوبا ، « هاوانا – ترینیداد» و سرمای تورنتو نگاشته شد و به همین سبب تاریخ روزانه ندارم به جز چند شعر که از شکل و حرفشان پیداست که قدیمی اند چونان کتیبه ای در معبدی متروک.

این اشعار آخر نویسی های زندگی هنری کیمیاییند ، پایان نامه ی یک زندگی فرهنگ گسترانه اند که در طوفان ها گذشت و خالق آثار هنوز از خدا می خواهد یاریش کند تا هنوزهم بنگارد زخم هایی که باید دیده شوند و شاید مرهم پذیرند . درمجموعه ی ” زخم عقل ” عشق در سوال زنده می شود و در جواب می میرد و هنوز هم برای فرار ودوری از نکبت زندگی روزمرگی به سوال خود را زنده می خواهد و میداند فقط به اندازه ی خیال زنده است و بدین سان خیالش را چونان عقابی به کرانه های نا پیدا میفرستد .

شاعر باور مند است که برای ورود برای آینده باید دیوار ها نباشند و در خشکسال جهان باران باید ببارد . کیمیایی در اشعارش خودش است، مثل کسی نیست ، ادا هم در نمی آورد ، روشن فکر بازی هم نمی خواهد نشان دهد، صادق است ، صمیمی، بی تعارف ، خودمانی و دلیر ، جامعه ی انسانی خودش را خوب شناخته، از تلخ پروایی ندارد ، محرومیت استعدادسوز زنان را با تمام سلول هایش ادراک نموده هراس را نمیشناسد ، شجاع نویس است و با مرام ، اهل سلوک اگر سالکی بیابد .

نشانه دارد ، غیرتمند است ، بی تعصب ، بی شیله پیله ، نبض زمانه در دستان اوست، از نقد های پوشالی باکی ندارد، جواب به خانه نمی برد ، ذهن سیال ، پویا و زایایی دارد، خروشان است، به شراب کهنه ای در کوزه مانده و مرد افکن میماند،شراب معنا ، معرفت و رفاقت ، با درد خو گرفته ی با داغ آشناست ، مرگ را زندگی میکند و جهان را ویران نمی خواهد، غمخوار رفیق است ، در قلب ناخوشش عشقی هزاران ساله پهلو گرفته است ، آواز محزون مسافران غریب و جا مانده را شنیده و اشعارچاپ نشده و غبار گرفته را خوانده است ، از اینکه دیگر رعنایی در عشق نمانده بغضی کهنه در گلویش  به بیتوته نشسته است .

کیمیایی از نسل  نادره مردانی ست که خیانت نکردند، بی تشویق ، نجیب ، مطرود ، تک افتاده ، مغضوب ، غربت نصیب زیستند و امروزمیروند تا در کتاب ها برای نسل های تشنه ی فردا یادی در خاطره ای به یادگار حک شوند. مادران دلاوری را میشناسد که نجابت را با آوازی بلند سرودی سر افرازانه ساختند . در دشت خسته ی تنش  و تاکستان انگور ریز نهادش علف هرز نروئید، او را نمی توان ندید ، نسل او فراموش نشدنی اند ، ناصر تقوایی، داریوش مهرجویی، پرویز کیمیاوی ، علی حاتمی ، امیر نادری ، ابراهیم گلستان ، فرخ غفاری ، فرهاد مهراد، اسفندیار منفرد زاده اینها گشایندگان فروبستگی هایند و جان افشانان هنر آرمانی ، نغمه پردازان صحاری سکون ، دعوت کنندگان رود ها به قلب کویر ها ،آثارشان یادبودی حک شده بر دل ها و ثبت شدگان تاریخ یک ملت فرهنگ افشان.