کلبه کتاب
کلبه کتاب

مهسا باوفا دختر گل لاله قهرمان داستانِ هشتاد روز دور دنيا لحظه اي درنگ نکرد! سلام! از کلبه کتاب کليدر اين هفته دو کتاب داريم و يک چالشِ خواندني! با ما همراه باشيد… دختر گل لاله/ نويسنده: مارگارت ديکنسون/ مترجم: سودابه قيصري/ انتشارات: آموت مارگارت ديکنسون، متولد سال 1943 در گينزبورو، لينکلن شاير انگلستان. اشتياق […]

مهسا باوفا

دختر گل لاله

قهرمان داستانِ هشتاد روز دور دنيا لحظه اي درنگ نکرد!

سلام! از کلبه کتاب کليدر اين هفته دو کتاب داريم و يک چالشِ خواندني! با ما همراه باشيد…

دختر گل لاله/ نويسنده: مارگارت ديکنسون/ مترجم: سودابه قيصري/ انتشارات: آموت

مارگارت ديکنسون، متولد سال 1943 در گينزبورو، لينکلن شاير انگلستان. اشتياق او براي نويسنده شدن خيلي زود شروع و نخستين رمانش در سن بيست و پنج سالگي به چاپ رسيد. وي از آن زمان 31 رمان نوشته كه آخرين آنها «به خانه خوش آمدي» در سال 2015 منتشر شد. رمان هاي ديکنسون هميشه جزو پرفروش هاي ساندي تايمز هستند.

رمان دختر گل لاله روايت زندگي «مدي مارچ»، به عنوان نوزاد يتيمي است که پشت درهاي يتيم خانه رها شده و مجبور است براي زندگي بجنگد، بنابراين وقتي به مزرعه ي فيوفارم مي رود و از طرف فرانک براکنبري و خانواده اش مورد استقبال قرار مي گيرد اين برخورد را شروعي دوباره براي خود فرض مي کند. کار کردن در مزرعه سخت است، اما وقتي براي اولين بار در زندگي باور مي کند مايکل، پسر مزرعه دار واقعا عاشق اوست، حتي کينه ي خدمتکار خانه، خانم تروبريج، نمي تواند خوشبختي او را خدشه دار کند. زمستان سختي، مزرعه را نابود و زندگي براکنبري ها را تهديد مي کند. به نظر مي آيد همه چيز از دست رفته تا اين که «مدي» ايده اي را مطرح مي کند که مي تواند همه ي آنها را از فقر نجات دهد، اما…

تکنيک رهايي ذهن

تکنيک رهايي ذهن/ نويسنده: ياسمن گلچين/ انتشارات: درسا

اين اولين کتابي است که با موضوع تکنيک معجزه گر EFT و ادغام آن با قدرت تفکر مثبت به زبان فارسي نوشته شده است. يکي از ويژگي هاي بي نظير اين کتاب آن است که بسيار روان نوشته شده و دستور اجراي تکنيک ها در آن بسيار ساده و عملي است. انجام اين تکنيک، بسيار ساده، سريع و در ارتباط مستقيم با ضمير ناخودآگاه  است که به وسيله ي زدن ضربات آرام با انگشتان دست به نقاط انرژي انجام مي گيرد. اين تکنيک در بسياري از انستيتوها، بيمارستان ها و کلينيک هاي آمريکا و اروپا اجرا مي شود و تابه حال ميليون ها انسان در سراسر دنيا با اين تکنيک به سلامتي و موفقيت رسيده اند.

چند سطر از کتاب: شما مي توانيد دنياي احساسات منفي ذهنتان را به يک جنگل تشبيه کنيد. در اين جنگل هر درخت نشان دهنده ي يک حس منفي است که يک کانال انرژي را در بدنتان در قسمت سيستم مريدين مسدود کرده است. بيشتر انسان ها تعداد زيادي از اين درخت ها در ذهن دارند که باعث سد کردن راه موفقيت و آرامش روحي آنها مي شود، چون وجود تعداد زيادي از اين درختان، بازدارنده ي حرکت ذهني آزادانه براي رسيدن به خواسته هاست. هدف EFT نه قطع کردن، بلکه ريشه کن کردن اين درخت هاست، چون قطع کردن شاخه ها به تنهايي تسکيني موقتي است تا زماني که دوباره شاخ و برگ آنها رشد کند. ما با اين تکنيک برخلاف شمار زيادي از ديگر تکنيک هاي معالجه اول به سراغ ريشه مي رويم تا با خشکاندن آن بعد از مدت بسيار کوتاهي شاخه و برگ هاي آن هم خشک شوند و از بين بروند.

چالش!

هفته ي گذشته متني را از «کتاب ترديد» نوشته ي بابک احمدي در کانال تلگرام کليدر گذاشتيم و از خوانندگان خواستيم نظر بدهند که اگر به جاي شخصيت اين ماجرا بودند چه مي کردند؟ اين متن را در ادامه مي توانيد بخوانيد و اگر مايل بوديد ببينيد چه پاسخ هايي به آن داده شده است در کانال @klidar هشتگ #کتاب_ ترديد را جستجو کنيد. فعلا بدرود!

آقاي فاگ قهرمان داستان هشتاد روز دور دنيا نوشته ي ژول ورن هنگامي که با مستخدم خود پارس پارتو به روستايي در هندوستان رسيد، با مراسمي روبرو شد که در حل معضل اخلاقيِ برآمده از آن لحظه اي درنگ نکرد. او شاهد اجراي مراسم مذهبي اي شد که قرار بود در آن زني جوان و زيبا، بنا به سنتي کهن، در پي در گذشت شوهرش قرباني شود. آقاي فاگ زن را ربود و با خود به اروپاي متمدن برد، و در پايانِ موفقيت آميز سفرش با او ازدواج کرد. اکنون فرض کنيد که شما به عنوان يک انسان مدرن و نسبي نگر از قضاي بد روزگار شاهد مراسمي همانند شده ايد، و مي بينيد که افراد قبيله اي «ابتدايي و وحشي» کودکي را قرباني مي کنند. آنان بنا به باورهاي خود، و مفهومي که از حقيقت در سر دارند، چنان که در جهان ويژه ي خويش مي زيند، اين مراسم آييني را با تشريفات خاص خود آغاز کرده اند. پدر، مادر و نزديکان کودک بنا به معتقدات خود اعتراضي ندارند، و آرام شاهد برگزاري مراسم اند. حتي کودک نيز که زاده ي حقيقتي ديگر در جهاني ديگر است، اجراي مراسم را پذيرفته است. شما، اما امکان داريد که کودک را از مرگ نجات دهيد. چه مي کنيد؟ آيا مي پذيريد که آنان در جهاني ديگر زندگي مي کنند، و حق نداريد که در حقيقتِ آنان و در آيين مقدس شان دخالت کنيد، يا نسبيت را کنار مي گذاريد و از حق حيات يک انسان که در جهان شما و در برداشت شما از حقيقت، اصلي خدشه ناپذير است، دفاع مي کنيد؟ در حالت دوم انسان مدرن شرافتمندي هستيد، اما برداشت هاي خردباورانه، انسان دوستانه و مدرن خود را به برداشت هاي نمادين و آييني آن قبيله، يعني به دنياي انساني ديگر، تحميل کرده ايد، کاري که برازنده ي نسبي نگر شريفي چون شما نيست.