محمد قُرش آبادي نيشابوري ; سرداري درمقابل مشروطه خواهان
محمد قُرش آبادي نيشابوري ; سرداري درمقابل مشروطه خواهان

  ايران اواخر قاجاريه و به ويژه دوره ي پر آشوب استبداد صغير وفتح تهران و برکناري وتبعيد محمد علي شاه و به سلطنت رسيدن  احمد شاه سيزده ساله ، به دليل ضعف حاکميت دولت مرکزي، آبستن ظهور گردنکشان ،راهزنان وياغياني بود که درگوشه وکنار کشور از فرصت به دست آمده ي فقدان حاکميت مرکزي […]

 
ايران اواخر قاجاريه و به ويژه دوره ي پر آشوب استبداد صغير وفتح تهران و برکناري وتبعيد محمد علي شاه و به سلطنت رسيدن  احمد شاه سيزده ساله ، به دليل ضعف حاکميت دولت مرکزي، آبستن ظهور گردنکشان ،راهزنان وياغياني بود که درگوشه وکنار کشور از فرصت به دست آمده ي فقدان حاکميت مرکزي سود جستند وافرادي را دور خودجمع و تجهيز نموده وعلم طغيان وخودسري بر افراشتند وباشرارت هاي خود صدمات فراواني را بر نظام نوپاي مشروطه وارد کردند.يکي از اين ياغيان که با سرکشي هاي خود ويارانش براي مدتي بعضي نقاط خطه ي خراسان وبه ويزه نيشابور ومشهد را تحت تاثير قرار داد ، محمد قرش آبادي بود که دراين مقال برآنيم به معرفي اجمالي  وي بپردازيم.

10از مهتري تا ياغي گري

محمّد قرش‏آبادي نيشابوري فرزند عيدي يا عيد محمد ، اهل روستاي قرش آباد واقع در دوفرسنگي  شرق نيشابوربود ، اوقبل از اين که علم طغيان وسرکشي به دست گيرد ، مهتر ونوکر رئيس التجار ،تاجرسرشناس نيشابوري  بود . به نقل از مرشد اکبر کاوياني فرزند استاد محمد تفنگ ساز که مقابل منزل رئيس التجاردرخيابان ارگ شمالي همانند پدرش دکان تفنگ سازي وفشنگ پرکني داشت وگاهي با محمد به علت همسايگي هم کلام ومحشور مي شد، محمد کم حرف و در خود و خيلي اوقات سر به زير و در حال تامل وخط خط کردن زمين با چوبي که در دست داشت ، بود (1). شايد ازهمين حالات روحي اش مي شد فهميد که برخلاف ظاهر آرامش ، دردرونش براي انتخاب راه آينده طوفاني برپاست. اين که چه مسئله اي سبب کنار گذاردن مهتري خانه ي رئيس التجار نيشابوري و برداشتن تفنگ وقرار گرفتن درصف ياغيان گرديد، برخلاف برخي نوشته ها که طغيان او را به انتقام ناموسي و مبارزه با ظلم حکومتي و…نسبت مي دهند، به نظر مي رسد درآمد ناچيزمهتري ونوکري واحساس کهتري اين شغل بود که با روحيه جاه طلب وبلند پرواز او سازگاري نداشت .

قبل از ورود محمد قرش آبادي به ميدان  ياغي گري ، شخصي به نام هدايت ، نيشابور و ونواحي اطراف آنرا عرصه شرارت وتاخت وتاز خود قرار داده بود .گفته مي شود هدايت قبلا طلبه ي مدرسه گلشن بود که چون فردي درس نخوان بود ومشکل تراش بود، توسط شيخ محمد رئيس مدرسه تنبيه مي شود وبعد از اين تنبيه وانتقام تلافي جويانه بود که کتاب ودرس ومشق را رها کرده  وتفنگ به دست مي گيرد وبه مشق ياغي گري مي پردازد و محمد قرش آبادي هم تقريبا در همين ايام پس از کنار گذاردن مهتري خانه رئيس التجار، درکنا ر او قرار گرفت و جزو اعوان وانصار وي گشت. شروع ياغيگري محمد مصادف با نا آرامي هاي دوره استباد صغير وسپس طغيان محمدعلي شاه براي برگشت از تبعيد و به کف آوردن تاج وتخت از دست رفته اش ازدست مشروطه خواهان  بود.

محمد علي شاه براي مقابله با مشروطه خواهان ياغيان شهرها را در ازاي دريافت پول به خدمت گرفت و محمد قرش آبادي  جاه طلب هم که سر پر شوري داشت ،فرصت را مغتنم  ديد ودر کنار هدايت نيشابوري ويارانش وعده اي از هم دستان خود عازم بجنورد شد(2) تا در نبرد با سالار الدوله، حاکم بجنورد شرکت نمايد(3)در اين نبردها نيروهاي محمدعلي شاه از مشروطه خواهان شکست خوردند و تعداد زيادي از نيروهاي اجير شده اش از جمله هدايت نيشابوري کشته شدند (4)ومحمد قرش آبادي به منطقه خراسان و نيشابور بر گشت وبه کار شرارت وياغي گري در اطراف مشهد وديگر نقاط خراسان ادامه داد و مدت‌ها با مأمورين قشون دولتي در جنگ و گريز بود. گفتني است که محمد قرش آبادي در کنار خود نوچه هايي هم داشت که به عنوان عامل ونماينده اودرخدمتش بودند که يکي از آنان فردي به نام کاکا سياه بود که از طرف محمد قرش آبادي ماموريت يافت تا سر «مجد الاياله»  شاهزاده قاجاري حاکم درود را به نزد او بياورد ، که دراين کار موفق نشد وشکست خورد وتوسط مجدالاياله به قتل رسيد. (5)

قرش آبادي در خاطرات کهن سالان

حاج علي امين الاسلامي از معمرين وآگاهان تاريخ معاصرنيشابور به نقل از عمويش آقاي شادياخي درمورد ويژگي هاي محمد قرش آبادي مي گويد: محمد با آن که سوادي نداشت ولي آدم زرنگي بود و وقتي کارش رونق گرفت با روسها هم محرمانه ساخت وپاخت کرد .وي درتمام خانه هاي بزرگان شهرنيشابور جاسوس داشت که خبرها را به فوريت به او مي رساندند . اوهمچنين رابطه نسبتا خوبي هم با برخي ازبزرگان  ومالکين ومتنفذان نيشابورداشت .ازجمله با خاندن شادياخي که مالک چندين پارچه آبادي در اطراف روستاي قرش آباد بودند ،يک رابطه بده بستاني بينشان حاکم بود به گونه اي که محمد هواي آنها را در محدوده ي املاکشان در بيرون از شهر داشت وشادياخي هواي اورا درداخل شهر داشت .وي با قوام الاسلام نيز که از متنذين نيشابورو نماينده ي نيشابور در دوره دوم مجلس بود رابطه ي حسنه اي داشت ودر مجلس عروسي پسرش مرتضي تحفه هايي به عنوان هديه عروسي.به محل ييلاقي آنها در باغ قرچه قاي بوژآباد فرستاد. نقل است روزي استاد محمد تفنگ ساز از محمد قرش آبادي مي پرسد :درسته که مي گويند شما دعاي گلوله بند داريد وگلوله به شما کارگر نيست .محمد درجواب مي گويد:نه استاد محمد ،اين ها خرافاته،دعاي گلوله بند من اين است که از 2000متري به تفنگ پنج تير واز پانصد متري به گلوله تفنگ مکنز واز دويست ،سيصد متري به گلوله موزر نزديک نمي شوم وبرد اين ها را مي دانم  واز دور مي غُرّم ونمي ُرّم .محمد در قرش آباد عمارتي با برج و بارو داشت که بعدها خراب شد ومکان آن تبديل به مدرسه شد. درايامي که حزب دموکرات تازه تاسيس شده بود محمد در نيشابور از اعضاي اين حزب به شمار مي رفت با اين که اين کار به روحيه او نمي خورد. قدرت ونفوذ وي طوري بود که افراد حزب از او حساب مي بردند وبه هنگام حرکت وي در شب در دوطرفش لاله به دست حرکت مي کردند وچون دولت حريف ياغيگري هايش نمي شد به او تامين داد تا امنيت راه مشهد تا سبزوار را عهده دار شود.در واقع او براي مدتي نقش رئيس ژاندارمري ناحيه را داشت. محمد سر پرشوري داشت وخود را درحد کساني چون کلنل محمد تقي پسيان مي دانست وحاکم خراسان. وي در دوره اي که در ازاي تامين ، امنيت مشهد تا سبزوار را به عهده داشت گفته اند رفتاري عادلانه اي با مردم داشت وابدا به مال وناموس مردم کاري نداشت وبراي برخي امور فقط حواله به پولدارها ومالکين مي داد و از آنها مي گرفت.وي در دفاع از نواميس مردم بارها به يارانش مي گفت اگر بفهمم به ناموس کسي تعرض داشته ايد دهانتان را با گلوله پر مي کنم و اين کار را حد اقل درمورد يکي از تفنگچي هايش که مرتکب خلافي شده بود اجرا کرد..گفته اند وي در قرش آباد دايي اي داشت به نام ملا غلامحسين که به او عنوان شريعتمدار داده بود واو را مسئول رسيدگي به دادخواهي ورسيدگي به شکايات مردم کرده بود. (6)

 حکم دستگيري محمد قرش آبادي در دست ججوخان دره گزي

در ايامي که با راهزني هاي  محمد قرش آبادي نواحي مشهد درنا امني به سر مي برد مشروطه خواهان از حيدرعلي خان حاکم وقت دره گز خواستند که ججو خان سرداربلند آوازه و مشروطه خواه دره گزي را براي سرکوب  وي به مشهد بفرستد . ججوخان به همراه ابن يمين بک دره گزي که بعدها رئيس شهرباني دره گزشد، درحالي که از سوي والي مشهد،حکم دستگيري وکشتن محمد قرش آبادي را در جيب داشت  با سيصد سوارعازم مشهد شد و درکوههاي بين نيشابور – مشهد با قرش آبادي ويارانش که با سنگر بندي راه را بر او سد کرده بودند ، مواجه شد وپيکي بدون اسلحه با پيامي به اين مضمون که براي مذاکره محلي را معين کنيد تا بي جهت دست به خونريزي نزنيم که همه ايراني هستيم وکشته شدن هيچيک از ما به نفع مملکت نيست ، به اردوي محمد فرستاد.وقتي پيک ججو با علامت صلح وارد اردوي قرش آبادي شد وپيام گذارد ، قرش آبادي پيام فرستاد اگر ججو مايل به مذاکره است خود با يک نفر بدون اسلحه به اردوي ما بيايد تا صحبت کنيم که متعاقب آن ججو خان به همراه ابن يمين بک دره گزي وارد اردوي قرش آبادي شده ومورد استقبال قرش آبادي قرار گرفت .ججو دراين ملاقات با سخنان قاطع ،پند آميز ونيز تهديد آميز سردار قرش آبادي را به تسليم در برابر حکومت مشروطه واداشت وحکم دستگيري اش را از جيب در آورده به او نشان داد وگفت اگر تسليم نشوي جنازه ات را از اين جا بر پشت يابو حمل کرده بر دروازه مشهد آويزان مي کنم ومحمد قرش آبادي که سمبه را پر زور ديد گفت:سردار من آوازه دلاوري ومردانگي تو را شنيده ام ،اما بدان که نامردمي هايي که از مامورين دولت وحکام محلي ديده ام کارم به اين جا رسيده ومرا به مخالفت مشروطه واداشته است.چنانچه شما به من وسوارانم تامين جاني ومالي دهيد حاضرم خود ويارانم را تسليم تو کنم . ججو با گرفتن قول از سردار محمد به او گفت تو دست به هيچ شرارتي نزن تا من بروم از والي مشهد برايت تامين بگيرم وتا براي بردنت شخصا نيامده ام فريب نخورده وبه شهر نيايي که ممکن است دامي براي تو نهاده باشند. ججو پس از آن به مشهد وبه نزد والي رفت که براي قرش آبادي از شخص احمد شاه تامين بگيرد زيرا علي نقي ميرزا رکن الدوله حاکم وقت خراسان چيزي به پايان حکومتش نمانده بود وتامين خط از او به نظر ججو بي اعتبار بود زيرا ممکن بود والي بعدي تعهدات والي قبلي را محترم نشمارد وقرش آبادي را به هلاکت برساند، ولي رکن الدوله حاضر نشد از احمد شاه براي قرش آبادي تامين بگيرد.وقتي ججو دريافت که تمام حقه بازيها ودسيسه ها وفتنه جويي ها سر والي مشهد وسفارتين روس وانگليس است که خراسان را در اغتشاش ونا امني نگهدارند، تصميم به بازگشت به دره گز گرفت واز طرفي چون از مشروطه خواهان نيز دراين مورد کاري ساخته نبود، پيکي نزد سردار محمد فرستاد واو را از آن چه رفته بود باخبر ساخت وسفارش کرد که بهتر است از نزديک مشهد دور شود تا سر وصداها بخوابد. قرش آبادي به سفارش ججو خان عمل کرد وبه سمت نيشابور برگشت. البته اين اقدام ججو خان اثرمطلوبي براذهان گذاشت برخي گمان کردند که قرش آبادي از ججو شکست خورده ومتواري شده است.(7)

دريافت لقب« سالار ملي» از

يوسف خان هراتي

مدتي بعد از رفتن ججوخان به دره گز که البته سرانجام با توطئه روسها به قتل رسيد ، محمد قرش آبادي عازم مشهد شد وبعد از آن که درخارج شهرمشهد با قراسورانهاي دولتي دو سه ساعتي جنگيد و آنها را شکست داد، از طريق کوه سنگي به مشهد وارد شد و با کسان خود به يوسف خان هراتي که از مخالفان سرسخت مشروطه خواهان درمشهد وحاميان محمد علي شاه ومورد حمايت روسيه  بود ملحق شد و از طرف وي به سالار ملي ملقب گرديد .(8)

قرش آبادي سنگر دار مخالفان مشروطه در حرم امام رضا (ع)

بعد از قوت گرفتن شايعه بازگشت محمّد عليشاه قاجار به ايران ، ومتعاقب آن ورود نيروهاي نظامي جديد روسيه به مشهد در حمايت از محمد علي شاه ، يوسف‌خان هراتي که از حاميان روسيه به شمار مي‏آمد، به همراه افراد ديگري از قبيل دار و دسته طالب الحق و نايب علي اکبر خان که مخالف مشروطه وطرفدار محمد علي شاه و روسيه بودند با تشکيل مجالسي مردم را به مخالفت با مشروطه وبه طرفداري از محمّد علي شاه دعوت مي‏کردند (9) و با ورود محمّد قرش آبادي نيشابوري و بيست تن از يارانش به مشهد و پيوستن او به اين گروه، اوضاع مشهد وخيم‏تر شد(10)) و شورشيان با طرفداران خود به طرف حرم رضوي حرکت نمودند و در مسجد گوهرشاد و صحن کهنه مستقر شدند ومحمد قرش آبادي نيشابوري و اسماعيل ترشيزي و عده‌اي از اشرار شهر که تقريباً تعداد آنان به پانصد نفر مي‌رسيد، گلدسته‌ها و بالاي‌درهاي صحن قديم و جديد را سنگر قرار داده بودند. (11)به گفته ي رابينو که محمد قرش آبادي را قطاع الطريق معرفي کرده ، مي گويد که بعد از پيوستن او به يوسف خان، همه روزه سيصد نفر تفنگچي را در ميان صحن امام تعليم جنگي مي‏داده است(12)

پس از افزايش ناامني‏ها در مشهد که منجر به غارت مغازه ها واز جمله مغازه اي از اتباع روس درمشهد گرديد، نيروهاي نظامي روسيه تحت فرمان ژنرال ردکو به بهانه ي حفظ جان رعاياي روسيه در دهم ربيع‏الاخر 1330 ق، حرم را محاصره کردند و نيروهاي طالب الحق و يوسفخان هراتي ومحمد قرش آبادي نيز متقابلاً در بخش‌هاي مختلف حرم رضوي سنگربندي نموده، آماده دفاع شدند.(13)و سرانجام پس از پايان يافتن ضرب الاجل تعيين شده و در روز شنبه 10 ربيع الآخر 1330 ق، نيروهاي روسيه پس از شليک 347 گلوله توپ شربنل به گنبد و بارگاه(14) سواره و پياده به داخل اماکن متبرکه هجوم آورده، مردم را به گلوله بستند و آنجا را به تصرف درآوردند.(15)حرم رضوي به مدت چهار روز در تصرف روس‌ها بود(16)در اين واقعه ، تعداد زيادي از مردم کشته و بسياري مجروح شدند (17)اما عاملان اصلي اين اغتشاش، اعم از سران آنها، از قبيل محمّد يوسف خان هراتي، طالب الحق، محمّد قرش‏آبادي نيشابوري و طرفداران و متحدان آنان، به کمک روس‌ها ، در تاريکي شب و از راه مخفي که به آنها اطلاع داده شده بود، متواري شدند. (18)

فرجام محمد قرش آبادي

پس از واقعه حرم امام رضا محمّد قرش آبادي، همراه يوسف خان هراتي از مشهد فرار کرد و در جريان شرارت‌ها و تعقيب و گريز يوسف خان و دار و دسته‏اش، در اطراف گناباد و قاين با او همراه بود،در 13 جمادي‏الاولي به اتفاق عده‏اي از همراهان و يوسفخان، حوالي نيشابور متواري شده و چون قشون دولتي در تعقيب او بوده‏اند، به حدود ترشيز عقب‏نشيني کرد، از تاريخ 21 جمادي الاولي به بعد، در اسناد مربوط به يوسفخان هراتي، نامي از قرش آبادي  به ميان نيامده است چون به قول اديب هروي بين او و يوسف خان اختلاف و جدايي پيش آمده، از نيروهاي يوسف خان که عازم چرمه و سپس به سرايان بوده‏اند جدا شده است. به استناد تلگراف نمره50 دولتي، در مورخه 29 جمادي الاولي محمد قرش آبادي به اتفاق سه يا چهار نفر از همراهانش، در حوالي بيرجند ديده شده است. سپس وي بعد از خلاصي ازحصار نيروهاي دولتي به حدود نيشابور متواري شده، به شرارت مبادرت داشته است (19)تا آنکه سرانجام در 13 عيد نوروز 1332 ق، توسط عده‏اي از سالدات‏ و سواره‏هاي ايراني تحت تعقيب قرار گرفته، دستگير شده و در همين روز به دار مجازات آويخته شده است(20)

در مورد چگونگي گرفتاري وقتل سردار قرش آبادي نقل ديگري هم توسط کربلايي عباس مرشد لو معروف به عباس برنوکه دروز حادثه حضور داشت ،بيان شده وآن اين که مردم در 13 نوروز در مزارخواجه ريحان درجنوب روستاي برج به رسم هميشگي کشتي مي گرفتند که محمد وارد شد درحالي که خورجيني پر از سکه برپشت اسبش قرار داشت که آن را بين مردم تقسيم کرد وزماني که به من رسيد وديد اسلحه اي بر شانه ام قرار دارد گفت آن را از روي شانه ات بر دار که سرت را برباد مي دهي . وي پس از آن به اله آباد که مهمان علي خورشيد بود ،رفت. که به او خبر مي دهند سالداتهاي روس قرش آباد را محاصره کرده اند .محمد که سرش از باده گرم بود تک نفره وبه تاخت به قرش آباد رفت تاببيند چه خبر است .ولي در سياه کال بين وقرش آباد از پشت هدف گلوله قرار گرفت که پس از گلوله خوردن دربين حصيرهاي سياه کال دراز مي کشد ودستمالي را در محل گلوله خورده فرو مي کند. برخي براين گمانند که که دست علي خورشيد دراين کار بوده است ،چرا که وي با دولت پيوند داشت وبه بهانه اين که مي خواهد به کمک محمد برود از پشت اوراهدف قرار داده بود.مامورين پس ازيافتن جنازه وي ،آن را بر نردباني قرار داده و به نمايش عموم مي گذارند وبعد ا از مدتي آنرا درگورستاني که در محل فلکه خيام  امروزي واقع بود ، دفن نمودند وقبرش سر نبش دست راست ابتداي خيابان علي اف امروزي واقع است(21)

منابع:

1-گفت وگو با علي امين الاسلامي ،

2-همان

3- حديقه الرضويه (تاريخ مشهد) محمدحسن اديب هروي ، ج1، ص188

4-پيشين

5-دررود، گوهر بينالود،وبلاگ سيد حسن حسيني،مقاله مجدالاياله حاکم درّود نيشابور

6-گفت وگو با علي امين الاسلامي

7-حرکت تاريخي کرد به خراسان ،کليم الله توحدي،مشهد ،1360،ج 3، صص292 تا 296

8-انقلاب طوس، واکاوي جسارت ارتش تزار به حرم رضوي،مولف: ستار شهوازي (بختياري) محمدحسن اديب هروي  ، موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران ،1388، ص98 و 99

9–.همان، ص85

10- همان، ص98 و 99

11- وقايع تاريخي خاور ايران،ميرنيا سيد علي،تهران ،نشر پارسا،چاپ اول،ص186

12- رابينو، مشروطه گيلان به انضام وقايع مشهد، به کوشش محمّد روشن، چاپخانه حيدري، 1352 ص228

13-  حديقه الرضويه، 1/197

14-. تاريخ انقلاب طوس، 368؛ حديقه الرضويه، 1/212

15-. ايران و مسئله ايران ،کرزن، جرج، ترجمه جواهر الکلام، تهران، ابن سينا، 1347 ش، 142؛  مشروطه گيلان،ص 138؛ انقلاب طوس،ص 119

16- حديقه الرضويه، 213/1

17-. طاهري، ابوالقاسم، جغرافياي تاريخي خراسان از نظر جهانگردان، تهران، انتشارات شوراي مرکزي جشن شاهنشاهي ايران، 1348 ش، ص14

18- شمس الشموس، ص82؛ بدر فروزان،ص 232

19- رک مقاله ي سرانجام مقصرين در واقعه به توپ بستن حرم رضوي بر پايه اسناد (1330 ق)

20- حديقه الرضويه، ج1، ص237

21-گفت وگو با علي امين الاسلامي