من دیگر شاه نیستم
من دیگر شاه نیستم

به بهانه هفتاد وسومين سالروز (25 شهريور1320) برکناري وتبعيد رضاشاه من ديگر شاه نيستم پس ازحمله ي برق آساي ارتش آلمان نازي به رهبري هيتلر به لهستان در سپتامبر 1939م(1318ش)، شعله هاي جنگ جهاني دوم در سرتاسر جهان برافروخته شد. کشورهاي فرانسه و انگليس که استقلال لهستان را تضمين کرده بودند، در حمايت از اين […]

به بهانه هفتاد وسومين سالروز (25 شهريور1320) برکناري وتبعيد رضاشاه

من ديگر شاه نيستم

پس ازحمله ي برق آساي ارتش آلمان نازي به رهبري هيتلر به لهستان در سپتامبر 1939م(1318ش)، شعله هاي جنگ جهاني دوم در سرتاسر جهان برافروخته شد. کشورهاي فرانسه و انگليس که استقلال لهستان را تضمين کرده بودند، در حمايت از اين کشور به آلمان اعلان جنگ دادند و وارد کارزار جهاني با هيتلر شدند. اگر چه کشور شوروي کمونيستي به رهبري استالين در آغاز جنگ جهاني طي قراردادي پنهاني عدم تجاوز با هيتلر در مورد تقسيم لهستان به توافق رسيدند ولي پس ازمدتي تضاد ذاتي کمونيسم ونازيسم سبب گسستن اين پيمان گرديد وهيتلر باپيش دستي بر رقيب حمله به شوروي را در پيش گرفت. با حمله هيتلر به شوروي وخطر سقوط اين کشور و سپس احتمالاسقوط خاور ميانه، دنياي سرمايه داري غرب به وحشت افتاد و علي رغم تضاد شديد باکمونيسم تصميم به ياري اين کشور گرفت و مسلما بهترين و نزديک ترين راه کمک رساني از طريق کشور ايران مي توانست باشد. در اين ايام، شاه ايران ظاهرا اعلام سياست بي طرفي کرده بود ولي در واقع تحت تاثير پيروزي ها وتبليغات و شعارهاي هيتلر نقشه پيروزي هاي او را قدم به قدم تعقيب مي کرد وصداي توپ وتانکهاي ارتش او را ازکوههاي قفقاز مي شنيد و هر آن منتظر پيروزي نهايي هيتلر و رسيدن آنها به ايران وخواندن سرود فتح وپيروزي بربام ايران بود. در اين ميان متفقين بافشار بر رضاخان خواستار اخراج آلماني هاي ساکن ايران شدند وچون سياست کج دار ومريز رضاخان را در اين باب مشاهده کردند ودريافتندکه تعلل در اشغال ايران يعني پيروزي هيتلر،پس درنگ را جايز ندانسته وبا دادن يادداشتي به دولت ايران در سوم شهريور 1320نيروهايشان را وارد خاک ايران نمودند تا علاوه بر اخراج آلمانيهاي ساکن ايران، جاده تدارکاتي وکمک رساني به شوروي را از طريق خاک ايران در کنترل خود بگيرند.با ورود ارتش متفقين، ارتش رضاشاهي با آن همه دبدبه وکبکبه آب شد وايران به راحتي به اشغال وکنترل ارتش هاي متفقين درآمدورضاشاه مستاصل ودرمانده براي بقاي سلطنت در خاندانش متوسل به فروغي انگلوفيل گرديد.

صبح روز 25 شهريور 1320،رضاشاه محمد علي فروغي را که اولين نخست وزير وي بود واين اواخر به مدت چند سال مغضوب وي قرار گرفته وخانه نشين شده بود به حضور طلبيد تا چاره ي کار کند. اشرف پهلوي دختر شاه وخواهر دوقلوي محمد رضا در خاطرات خود دراين باره مي نويسد:

«…پدرم چند نفر را نزد فروغي فرستادوشخصا هم به فروغي تلفن زد که براي نجات کشور فداکاري کند ونخست وزير شود. پدرم برخلاف هميشه که تحکم مي کرد ودستور مي داد، ولي آن شب اصرار او به فروغي به خواهش کشيده شد. وقتي سرانجام فروغي را حاضر به قبول نخست وزيري کرد چنان خوشحال بود که گويي همه چيز را نجات داده است. سپس پدرم به پيش خدمت مخصوص دستور داد فردا که فروغي به کاخ مي آيد چون مريض است اجازه دارد تا دم پلکان کاخ باماشين بيايد واين بزرگترين احترامي بود که پدرم براي فروغي قائل شده بود زيرا تا آن زمان هيچ مقامي اجازه نداشت با اتوموبيل وارد کاخ شود چه برسد که تا دم پله ها نيز بيايد.» (1)

محمود طلوعي در مورد ملاقات فروغي بارضاشاه مي نويسد:

فروغي پس از ورود به کاخ وملاقات با رضاشاه پيش نويس استعفانامه اي را که رضاشاه نوشته بود با دقت خواند وبه اوگفت اين استعفا نامه خيلي تند است واگر مي خواهيد وليعهد شانس جانشيني داشته باشد،نبايد انگليسي ها وروس ها را عصباني کنيد. رضاشاه به فروغي پيشنهاد کردکه اين کار نفرت انگيز را شما برايم انجام دهيد وفروغي متن اسعفانامه رضاخان را نوشت وچندين بار آن را براي رضاشاه قرائت نمود.

متن استعفانامه:

نظر به اينکه من همه قواي خود را در اين چند ساله مصروف امور کشور کرده و ناتوان شده ام حس مي‌کنم که اينک وقت آن رسيده است که يک قوه و بنيه جوانتري به کارهاي کشور که مراقبت دائم لازم دارد بپردازد و اسباب سعادت ورزي ملت را فراهم آورد بنابراين امر سلطنت را به وليعهد و جانشين خود تفويض کرده و از کار کناره نمودم از امروز که 25 شهريور ماه 1320 است عموم ملت از کشوري و لشکري وليعهد و جانشين قانوني مرا بايد به سلطنت بشناسند و آنچه از سوي مصالح نسبت به من مي‌کردند نسبت به ايشان منظور دارند.

کاخ مرمر تهران،25شهريور 1320

رضاشاه بادقت کلمات را سبک وسنگين کرد وگفت خيلي خوب حالا شما پشت ميز من بنشينيد وآن را با خط خوب براي من بنويسيد.فروغي در نشستن روي صندلي مخصوص رضاشاه ترديد داشت ولي رضاشاه گفت:بفرماييد، معطلش نکنيد، من ديگر شاه نيستم.(2)

بايد گفت طرح برکناري رضاشاه را انگليسي ها اجرا کردند. اگر چه رضاشاه قبل هاو درزمان اوج قدرتش در يک جلسه خصوصي که دکتر مصدق نيز در آن جلسه بود،گفته بود که انگليسي ها اورا سر کار آوردند ولي ندانستند که با چه کسي سر وکار دارند. ولي به قول دکتر مصدق بايد گفت همانها که اورا آورده بودند چون ديدند ديگر به دردشان نمي خورد به همان راحتي که اوراآورده بودند به همان راحتي هم اورا برداشتند.

سر ريد بولارد سفير وقت انگليس درايران در مورد علت استعفاي رضاشاه مي گويد، چيزي که رضاشاه را مصمم ساخت استعفا دهد حرکت نيروهاي روسي به سوي تهران بود.انگليسي ها اين طرح برکناري را به گونه اي اجرا کردند که هيچ جاي پايي از آنها باقي نماند وهمگان تصور کنند که رضاشاه به ميل خود از سلطنت استعفا داده است. طرح انگليسي ها براي برکناري رضاشاه به صورت بهره برداري از وحشت رضاشاه ازشوروي انجام شد وآنها با پراکندن اين شايعه که ستون ارتش شوروي به سمت تهران درحرکت است تا حساب شوروي را با رضاشاه يکسره کند، اورا چنان وحشت زده کرد که براي حفظ جان خود از سلطنت استعفاداد تا ازکشور خارج شود وبه چنگ ارتش شوروي نيفتد.(3)

رضا شاه پس از امضاي استعفا نامه ي خوددستور داد فروغي آن را فورا به مجلس برده وبراي نمايندگان بخواند فروغي به دستور او رهسپار مجلس شد تا آن را براي نمايندگان قرائت كند. با اين همه، وي قبل از رسيدن به مجلس بدون اطلاع شاه راهي سفارت انگليس شد و استعفا نامه را به «سر ريدربولارد» سفير انگليس نشان داد.

رضاشاه پس از امضاي استعفانامه وسپردن آن به فروغي براي آخرين بار با پسرش محمد رضاگفتگو گرد وبه اوگفت:من در حفظ تاج وتخت کوتاهي نکرده ام ولي نيروهايي قوي تر از من، مرا شکست داند. پسرم تو مواظب باش، مقاومت نکن، ما وهمه دنيا با طوفاني روبرو شده ايم که عظيم تر از همه ماست، سرت را خم کن وبگذار طوفان بگذرد.

رضاشاه در روز بيست وپنجم شهريور 1320پس از استعفا وبرکناري به نفع پسرش، کاخ مرمر را به مقصد اصفهان با عجله ترک کرد تا درمنطقه اشغالي انگليسي ها باشد که حد اقل از خطر اعدام به دست ارتش روس نجات يافته باشد.وي در اصفهان کليه اموال منقول وغير منقول خود را به محمد رضا در ازاي يک سير نبات طي سند ي رسمي هبه کرد.موجودي رضاشاه در حساب بانکي اش 680ميليون ريال تعداد املاک او 5200پارچه آبادي بود. شاه همين که کار تشريفات اداري را دراصفهان به انجام رساند به مصداق آنکه دو پادشاه در يک اقليم نمي گنجند پيشنهاد انگليسي ها دائر بر سفر به هندوستان را پذيرفت وبه خيال اين که پس از پايان جنگ وآرام شدن اوضاع، شانس بازگشت به ايران را خواهد داشت، با خانواده اش که شامل ملکه عصمت،شمس،علي رضا،عبد الرضا،غلامرضا،محمود رضا،حميد رضاوفاطمه پهلوي وفريدون جم (داماد شاه)بودند از بندر عباس با يک کشتي نيمه باري ومسافري انگليسي به نام «بندرا»ايران را به مقصد هندوستان ترک کرد.پس از رسيدن خاندان سلطنتي به سواحل بمبئي، سر کلارمونت اسکراين افسر سياسي انگليسي در هندوستان وارد ميدان شد وبا تمهيداتي از پياده شدن آنهااز کشتي بندرا و ورود به خاک هند جلوگيري نمود وفقط اجازه دادتاسفارش خريد هاي خود را به وي بدهند تا درمورد تهيه آن اقدام شود. اسکراين پس از تهيه مايحتاج فراوان وگوناگون افرادخاندان سلطنتي ايران،ومعطلي چند روزه در کشتي پهلوگرفته در ساحل بمبئي آنها را با وجود مخالفت هاي بسيار،با يک کشتي ديگربه نام (برمه)، يکسره به جزيره موريس واقع در جنوب افريقا تبعيد نمود.(4)

كشتي «برمه» پس از 9 روز دريانوردي به «پورت لوئي»ـ پايتخت جزيره موريس ـ رسيد. در موريس با تقاضاي رضاخان براي سفر به كانادا مخالفت شد. وي و همراهانش را به اقامتگاهشان انتقال دادند. ارسال نامه و يا دريافت نامه براي آنان ممنوع شد و تنها شنيدن اخبار و گزارشهاي راديو لندن آزاد بود. اين محدوديتها پس از امضاي پيمان سه جانبه ميان ايران و انگليس و شوروي (9 بهمن 1320) برداشته شد. پس از چند هفته اغلب فرزندان رضا شاه با موافقت انگليسي‌ها به تهران منتقل شدند و تنها او با تعدادي از همراهان و خدمتكاران باقي ماندند.

اينکه چرا به رضاخان اجازه پياده شدن در سواحل بمبئي واقامت در هند را ندادند،سر کلارمونت اسکراين مامور تبعيد رضاشاه در کتاب جنگ جهاني در ايران، چنين بيان مي دارد:امپراطوري بريتانيا در دريا وخشکي به مخمصه افتاده بود.نهضت ناسيوناليست هاي مسلمان در اوج خود بود.چنانچه شاه بزرگترين وقديمي ترين کشور اسلامي جهان که در نظر مسلمانان از سوي بريتانيا بازور اسلحه از سلطنت خلع وتبعيد شده بود در بمبئي، کلکته يا ديگر شهرهاي بزرگ آفتابي مي شد تقريبا به طور اطمينان مي توان گفت تظاهرات خشونت آميزي رخ مي داد. ازهند که بگذريم نمي توانستيم با اين خطر مواجه شويم که شاه را به عنوان محوري از خداخواسته براي توطئه دربقيه مدت جنگ به دولت خصم تقديم کنيم.(5)

منابع:

1-مکي حسين،تاريخ بيست ساله، ج 8، علمي ،   1374،ص109

2- طلوعي محمود، پدر وپسر، نشرعلم،تهران، 1376،تهران،ص425

3-اسکراين سرکلارمونت،جنگهاي جهاني در ايران،ص191

4-شترهابايد بروندسر ريدر بولارد سرکلارمونت اسکراين، ترجمه حسين ابوترابيان،نشر ني،ص145-152

5-اسکراين، جنگهاي جهاني درايران،ص192