بررسي نظريه اعتدال ارسطو
بررسي نظريه اعتدال ارسطو

بررسي نظريه اعتدال ارسطو قسمت دوم: ارسـطـو يـكـى از حكيمان معروف يونان باستان است كه انديشه ها و افكار او تاءثير بسيارى بـر فـلاسـفـه و عـلمـاى پـس از او داشـتـه اسـت . بـرخى از علماى اسلامى در اخلاقيات از آراء و انديشه هاى ارسطو استفاده كرده و طرح اخلاقى وى را مبناى بحث هاى اخلاقى […]

بررسي نظريه اعتدال ارسطو

قسمت دوم:

ارسـطـو يـكـى از حكيمان معروف يونان باستان است كه انديشه ها و افكار او تاءثير بسيارى بـر فـلاسـفـه و عـلمـاى پـس از او داشـتـه اسـت . بـرخى از علماى اسلامى در اخلاقيات از آراء و انديشه هاى ارسطو استفاده كرده و طرح اخلاقى وى را مبناى بحث هاى اخلاقى خود قرار داده اند

براى روشن شدن نظريه (اعتدال ) ارسطويى ، لازم است به صورت خلاصه ، نظام اخلاقى او را بيان كنيم . وى معتقد است:

آنـچـه انـسان انجام مى دهد همواره براى رسيدن به سود و خير است و غايات مطلوب انسان داراى مراتبى هستند و آنچه كه غايت كل و مطلوب مطلق مى باشد، سعادت و خوشى است . اما آدمى وقتى بـه سـعـادت و خـوشـى دسـت مـى يـابـد كـه بـه فـضـيـلت دسـت پـيـدا كـنـد و فـضيلت هنگامى حـاصـل مـى آيـد كـه آدمـى هـمـواره بـه وظـيـفه اى كه برايش مقرّر شده است ، به بهترين وجه ، عـمـل نـمـايـد. وظـيـفـه اى كـه بـراى انـسان مقرّر شده و او را از موجودات ديگر متمايز مى سازد، فـعـاليـت هماهنگ نفس با عقل است و همين هماهنگى است كه سعادت و فضيلت را براى او تاءمين مى نـمـايـد. عـلم اخـلاق بـراى هـمـيـن اسـت كـه بـدانـيـم بـراى ايـن كـه فـعـاليـت نـفـس بـا مـوافـقت عـقـل انـجام گيرد، چه بايد كرد و حالات و اعمال گوناگون انسان چگونه بايد باشد؛ يعنى : چه وقت و چگونه و براى چه بايد عمل كرد.

روح انـسان داراى دو جنبه است : عقلانى و غيرعقلانى . جنبه عقلانى همان جنبه انسانيت انسان است و غـيـر عـقلانى خود داراى دو بُعد است : يكى بُعد نفس نباتى كه داراى قوّه ناميه است و ديگرى بـُعـد نـفـس حيوانى كه بر حسب طبيعت ، داراى دو ميل و خواهش ‍ است : يكى شهوت و ديگرى غضب . هـمـيـن دو مـيـل ، انـسـان را بـه عـمـل وامـى دارنـد. اگـر ايـن اعـمـال بـا عـقـل هـماهنگ شود، موجب فضيلت است و اين نوع فضيلت ، (نفسانى ) يا (اخلاقى ) نـامـيده مى شود. ملاك اين فضيلت و راه رسيدن به آن عبارت است از اين كه در هر كار، حد وسط مـيان دو طرف و به عبارت ديگر، اعتدال بين افراط و تفريط و زياده و نقصان رعايت شود؛ چرا كـه افـراط و تـفـريـط در كـارهـا خـلاف عـقـل اسـت و رذيـلت شـمـرده مـى شـود. بـه عـنـوان مـثـال ، تـهـور، افـراط قـوّه غـضـبـيـه و جـُبـن ، تـفـريـط آن و شـجـاعـت ، اعـتدال اين قوّه است كه فضيلت به شمار مى رود. يا شره و آز، افراط در قوّه شهويّه و خمود و بـى حـسـى ، تـفريط در آن و عفّت ، اعتدال اين قوّه و فضيلت است . همچنين جُربُزه (مكر و حيله )، افـراط قـوّه عـاقـله و غـبـاوت ، تـفـريـط ايـن قـوّه و حـكـمـت ، اعـتـدال آن اسـت كـه فـضـيـلت مى باشد. از تركيب سه فضيلت شجاعت و عفّت و حكمت ، فضيلت ديگرى به نام عدالت حاصل مى شود كه خود آن هم حد وسط بين دو حد افراط ـ يعنى : ظلم ـ و حد تفريط ـ يعنى : انظلام ـ است.

هـمـچـنـيـن ارسـطـو مـى گـويـد: كـرامـت ، حـدّ اعـتـدال بـيـن بـخل و تبذير ؛ مناعت ، حدّ وسط بين تكبّر و تذلّل ؛ شرافت خواهى ، حدّ ميانه جاه طلبى و پست هـمـّتـى ؛ خـوش خـويـى ، حـدّ وسـط بـيـن آتـش مـزاجـى و بـى غـيـرتـى ؛ سـازگـارى ، حـد اعتدال بين انقياد و استبداد؛ همدمى ، حدّ ميانه بين مزاح گويى و نزاع جويى ؛ حقيقت گويى ، حد وسـط بـيـن لاف زنـى و فـروتنى ؛ و ظرافت و گشاده رويى ، حد ميانه مسخرگى و تلخى است

ارسـطـو معتقد است كه با رعايت اعتدال در همه كارهاى زندگى ، سعادت ـ كه هدف و مقصد اخلاق اسـت ـ بـراى انـسـان حـاصـل مـى شـود و سـعـادت چـيزى نيست كه پس از فعاليت ها و تلاش هاى خـاصـى بـه آن بـرسـيـم ، بـلكـه حـالتـى اسـت مـانـنـد پـافـشارى و اصرار كه بايد در حين عـمـل و رفـتـار، تـحـقـق داشـتـه بـاشـد، نـه ايـن كـه چـيـزى بـاشـد كـه بـه عـنوان هدف به آن نـايـل شـويـم . زنـدگـى سعادتمندانه و خوب از نظر ارسطو، به خوب غذا خوردن شباهت دارد. اگـر سـؤ ال شـود كـه آدمـى بايد در روز چقدر غذا بخورد تا خوب تغذّى كرده باشد، ارسطو جـواب مـى دهـد كـه در ايـن زمـيـنه ، هيچ پاسخى كلى و قطعى ـ به معناى تعيين مقدار مخصوص ـ وجـود نـدارد. ايـن مـقدار بستگى دارد به اندازه قد و وزن و كار و وضعيت شخص . روشن است كه شـخـص چـاق بـه غذاى بيشتر ـ نسبت به شخص لاغر ـ احتياج دارد. همچنين كسى كه مثلاً، به كار حـفـّارى مـشغول است در مقايسه با يك نفر پشت ميز نشين ، به غذاى بيشترى نيازمند است . هر كس بايد برحسب وضع خود، حدّ اعتدال بين پرخورى و كم خورى را رعايت كند.

نـكـته مهم اين است كه اين حدّ اعتدال ، به معناى ميانگين عددى نيست كه مثلاً، بگوييم هر كس در هر روز بـايـد بـيـن يـك تـا دو كيلو غذا بخورد. خير، اين مقدار براى افراد متفاوت است . مقدارى كه بـراى يك شخص خوب است ، ممكن است براى ديگرى بد باشد و بالعكس . تنها از راه (آزمايش و خـطـا) مـى تـوان حـد وسـط را بـه دسـت آورد. در اخـلاقـيـات نـيـز حـدّ اعـتـدال ، نـسـبـى اسـت و به حسب افراد، فرق مى كند؛ مثلاً، بعضى از افراد بيش از ديگران مى تـوانـنـد شـجـاع بـاشند و بعضى كم تر. با توجه به دو نكته مزبور، برخى گفته اند كه ارسطو در اخلاق ، هم قايل به نسبيّت است و هم تجربى مذهب

آقاي مصباح يزدى در دفاع از نظريه (اعتدال ) ارسطو مى نويسد:

بـعـضـى از نـقـادان … مـثـلاً، مـى گـويـنـد عـلم حـد وسـط نـدارد؛ يـك طـرفـش جـهـل مـحض است و يك طرفش ‍ علم نامتناهى …، علم هر چه بيشتر باشد بهتر است …؛ يا به حسب مبانى دينى و عرفانى ، تقرّب به خدا حدّى ندارد، معرفت خدا، محبت خدا و… حدّى ندارد كه از آن مـرز بـه بـعـد مـذمـوم بـاشـد. ولى ظاهراً از اين اشكال هم مى شود به نفع ارسطو دفاع كرد و شايد از كلماتش هم به دست بيايد. ارسطو نمى خواهد بگويد علم ، يك حد وسطى دارد كه بيش از آن خـوب نـيـسـت ، بـلكـه مـى خـواهـد بـگـويـد: هـر انـسـانـى در زندگى ، يك مقدار مى تواند دنـبـال عـلم بـرود كـه اگـر از آن حـد تـجـاوز كـند به ضررش تمام مى شود… . گاهى آن قدر افـراط مـى كـنـد كـه بـه سـايـر جـهـات زنـدگـى اش نـمـى رسـد، مـسـائل خـانوادگى ، اجتماعى ، بهداشت و… را فراموش مى كند. يك چنين حدّى مذموم است ؛ نه اين كـه عـلم بـد اسـت ، بـلكـه تـعـلّم در مـورد هـر شـخـصـى فـرق دارد و حـدّى دارد. … اگـر اعـتـدال را بـه هـمـيـن صـورتـى كـه عـرض كـرديـم ، تـفـسـيـر كـنـيـم بـه عـنـوان يـك اصـل كـلى قـابـل قـبول است . ولى كلام در اين است كه تا چه حد اين نظريه … كارسازى دارد؛ يـعـنـى : در مـقـام شـناخت اين كه هر كارى را به چه صورتى بايد انجام داد و تا چه اندازه اين معيار كارسازى دارد؟ ما مى بايست همه قواى انسانى را بشناسيم ، آن هدف نهايى را هم كه ممكن است انسان به آن برسد و براى آن آفريده شده است … دقيقاً بشناسيم و رابطه اين قوا را با آن هـدف در نـظـر بـگيريم ، آن وقت ببينيم كه كجاها هست كه اين ها با هم متزاحم مى شوند و به چه صورت ، بايد رفع تزاحم كرد و اعتدال را رعايت نمود، مخصوصاً كه اشخاص هم مختلفند، همچنان كه خود ارسطو به اين مطلب توجه داشته است.

نقد نظريه (اعتدال ) ارسطويى

گـرچـه نـظـريـه ارسـطـو در بـرخـى كـتـب اخـلاق اسـلامـى مـورد قبول قرار گرفته ، اما در عين حال ، انتقاداتى نيز بر آن وارد است . در كتاب كليات فلسفه ، آمده است :

هـر چـنـد در نـگـاه نـخـسـتـين ، اين عقيده موجّه مى نمايد كه مردم همواره بايستى در كارهاى خود حدّ اعـتـدال را رعـايـت كـنـنـد، امـا بـه نـظر مى رسد اوضاع و احوالى نيز وجود دارد كه در آن ها اين دستور و صوابديد به كار نمى آيد؛ مثلاً، ميان وفاى به عهد و عهدشكنى ، هيچ روش متوسطى وجـود نـدارد… . هـمين حكم نسبت به راست گويى صادق است : يا كسى راست مى گويد يا راست نـمـى گـويـد، و حـدّ وسـطـى مـيـان ايـن دو نـيـسـت … بـه نـظـر مـى رسـد كـه ايـن گـونـه فـضـايـل (مـطـلق ) بـاشـند و برخلاف فضايلى مانند شجاعت (كه حد وسط ميان بى باكى و تـرس زيـاد اسـت )، نـسـبـت بـه اشـخـاص و بـرحـسـب احـوال گـونـاگـون ، تـفـاوت نـداشـتـه باشند.

از سوي ديگر نظريه اعتدال ارسطويي بر معيارهاي مطلق بنا نهاده شده که خود هر معيار افراطي و تفريطي در دنيايي از نسبي گرايي محصور است پس نتيجه مي گيريم در اخلاق عملي اينگونه تعاريف براي انسان راهگشا نيست و خود نوعي سردرگمي ايجاد مي کند.

اگر شرايط و فضاي حاکم بر دوره حيات ارسطو را در ارائه نظريه اعتدال مورد توجه قرار دهيم اين فرض نيز مي تواند مطرح شود که نظريه اعتدال براي غلبه بر خصم(دشمنان) بوده است و عملا دانش جديدي به بشر عرضه نکرده است.

نوشته شده توسط : مصطفی بلوکی ـ میز فلسفه