رامشگر« راوي» «اسب ها و آتش ها»   
رامشگر« راوي» «اسب ها و آتش ها»   

حجت حسن ناظر/   به بهانه ي رونمايي از آلبوم اسب و آتش (قوچان) 27 فروردين 95/ « همچو خيام مشو غافل از ايام و بدان لحظه اي را که در آن نيست غمي، مغتنما» دکتر  شفيعي کدکني ادراک شخصيت محزون، متين و موقر کمانچه، ملودي شناسي مبتني و استوار بر رديف نوازي ايراني به خاطر […]

حجت حسن ناظر/

  به بهانه ي رونمايي از آلبوم اسب و آتش (قوچان) 27 فروردين 95/

« همچو خيام مشو غافل از ايام و بدان

لحظه اي را که در آن نيست غمي، مغتنما»

دکتر  شفيعي کدکني

4ادراک شخصيت محزون، متين و موقر کمانچه، ملودي شناسي مبتني و استوار بر رديف نوازي ايراني به خاطر آکادميسين بودن و دانش آموختگي در موسيقي آموزي، فهم روح حماسي جاري در هنر خراسان بزرگ، ترکيب هوشمندانه و راه بلدانه ي اندوه و اميد، عشق و عصيان، تثبيت خويش و اداي ديني به حمايت هاي بي دريغ پدر موسيقي آشنايش در خلال آثار، گوش دل سپاري به پيام معلم هنرش مرتضي زرگراني در هنرستان هنر که او را از ويلون نوازي به ساز ايراني کمانچه رهنمون شد، فاصله گيري از فضاي خواننده سالار، اتکا به قدرت انکارناپذير و سحرآميز ساز که گاهي خود حنجره اي مي شود تا سوز درون را واگويه نمايد.

جرعه نوشي از خمخانه ي هنر درخشان اردشير کامکار، همقدمي با «شواليه ي مردم» شهرام ناظري و همنوازي با نابغه ي موسيقي ايران زنده رود پرويز مشکاتيان و گشايش پنجره اي از اين وادي به آن سو، حرمت گذاري بر پنجه هاي هنر ريز، احساس آذين و شوق آجين استاد يگانه و يکتاي کمانچه نوازي زنده ياد اصغر بهاري و فخر کمانچه نوازان نيم قرن اخير، هنرمند بين المللي، استاد بي بديل کيهان کلهر آن که نشان داد سوز ساز چه اعجاز مي کند.

پس از «بيايان را سراسر مه گرفته است »و «راوي»، «اسب و آتش» سومين اعلام حضور موسيقيايي آرش در جامعه هنري است، گويا سياووشي از آتش هاي مصائب رندانه و سوار بر ماديان سرخ يالش بر آن است تا مرزهاي کلام را متهورانه درنورديده و به قلمرو فراگفتار دست يازد.

سمند قرار ناپذير تخيل موسيقي زادش، دورخيزي نموده تا به فرامرزهاي بکر تري ساحت و آغوش واگشايد هرچند هر ازگاهي به ارجاعاتي در آلبوم «راوي» اشاره گونه نزديک مي شود اما به هر تقدير مي خواهد پوست ترکانيده و در هيئتي تازه رخ نمايد.

جهان بي کلام پيش رويش خوانشي ديگر را رقم زده و زندگي در اتمسفري بي واژه را به تفسير خوش نشسته است، آرش اگر از ميراث فرهنگ گستر و هنر ريز نياکان رادش به عنوان  شاهبال هاي دور پرواز براي اوج گيري بهره ور شود پرنده ي برنده ي فرداست.

يقينا نيک مي داند راه دشواري پيش رو دارد و تا دست يازي به قله، پوست اندازي رياضت وارانه اي را بايد در خلوت به تجربه اندوزي پخته تري قامت فراز نمايد اما حتي پس از رسيدن به قله، در قله نماندن بايد نهايت مانيفست و مکتب فکري او شود، پرواز در طوفان ها، شکفتن در پائيزها و کهن الگوها را خنياگري و رامشگري نمودن بهتر مي نمايد که آرمان بي وقفه ي آرش آرشه پرداز گردد تا مرزهاي بديعي در هنر چهره واگشايد.

زيست عاشقانه و شيداوار جغرافيايي در نيشابور تاريخ پيوند، خمير مايه ي اوليه ي ورورد به عوالم شهودي او را در هنر رقم زد، مخاطب در پيشاني و پيشخوان آلبوم «اسب و آتش» با يادداشتي پخته، سخته و شسته از هنرمند راه نشين و کار بلد مجيد ملانوروزي در ستايش موسيقي مواجه مي شود که بيا نگر ادراکات متعالي از هنر آرماني ست، از آنجا که رو ح اثر « اسب و آتش» متاثر و منبعث از روح موسيقي ايراني است مي توانست گرافيک جلد که اثري مدرن از هنرمند برجسته آلماني « اتوپينه» مي باشد با اجرايي متناسب با جان موسيقي ايران زمين تصويرگري شود. و همچنين عنوان «اسب و آتش» شنونده را به شنيدن اثري حماسي دعوت مي کند اما اثر شايد در پارت هايي روح عصياني عنوان را به هر دليلي يدک نکشد. تکاپوهاي مجدانه و آرشه گيري مينياتور وارانه آرش مي رود تا با فاصله گيري زمان شناسانه از تکرار و تقليد بر شانه هاي تغيير، تحول و تولد جان تازه اي گيرد، آرش ،فردا بي ترديد سرايشگر سرود تاريخ يک ملت اسطوره زاد است، انتخاب سنجيده ي شعري از استاد اديب دکتر شفيعي کدکني «م، سرشک» اداي احترام و ارادتمندي به چهره اي فرهنگ ساز، مردمي و خوش غنوده در اعماق تاريخ  فردا است، بزرگان فرهنگ نيک مي دانند که هنرمند در خلوت ها، بي مهري ها، هجراني ها، سکندري خوردن ها و تنهايي ها آبديده مي شود اگر دلتنگي هايش را ترانه اي سازد مردم خواه، مطالعه مردم را چونان، نان، با برکت خواند و گريبان چاکانه و بي مهابا به اعماق رنج ها خود را پرتاب نمايد، باشد در طلوع تاريخ ساز پيش رو، اهورا وارانه بماناد و زايشگر فردا هاي موسيقي گسترانه تري در حافظه ي خرد جمعي ايران فرهنگ ساز به تجلي سيمرغ وار بال واگشايد.