محمد طاهر گاراژیان  گفت و گو با کيوان هاشمي، شاعر، انديشه ور  و مهندس مخابرات  يک نفس با ما نشستي خانه بوي  گل گرفت
محمد طاهر گاراژیان  گفت و گو با کيوان هاشمي، شاعر، انديشه ور  و مهندس مخابرات  يک نفس با ما نشستي خانه بوي  گل گرفت

  مرتضي کيوان هاشمي ـ متولد 1329 ـ کلاته کيوان، اسحاق آباد نيشابور ـ آغاز کار مطبوعاتي: 1345 ـ چاپ اولين اثر: 1355 ـ تحصيلات: کارشناس فيزيک کاربردي ـ الکترونيک ـ از دانشگاه تهران ـ مدرس دانشکده مخابرات وي در حوزه ي ادبيات کودکان دو اثر منتشر کرده است  . «ترکه و تبر» مجموعه اشعار […]

 

4مرتضي کيوان هاشمي ـ متولد 1329 ـ کلاته کيوان، اسحاق آباد نيشابور ـ آغاز کار مطبوعاتي: 1345 ـ چاپ اولين اثر: 1355 ـ تحصيلات: کارشناس فيزيک کاربردي ـ الکترونيک ـ از دانشگاه تهران ـ مدرس دانشکده مخابرات

وي در حوزه ي ادبيات کودکان دو اثر منتشر کرده است  . «ترکه و تبر» مجموعه اشعار اوست، و در دست تاليف «خدابنده» و «سيستم هاي کنترل از راه دور» را دارد.

ماييم و استاد کيوان هاشمي به گويش نيشابوريان شاعر اِساق آبادِ نيشابور. که براي جهانيان مي سرايد و خوش حاليم که به کيوان رسيده ايم.

به نام خدا و با سلام و سپاس از شما که دعوت خيام نامه را پذيرفتيد.

– استاد، با يک رباعي شروع کنيم،پيش از همه چيز بفرماييد يک رباعي خيام برايمان بخوانيد:

اسرار ازل را نه تو داني و نه من

وين حرف معما نه تو خواني و نه من

هست از پس پرده گفت و گوي من و تو

چون پرده برافتد نه تو ماني و نه من

– تا پرده برنيفتاده است هم شما هستيد و هم ما از خودتان درباره خيام يک بيت

«به نامت ديگران در ماه مي بالند و در اين جا

هنوز از بردن نامت عسن بي تاب مي گردد»

– از حال و روز خودتان بگوييد؟

خوش حالم. ديدار پس از ساليان را غنيمت مي دانم خوبم و عالي

– چه چيزي حال شما را خوب کرده است؟

من عاشقم. تا عاشق بودن با من است؛ زندگي و سرزندگي با من است. اگر نمي تواني عاشق شوي بمير. نباش

«نمرده اي تو چرا؟ چون خدا نمي ميرد

بقاي عشق و محبت مگر بقاي تو نيست»

– آقاي کيوان هاشمي، رسالت هنرمند، شاعر و انديشه ور امروز چيست؟

به مقوله هاي بي ربط و خصوصي زندگي مفاخر نپردازد. مطالعه کند. از هويت و مليت خودش دفاع کند. خدمت به بشريت را در نظر بگيرد، رسالتش را محدود نکند. چرا با توجه به اينکه سينما دنباله ي شعر و داستان است، از کوروش و از شاه نامه کار نمايشي توليد نمي کنيم؟ پس ما بخشي از رسالت خود را رها کرده ايم.

– با بزرگان امروز نيشابور با کدام دم خور بوده ايد؟

يغماي عزيز و مصطفي جهان شيري.

براي هر کدام يک وصف کوتاه بفرماييد:

يغما: رفيق بي ريا و بي ادعايي که گاه ادعاي خدايي دارد. براي يغما که سروده دارم يک بيتش را مي خوانم.

«تبر بر خويش مي لرزد از اين آزادانديشي

فداي قامت سروي که رفتارش حسيني بود»

مصطفي جهان شيري: آدمي که با يک دهه دوستي شناخته نمي شود.

– در ترکه و تبر گاهي نقطه چين مي گذاريد منظورتان از اين ها چيست؟

بعضي ابيات مخاطب خاص دارد. نه اينکه خلاف ادب و شرع و آداب باشد اما کتاب مال همه است مجبور به سانسور مي شويم.

– اگر ممکن است از نقطه چين هاي محذوف برايمان بخوانيد.

خوانندگاني که روي شعر من آهنگ گذاشته و خوانده اند، مثل هماي يا استاد صدري نقطه چين ها را هم خوانده اند ولي چشم؛ من هم مي خوانم.

قرار بود سري بي گنه به دار نباشد

قرار بود فقط تا به پاي دار بيايد

قرار بود که بعد از هزاروسيصد و اندي

درخت صلح و عدالت کمي به بار بيايد

قرار بود اگر صبر داشته باشيم

براي تمشيت کار يک سوار بيايد

قرار بود خدا باشد و محبت مردم

قرار بود وطن هم در اين شمار بيايد

– نشانه هاي گويش نيشابوري در شعر شما ديده مي شود مثل «به راست راست» يا «از قصد» و از همه جالب تر ترکيب «به گور» :

شده مفقود اگر شهر نيشابور به گور

شده پاريس اگر شهرک کاشان به توچه»

 اين ها از دست در رفته اند يا دل بستگي خاصي به گويش محلي هم داريد؟

نشابوري سرودن را فقط يک بار امتحان کرده ام. به گويش نشابوري عشق مي ورزم. به عنوان عاشق متعصب در مورد معشوقم قضاوت نمي کنم. اصلا تمام دنيا بايد به گويش نشابور صحبت کنند. تهراني را خود به خود مردم ياد مي گيرند . گويش نيشابوري را ما بايد يادشان بدهيم. نبايد فراموش شود.

– آقاي کيوان، خاستگاه سياسي خاصي داريد؟ جسارتاً وضع سياسي مذهبي تان چطور است؟

انداختي تو باز به صحراي کربلا

ديگر بس است باز از ايران بگو به من

لامذهب نيستم. مذهبي متعصب هم نيستم. سياست را مي فهمم خدا را عاشقانه مي پرستم

نيکي به تمام خلق آيين من است

خدمت به بشر مايه ي تسکين من است

چند بيت بخوانم خداي نامه باشد تا جواب شما را هم داده باشم

خداي ما تهيدستان خداي اغنيا هم هست

خدا مال تو تنها نيست زاهد، مال ما هم هست

خدا را ابلهانه انحصاراً مال خود کرديد

ببين اکنون خدا در لا به لاي شعر ما هم هست

به يزدان مي سپارد گله را چوپان نمي داند

خداي گوسفندانش خداي گرگ ها هم هست

خداي حاصل مغز تو داعش سخت بدبخت است

که لبريز هزاران عقده محتاج دعا هم هست

تو در خاک من و با ملت و فرهنگ من در جنگ

مگر پيش شمايان اندکي شرم و حيا هم هست

– از نيشابور بگوييد. از نشابور امروز

معتقدم ظلمي که به نشابور امروز شده به هيچ شهري نشده چون شهر فرهنگ است تنبيه شده است. گاه در تريبون ها بعضي از خيام صحبت مي کنند و شعر حافظ و مولانا را براي تاييد شعر خيام مي آورند. بايد گفت اگر فيلسوف نيستي نباش ولي اگر اندکي رياضيات نمي داني اگر از مثلث تعيين ظرايب چند مجهولي چيزي نمي فهمي عظمت خيام را درک نمي کني. خودت را به خيام نچسبان و گاه کساني که مقام خيام را مي شناسد عمداً از همه حرف مي زنند و يادي از خيام نمي کنند اين هردو يعني حمله ي غيرمستقيم به هنر و فرهنگ در عالم هنروانديشه نبايد خط و مرزهاي بي اعتبار خودي و بيگانه باشد هنروانديشه مرز ندارد خودي غيرخودي ندارد. باز هم به اول سخنم برگردم. به نامت ديگران در ماه مي بالند و در اين جا هنوز از بر دل نامت عسس بي تاب مي گردد.

جناب کيوان سپاس، منت نهاديد تشريف آورديد

«يک نفس با ما نشستي خانه بوي گل گرفت»