همه مي دانيم که « ايران درّودي « زاده ي خراسان است ومفتخربه اين که همچون فردوسي نيک گفتارازخاک توس برخاسته است . اوازجمله معدودهنرمنداني است که با وجود وضعيت نامناسب جسمي، همچنان پرتوان و پراميد درمسير آرمانهايش گام برمي دارد؛ وهمواره دل در گرو عشق همنوعان و هموطنان خويش داشته و بخاطر آنان رنگدانه […]
همه مي دانيم که « ايران درّودي « زاده ي خراسان است ومفتخربه اين که همچون فردوسي نيک گفتارازخاک توس برخاسته است .
اوازجمله معدودهنرمنداني است که با وجود وضعيت نامناسب جسمي، همچنان پرتوان و پراميد درمسير آرمانهايش گام برمي دارد؛ وهمواره دل در گرو عشق همنوعان و هموطنان خويش داشته و بخاطر آنان رنگدانه هاي عشق ونور ودانايي را ازعمق وجودش بر بوم نقاشي مي فشاند . در تمامي آثارش باراني از نور و شور و حس زيبايي هويداست ؛ نوري که از نشانه هاي اصيل تفکر ايراني و حسي که حکايتگر باور عميق او به مفهوم واقعي زندگي ست چرا که او بهرهي هرکس از زندگي را به اندازه عشقي ميداند که به ديگران هديه مي کند. اينک او در آستانه 79 سالگي ،هنوز هر شب را تا بامداد اندر خلوت عاشقانه اش ، روياها وآرزوها وگاهي نيز رنجها و خاطرات و حرفهاي ناگفته اش را به تصوير مي کشد . با اين وجود شايد کمتر کسي از احوال اين روزهاي ايران درّودي با خبر باشد . او تمام وقت و انرژي و توان خود را صرف پايه گذاري بنياد و موزهاي کرده تا تمامي اندوخته ها و ميراثي که عمر زندگي خود را بي هيچ چشم داشتي به فرزندان آينده ايران زمين هديه نمايد، تا آنان نيز شاهد باشند که مي شود با وجود تمامي سختي ها و رنج ها و نامهرباني ها ، در فاصله ي دو نقطه زندگي، انسان بود و عاشقانه زيست واديبانه زندگي کرد. امّا در اينجا اين پرسش مطرح مي شود که وظيفه ما در اين ميانه چيست؟ ما براي ايران درّودي چه کرديم وچه مي کنيم؟ آيا منتظر خواهيم ماند تا درفراق رفتن و از دست دادنش، انگشت ندامت وحسرت به دندان گيريم ؟
« کيانا دلخوش»