مسير ناتمام نقدي بر مجموعه داستان کوتاه «دلتنگي هاي گربه تنهاي من» استاد جمال ميرصادقي در کتاب «ادبيات داستاني» مي نويسد: «داستان کوتاه حاصل جامعه ناآرام و دستخوش تغيير است». مجموعه ي داستان کوتاه «دلتنگي هاي گربه تنهاي من»، نوشته ي رضا خماريان و زهره احمديان، شاهد خوبي بر اين مدعاست. مجموعهاي که نشانه تجربه […]
مسير ناتمام
نقدي بر مجموعه داستان کوتاه
«دلتنگي هاي گربه تنهاي من»
استاد جمال ميرصادقي در کتاب «ادبيات داستاني» مي نويسد: «داستان کوتاه حاصل جامعه ناآرام و دستخوش تغيير است». مجموعه ي داستان کوتاه «دلتنگي هاي گربه تنهاي من»، نوشته ي رضا خماريان و زهره احمديان، شاهد خوبي بر اين مدعاست. مجموعهاي که نشانه تجربه دو نويسنده در ساحتهاي مختلف زبان و روايت است.
داستانهاي دو نويسنده نسبتاً ساختارهايي يکسان دارند با زاويهديد و خط سيرهايي منظم. اما آنچه در تمام داستانهاي دو نويسنده مشهود و مشترک است، آشفتگي روايت است و گاه ناتمام و ناقص (داستان هاي پاي چهل و هشتم، عشق هاي خاموش، عروسک ها هرگز نمي خوابند) و گاه گنگ (داستان هاي نامي که رويم گذاشته اند، شماره هميشگي) و گاه پايان بندي ضعيف (داستان هاي دلتنگي هاي گربه تنهاي من، شايد او هم متولد ژانويه است، لطفا همه سکوت کنند، کوچه بن بست – ساعت طلايي). گويي طرح مسير خود را در ميانه روايت گم ميکنند و همانجا درمي مانند.
در واقع دو نويسنده بدون اين که به روند دراماتيزه کردن داستان اهميتي بدهند آن را پيش ميبرند و اين مساله بعضي جاها براي خواننده حرفه اي که توقع گرهافکني و گرهگشايي دارد و منتظر حرکت داستان از نقطه «الف» به «ب» است کمي سخت ميکند. دو نويسنده، برخلاف پرداختن دقيق به شروع، ميانه و فرجام داستان،در حوزه ي زبانِ «توصيفي» و «گزارشي» بسيار قدرتمند و محکم اند.
ويژگي هاي روانشناختي، تمثيلي، نمايشي و احساسي در داستان هاي اين کتاب بسيار مشهودترند و حوزه زباني به حوزه توصيفي و گزارشي حرکت دارد. انگار دو نويسنده سعي دارند داستاني بدون نياز به الگوي حادثه، شخصيت پردازي، درونمايه و صحنه پردازي، بيشتر ميل به قصهگويي توصيفي و گزارشي يا شايد احساس تکليف براي داشتن رخداد و ساختار کلاسيک در داستان ها، آن ها را وادار به نوشتن ميکنند.
اما نقطه اوج کتاب، داستان هاي «امروز چهلمشه» و «روسري سفيد گلدار» است. اينبار «زهره احمديان» رخدادها را کنار ميگذارد و با آزادي کامل مينويسد. دو داستان با زباني ساده و توصيفي شروع ميشود. ساختهاي زباني بدون پيچيدگي خاصي يکي بعد از ديگري ميآيند و سرجايشان مينشينند و فضاي مدنظر نويسنده را شکل ميدهد. در اينجا زبان خود تبديل به روايت شده. روايتي در تحليل و کارکرد نشانههاي اجتماعي، فرهنگي و ادبي.
مجموعه داستان «دلتنگي هاي گربه تنهاي من» نوشته دو نويسنده نيشابوري را انتشارات سخن گستر منتشر کرده و سال 92 روانه بازار کتاب شده است. عکس روي جلد کتاب، يک گربه تنهاست که روي جلد را به خود اختصاص داده است؛ از همان ابتداي ورق زدن کتاب و مشاهده اين طرح جلد و نام مجموعه به نظر مي رسد به مجموعه اي نسبتاً هماهنگ با اين عنوان و طرح روي جلد روبه رو خواهيم شد. به دليل وجه مشترکي که در درونمايه بيشتر داستان حاکم است به حلقه مشترک بين آنها توجه مي شود. داستان هايي که با ماجراي خود نشان مي دهند با زندگي روبه رو هستيم. داستان هايي در موقعيت هاي مختلف و شخصيت هاي جورواجور: خاطرات گذشتگان، مرگ، قتل، زندان، پرورشگاه، بي وفايي و تنهايي که يقه شخصيت هاي داستاني هر قصه را گرفته و ول نمي کند. حتي آن دخترکي که قرار است در آينده ناپدري داشته باشد (داستان عروسک ها هرگز نمي خوابند) و «مادري که برايش قصه نگفته بود» (صفحه 34 کتاب). «سه ماه بود که از زندان بيرون آمده بودم. زنداني که زنم مرا به جرم دوست داشتنش انداخته بود» (ما همه مرده ايم)، «زني تنها بود، چهار تا بچه اش را توي همين خانه کشته» (مهمان ناخوانده)، «يک شوهر دارم عين جلادها» (ليلا شد دزد)، «مغزش را نشانه مي گيرم… من تا حالا زياد آدم کشته ام.» (نامي که رويم گذاشته اند)،«حلقه دوست داشتني اش را بفروشد و براي درمان دخترش ببرد» (نشانه) و «لحظه اي به خودش آمد و به جنازه ي کف اتاق خيره شد» (ناشناس). حضور مداوم «مرگ»، «غم» و درد ناشي از «تنهايي» در بيشتر داستان هاي رضا خماريان در خود جا داده و ول نمي کند. حتي اين خصيصه در انتخاب عنوان داستان ها هم به کار رفته است و از نام هايي چون «کابوس دسته استخواني»، «عشق هاي خاموش»، «ما همه مرده ايم»، «ليلا شده دزد» يا «دلتنگي هاي گربه تنهاي من» استفاده شده است. تلخي مرگ و تنهايي در بيشتر داستانهاي رضا خماريان سايه افكنده و انگار گريزي از آن نيست.
استاد جمال ميرصادقي در کتاب «راهنماي داستان نويسي» مي نويسد: «ارائه شروع خوب براي داستان هنر است، اما پايان بندي خوب براي آن هنرمندانه تر است» زيرا در پايان بندي به خصوص در داستان کوتاه، بايد همه چيز با هم جفت و جور شود و کليت معنايي و ساختاري را بيافريند. يکي از نويسنده هاي پر آوازه اي که به پايان بندي داستان هايش اهميت بسيار مي داد، «ارنست همينگوي» است. او فصل آخر کتاب «وداع با اسلحه» را سي و نه بار بازنويسي کرده است.
مصطفی بیان